۱
آرام میان کوچه پیچید تگرگ
در آینه ی بهار رقصید تگرگ
ناگاه مرا از آن ور پنجره دید
رگبار شد و به شیشه کوبید تگرگ
۲
این زندگی خلاصه را بردارید
از سینه ام این ” هناسه ” را بردارید
چشمان حقیقی خودم را بدهید
از صورتم این دوکاسه را بردارید
۳
توفان شد و کودکانه تا خورد درخت
با یک کمر شکسته پژمرد درخت
آن قدر نیامدی که قحطی آمد
آرام
عطش
عطش
عطش
مرد
درخت
حشمت آزادبخت
…