- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

زخم جستجوگران گنج بر پیکر میرملاس/سوار ۱۲ هزار ساله در جنگل زغالی!

به گزارش میرملاس نیوز ؛ یادگاری نویسی و زخم‌های جستجوگران گنج بر پیکر سنگ نگاره های تاریخی ۱۲ هزار ساله میرملاس در میان غفلت و بی توجهی متولیان میراث فرهنگی موجب شده است تا نقش سوار حکاکی شده بر این صخره در میان یادگاریهای زغالی محو شود.

میرملاس صخره ای با نقاشی های دوازده هزار ساله اش نامی آشنا برای باستان شناسان دنیاست که در ۱۷ کیلومتری شمال کوهدشت در بالای کوهی به نام « سرسورِن» واقع شده است.

نقاشی هایی از سوار و شکار مربوط به انسان های بومی اولیه که در بیست سال اخیر دور از چشم حفاظت متولیان امرش موجب آزار یادگاری نویسان بسیاری قرار گرفته و انفجارهای پی در پی و روشن کردن آتش توسط افراد ناشناسی در زیر نقاشی هایش آن را به ویرانه ای تبدیل کرده است.

روند تخریب ها در میرملاس به گونه ای بوده که موجب از بین رفتن و محو شدن بسیاری از تصاویر این میراث کهن بشر شده است و اگر به همین منوال پیش برود، دور نیست سالهایی که از این اثر تاریخی دیگر نشانی باقی نماند و این میراث بی همتا به صخره ای شکسته و بی تصویر تبدیل شود.

دیدار دوباره با چهره رنج کشیده میرملاس ما را به همراه جمعی از اهالی فرهنگ و هنر تهران، بروجرد، خرم آباد، کرج و… که راه درازی را برای دیدن این صخره پرآوازه به کوهدشت طی کرده اند راهی جاده کرد.

پس ازطی مسافتی ۱۴ کیلومتری به ابتدای جاده فرعی میرملاس می رسیم. ماشین هایی که به جاده خاکی عادت نکرده اند وارد کوره راهی سنگلاخی می شوند و به هر زحمت خود را به پای کوه «سرسورن» می رسانند.

جنازه درختان ستبر بلوط کنار راه بر زمین افتاده است و تا چشم کار می کند تپه مراتع است و رد تیغه ی تبر و عبور وحشی گاوآهن که درختان کهن سال را از بیخ برکنده و جاپایشان را شخم زده اند.

ماشین ها همچنان از قبیله قلع و قمع شده درختانی می گذرند که روزگاری سایه سارشان جای خواب آرام رهگذری خسته بود و استخوان های خشک شان هیزم اجاق ایل و دانه های بلوطشان نان سال های قحطی و امروز …

به هر زحمت خود را به پای کوه «سرسورن» می‌رسانیم. پیاده می شویم و کوه را از راهی باریک پیچ می خوریم و بالا می رویم از کنار دره ای که روزگاری گیسوی آبشاری مدام بر شانه سنگ های عظیمش پهن بود و حالا چشم به راه قطره های ریز بارانی گاه گاه است تا بر تن داغش رگبار شود.

شوق رسیدن به نقاشی های ۱۲ هزار ساله سینه کش صخره ها، گام های خسته مهمان ها را تند تر بالا می برد و اما آنچه انتظار ما را می کشد نه آن چیزی است که خیالمان را به امید دیدار آن راهی این کوره راه کرده ایم.

یادگاری های درهم و برهم زیادی روی نقاشی ها را پوشانده و به زحمت می توان برخی از نقاشی ها را از میان این همه نوشته زغالی دید.

جای انفجارهای جویندگان گنج چاله های عمیق بسیاری را پای این صخره مشهور جهانی ایجاد کرده است به طوری که بعضی از انفجارها سنگ های عظیمی که تا چندسال پیش جزیی از سنگفرش زیبای پهن شده در پای صخره بودند را از جا کنده و چندمتر آن طرف تر پرت کرده است.

