سیدمحمود سجادی/ پژوهشگر ادبی:
به مناسبت بزرگداشت روز حافظ
زدهام فالی وفریادرسی میآید…
حافظ (خواجه شمسالدین محمد) شاعر قرن هشتم هجری تا همیشه تاریخ ادبیات و فرهنگ ایرانزمین شاعر خوشبخت است، شاعری بختیار و سعادتمند، چرا که تقریبا همه مردم با هر ذوق و سلیقه و میزان سواد و فرهنگ و علائقی دوستش دارند و شعرش را با جان و دل میخوانند، حتی شعرها و غزلهایی که نتوان آنها را به طور مسلم به حافظ نسبت داد، از بختیاری و سعادت حافظ بهرهمند میشوند و به دلهای مشتاق مخاطبان و خوانندگان مینشینند.
او قصیده و مثنوی و رباعی هم سروده که ما آنها را بخوبی میشناسیم، ولی حافظ مرد غزل است، قله و پرچم غزل است و غزل جان بیدار شعر و شهرت اوست، نخستین کتابی که غزلی از حافظ را آورده «المعجم فی معابیر اشعار العجم» شمس قیس رازی است که به سنه ۷۸۱ هجری قمری تعلق دارد.
به هر حال از آن موقع تاکنون ـ بهتر بگویم ـ از زمان حیات حافظ تا زمان حال، همیشه شاعری مطرح و محبوب بوده. تعداد غزلهایش در کمترین مراجع ۴۳۶ و بیشترین آنها ۷۴۰ غزل است که در کتاب ارجمند «جامعنسخ» آورده شده و همین غزلها هستند که در قرنهای گذشته با رگ و پی و خون و پوست مردم ایران عجین شده و قسمتی از گنجینه ذوق، دانایی و فرهنگ و آگاهی مردم را تشکیل دادهاست.
گروهی او را عالم و درویش خوانده و پرفضیلت میدانند و میگویند نزد قوامالدین عبدالله، بهاءالدین عبدالصمد، ناصرالدین عبدالرحیم و شمسالدین عبدالله که از اجله علمای زمان خود بودهاند درس خوانده و به مدارج بالای دانش و فضیلت رسیده است، بخصوص در قرآن و قرائت آن کوشا بوده و در تفسیر این کتاب آسمانی اشتغال داشته است.
اگر محمد گلندام ـ نخستین جمعآورنده اشعارش ـ او را مفخرالعلی لقب داده، اگر او را لسان الغیب نامیدهاند و با القاب پراحترام دیگری که پیشینه مذهبی دارند از او صحبت میکنند ناظر بر همین مقام علمی و روحانی اوست. عدهای هم او را رند لاابالی میدانند. از می و میخانه و جام و خم و صراحی و زیبارویان و سیم ساقان و سیمین بدنان و… صحبت میکند.
صلاح ما همه دام رهست و من زین بحث/ نیم زشاهد و ساقی به هیچ باب خجل
و در عین حال به قرآنی که در سینه دارد قسم میخورد:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری
شاید این دو بعد از زندگی هنری و ادبی او جمع ضدین باشد، ولی او شاعری هنرمند است. به معنی واقعی و کامل کلمه «شاعر» است و شاید در دنیای پر از پیچیدگی هنر و ذوق و شوریدگیهای هنری، این دو ساحت باهم در تعارض نباشند. او یک شاعر عاشق است. عشق کلید و محور و هسته مرکزی و هستی و هویت شعر بلند بخصوص غزل شورانگیز اوست و همین است که مردم با شعر او ـ عمدتا با غزل ـ او تفال میزنند.
همه میدانیم قرنهاست مردم در بزنگاههای زندگی، در لحظات مهم و سرنوشتساز و گاه نهچندان خطیر و مهم با شعر او تفال میزنند یا بهقول معروف فال میگیرند. اصطلاح فال حافظ، فالگرفتن یا فالزدن بسیار معروف است و اطلاع دادن از آینده و شناختن حوادث آن از راه شنیدنیها و دیدنیهاست. کلمات مروا و مرغوا به معنای فال خوب و فال بد است که عربها به آن تفال و تطیر میگویند. تفال برخورد با شخص یا شیء یا گفتهای است که مطلوب و دوستداشتنی است و میتوان آن را به فال نیک گرفت. برعکس آن، تطیر است که از ریشه طیر به معنای پرنده که مقصود زاغ یا کلاغ یا جغد است میآید که هیچ وقت در دید مردم شخصیت محبوبی نداشته است و برخورد با حیوانات، اشخاص، اشیاء، گفتهها یا حوادث نامطلوب و مکروه را به فال بد میگیرند و اگر در زبان فارسی به آن مرغوا میگویند همان «وای» و صوت اندوهبار و شومی است که از پرندگانی چون زاغ، کلاغ، جغد و… شنیده میشود.
دیدیم که استاد بهار هم در آن قصیده معروف جغد جنگ خود سرود:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای اوی و تا ابد
شکسته و گسسته پر و پای او
آل هم پرندهای افسانهای و موهوم است که میگویند بر بام خانههایی که به تازگی کودکی در آنها به دنیا آمده مینشیند. صدا میکند و منتظر است نوزاد بیمحافظ بماند و او را بکشد یا ببرد.
