چهار رباعی
۱
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که بازیچه ی منطق شده است
شاعر نشدی، اَگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است!
۲
بی عشق، به دور خودمان می گردیم
بیخود شب و روز در جهان می گردیم
دنیا قبرستان بزرگی ست که ما
دنبال مزار خود در آن می گردیم!
۳
من زنده که نیستم میان کفنم
دل، ابرِ گرفته ایست در پیرهنم
اینگونه به دست خالی ام زل نزنید
من وارث درد هفت میلیارد تنم!
۴
این کیست که با این همه غم می خندد؟
زخمی شده … باز دم به ذم می خندد
در مرگ چه رازی ست که این کهنه درخت
با هر تبری که می زنم می خندد؟!
میلاد عرفان پور
…
۳
و
۴
قوی تر بودند
میلاد عرفان پور سن و سال کمی داره و راه درازی برای فعالیت.
۳
رباعی اول رو قبلن اینجوری خونده بودم: سبز است که لبریز حقایق شده است.
تلخ یا سبز بالاخره؟؟؟!
در ۲ بیت دوم از نظر وزن و ضرب آهنگ بهم ریختگی واضح است . شعر شما هنوز برای میرملاس بسیار ضعیف است
اگر منظورت دومی هستش که دوبیت نیست و رباعی ست. وزنش هم اشکالی نداره استاد. با یک نفر که مطمئن هستی وزن و ریتم را می شناسد مشورتی بفرما متوجه می شوی. از او درباره ی اختیارات شاعری هم بپرس
تلخ است که لبریزحقلیق شده است
زرداست که بازیچه ی منطق شده است
شاعرنشدی اگرنه می فهمیدی
پاییزبهاریست که عاشق شده است
آقای عرفان پورواقعازیباست وبامفهوم موفق باشید
ممنون
بی عشق، به دور خودمان می گردیم
اینجاش واقعاً زیبا بود آقای عرفان پور