کنده کاری های ناشی از ضربات سنگ به قصد نوشتن یادگاری نیز تاسف همه را برانگیخته است. این درحالیست که سال هاست قول نصب قاب شیشه ای و گماردن محافظش را از زبان مسئولان میراث فرهنگی لرستان شنیده ایم که آخرین وعده به مدیر کل قبلی یراث فرهنگی استان بر می گردد.

وعده ای که تاکنون چندین وعده دهنده آن رخت مدیریت از تن به در کرده و هنوز جامه عمل به تن این وعده پوشانده نشده است تا همچنان هیچ نگاه مسئولانه ای به نجات میرملاس ۱۲ هزار ساله نشتابد.

انگشت حسرت همراهان، سواری را نشانه می گیرد که گویی از جنگل خط های زغالی بیرون زده تا گوزنی در حال گریز را به تیرِ کمانِ زه کرده اش بدوزد. یکی از همراهان می گوید کاش به اینجا نمی آمدم تا با فاجعه ای بزرگ روبه رو شوم.

باخود فکر می کنم هزاران سال است انسان های کوه نشین و ایلیاتی پای این صخره گله رانده اند، شکار کرده اند، نبرد کرده اند، آرام گرفته اند و آواز خوانده اند و…ولی هیچ گاه دست جهالتی، دو چخماق را به قصد آتشی پای زیبایی اش برهم نزده تا این میراث کهن را دو دستی به روزگار مدرن ما رسانده اند و ما امروز در چشم به هم زدنی ویرانی اش همت گمارده ایم!

آه و حسرتها را کنار پای نقاشی های دوازده هزار ساله جا می گذاریم و کوه را پایین می آییم.

باران شدیدی گر گرفته و راه پایین آمدن را کمی دشوار کرده است. ماشین ها را رو به جاده باریک سنگلاخی روشن می کنیم اما عبور از کوره راهی باریک که حالا براثر بارشی یک ساعته چرخ ماشین ها را تا نیمه در خود فرومی برد ناممکن است.

ماشین ها یکی یکی در گل فرو می روند و هربار با زور دست های خسته چندمتر بیرون می آیند تا در چاله گلی دیگری فرو روند. درست پنج ساعت طول می کشد تا کشان کشان ماشین ها را از میان سه کیلومتر جاده گلی عبور دهیم.

یکی از ماشین ها از روی جاده سر می خورد و بیست متر پایین تر از جاده میان دره ای کوچک تا سینه در گل فرو می رود. اهالی بومی منطقه با بیل به قصد کمک سرمی رسند. ماشین تا سینه در گل فرورفته است و زور دست های بیست نفر آدم نمی تواند چرخ های ماشین را از چنگال سمج زمین گلی دربیاورد.

یکی از همراهان می گوید: با شنیدن نام میرملاس ـ سنگ نگاره های دوازده هزار ساله کهن ایران زمین ـ تصور می کردیم برای دیدنش باید از جاده ای بسیار زیبا از میان انبوه درختان دست نخورده بلوط گذشت و برای دیدن نقاشی هایش باید از باجه در ورودی اش بلیط تهیه کرد اما باعث تاسف است که این داشته کم نظیر جهانی چنین غریب و بی عبور دور از جاده ای ناهموار به مخروبه ای تبدیل شده است.

میرملاس با شهرت جهانی اش آماده است پای اشتیاق گردشگران دنیا را به سمت خود بچرخاند اما امروز زار و نزار در انتهای کوره راهی سنگلاخی و دشوار در حال نابودی است، میراث ۱۲ هزار ساله بشر که هزاران سال دوام آورد ولی امروز به راحتی در قرن معاصر از دست می رود.

 

گزارش و عکس : حشمت اله آزادبخت / دبیر سرویس اجتماعی