استخاره با قرآن یا با تسبیح در میان مسلمانان بسیار رایج است و از آنجا که هندسه کلام خداوند در قرآن مورد پیروی حافظ در ایجاد ساختار شعرش بوده و از آنجا که حافظ برای مردم ایران ـ در طول تاریخ ـ دارای نوعی قداست و احترام آسمانی بوده و برایش شخصیتی فراانسانی و الهی قائل بودهاند با غزل او نیز فال میگیرند. حافظ، زبان مردم است. با شادیها، غمها، آسودگیها، دلهرهها و آرزوهایشان شریک است. حافظ سویدای دل مردم و حافظه تاریخی ایرانیان است خود او واژه فال را در چند جا از سرودههای خود به کار برده:
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
یا: روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
یا: از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
از این ابیات و چند بیت دیگر او میفهمیم حافظ در زمان خودش با پدیدهای ـ هر چند غیرعلمی ـ به نام تفال یا فالگرفتن مواجه بوده است. در فولکلور و فرهنگ غیرمکتوب و اعتقاد عامه مساله فالگرفتن، مبارک بودن یا شومبودن همیشه مطرح بوده. حرکت ستارهها یا شکل گرفتن اشیاء در کنار هم نیز همیشه اسباب و ادوات گونهگونی برای تفال یا تطیر بودهاند.
به هر حال قرنهاست با دیوان حافظ فال میگیرند. حتی کسانی که اعتقادی به اینگونه مسائل ندارند باز هم به خاطر شخصیت پرجاذبه حافظ و نفوذ شعر دلپذیر او در مواقع تصمیمگیری، دیوان او را به ترتیبی که خواهیم گفت یا گاه بیهیچ نظم و قاعدهای میگشایند و ابیات اول غزل او را و نیز شاهد آن را در غزل بعد میخوانند و اراده خود را در انجامرساندن یا معطلگذاشتن امر موردنظرشان اعمال میکنند. آنه ماری شیمل هم در این باره مطلبی نوشته و میگوید: سنت فال به دیوان حافظ، اولین بار در زمان تعیین مکان دفن او انجام و از آن پس مرسوم شد.»
دهها فالنامه حافظ طی قرون گذشته گردآوری و به اشکال مختلف تکثیر شده. فقط از دوست خوشنویسم غلامعلی محبینژاد، دو فالنامه حافظ الان در کنارم هست یکی با همان عنوان معروف «فالنامه حافظ» و دیگری «شاخهنبات» (تفالی بر دیوان حافظ) و دهها منتخب دیگر که من بعضی از آنها را دارم و باقی را هم به خاطر یکسانبودن گفتارهایشان تهیه نکردهام. دوست حافظپژوه ارجمندم استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب ممتع و مفید «ذهن و زبان حافظ»* به طور موجز و گذرا راجع به فال حافظ و حقیقت و مجاز آن صحبت میکند و نمونههایی از تفالهای تاریخی و غیرتاریخی را مطرح مینماید نظیر فالی که شاه طهماسب صفوی زده است. گویند انگشتر گرانبهای او گم و شاه پریشانخاطر شده بود. برای تسلی خاطر و چارهجویی فالی با دیوان حافظ میزند. چنین میآید:
دلی که غیبنماست و جامجم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
شاه از شدت مناسبت آن فال از سر حیرت دست بر زانو میزند و در همین حال احساس میکند چیزی برجسته زیر دستش آمده است. جستجو میکند و انگشتری را که در سجاف قبایش پنهان مانده بود، پیدا میکند.
یا شاهعباس صفوی در بدایت کارش و پیش از آن که همه ایالات و ولایات را به زیر نگین حکم خود درآورد، عزم سفری نظامی به آذربایجان داشته است و چون اندک تردیدی به خاطرش خطور میکند، روی به لسانالغیب میآورد و چنین میآید:
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ!
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
شاه شگفتزده میشود و عزم خود را برای سفر یا لشکرکشی به تبریز جزم میکند و بعدها به اهمیت تاریخسازی آن فال پی میبرد.
دهها نمونه دیگر از این گونه تفالها از شعر حافظ وجود دارد و نقل شده است. اگرچه من خود به شخصه اعتقادی به فال و تفال ندارم، ولی به حافظ آنقدر علاقهمند و وابستهام که گمان میکنم تفال از دیوان او نوعی عرضارادت به او و بیان عشق بیتابانه مردم ایران به اوست. از آنجا که بارها گفتهایم و میگوییم ما با حافظ زندگی کردهایم، در کنار او بزرگ شدهایم، او عضو عزیز و محترم و مسموعالقول خانوادههای ماست با او مشورت میکنیم؛ به حرفش و نظرش دل میسپریم و اطمینان داریم از این عرض ارادت، سعادتی نصیبمان میشود. دکتر محمود روحالامینی کتابی دارد با عنوان «به شاخ نباتت قسم»، باورهای عامیانه درباره فال حافظ و شرح و تحلیل آن از انتشارات پاژنگ تهران، ۱۳۶۹ که میتوان عنداللزوم به آن مراجعه کرد و نیز کتابهایی که قبلا از آنها اسم برده شد.
آداب و رسوم تفال با دیوان حافظ را همه ما میدانیم که رو به قبله مینشینیم، دیوان را باز میکنیم، چشمها را میبندیم، فاتحهای به روح بلندش میخوانیم، نیت میکنیم، دیوان را میگشاییم. اولین بیت از غزل در سمت راست صفحه باز شده یا صفحه قبل آن را میخوانیم و از مضمون آن و کلمات مهم و کلیدیاش به جواب حافظ پی میبریم و برای احتیاط غزل بعد آن را هم به عنوان شاهد میخوانیم و میگذریم.
درود به شما جناب سجادی.
.
.
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم…