تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
4

شعر معاصر لرستان

  • کد خبر : 13706
  • 16 آذر 1391 - 20:25

    پرواز حتماً کبوتران خسته ای را دیده اید که با تیغ بال هایشان سینه ی سبز آسمان را باز کرده باشند ابرها حتماً حرکت آهسته شان را دیده اید شانه به شانه ی ماه بی هیچ لغزشی و عشق! کدامیک دیده ایدش آنگونه که من دیده ام؟ دست ها و پاهایت را بسته باشند […]

 

  پرواز

حتماً کبوتران خسته ای را دیده اید

که با تیغ بال هایشان

سینه ی سبز آسمان را

باز کرده باشند

ابرها

حتماً حرکت آهسته شان را دیده اید

شانه به شانه ی ماه

بی هیچ لغزشی

و عشق!

کدامیک دیده ایدش

آنگونه که من دیده ام؟

دست ها و پاهایت را بسته باشند

دوست نداشته باشی اعتراض کنی!

 مهدی دوست محمدی

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=13706

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 15در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۵
  1. به نظر من
    این شعر مثل ترجمه می ماند
    یه جورایی انگار کلمات دست و بالش را بسته اند برای سرودن.

  2. عشق!

    کدامیک دیده ایدش

    آنگونه که من دیده ام؟

    دست ها و پاهایت را بسته باشند

    دوست نداشته باشی اعتراض کنی!

    جالب بود پایان پخته تری داره

  3. سلام جناب دوست محمدی .
    زبان یکی از المان های اصلی شعر است که خواننده در بستر آن به کشف تجربه های حسی شاعر می رسد که متاسفانه این شعر شما فاقد آن شاعرانگی ست و از ابتدا تا انتها کلمات بر ریتمی لغزنده حرکت می کنند که موجب معنا گریزی از شعرتان شده است و چه لزومی دارد اینگونه بنویسید (کدامیک دیده ایدش )
    با پوزش از شما و عزیزم خدایگان برایت بهترین ها را آرزو می کنم …

  4. خیلی خوب بود مهدی جان موفق باشی

  5. سلام مهدی عزیز
    نسبت به کارهای قبلی کمی ضعیفتر بود و کلمات خیلی خوب با هم ارتباط پیدا نکرده بودند. بعضی واژه ها هم که مثل همون سبک خاص، که یه زمانی مُد بود شده!
    (ترکیب دو کلمه و ساخت یک کلمه ی جدید!
    مثال: «نزدیک» و «دور» جهت ساخت کلمه ی «وسط یا میانه» که تبدیل میشد به کلمه ی «نزدور»!)
    که منظور من از این مثال استفاده ی تو از کلمه ی کمی خاص و عجیبه «دیده ایدش» هستش که در زبان امروز جایگاهی نداره (من ندیدم).
    در شعر اعتقاد دارم نمیشه هر کاری کرد مگر اینکه زمینه و بستر مناسبی براش آماده باشه… فکر کنم زمانی «سینه ی سبز آسمان» زیبا تر بود که قبلش دلیلی برای این سبزی آورده میشد! اینکه آسمان در شعر تو سبز شده باید دلیلی داشته باشه که در اینجا قبلش مخاطب رو آماده نکردی برای پذیرش این موضوع.
    اما:
    این بخش از شعر از لحاظ قوت از مابقی آن جدا شده:

    و عشق!

    کدامیک دیده ایدش

    آنگونه که من دیده ام؟

    دست ها و پاهایت را بسته باشند

    دوست نداشته باشی اعتراض کنی!

    توصیف آخر بی نهایت زیبا و دلنشینه… واقعاً جذاب بود… اما… فکر میکنم در کلیت کار زبان کمی سرد و بی روحه و نیاز به کار بیشتری داره و اگر ذوق تو و قسمت آخر کارت نبود میشد این کار رو ضعیف خطاب کرد… اما چه کنیم که دو بند پایانی ضربه ی دلچسبی رو وارد میکنه.
    مابقی پرحرفی هایم بماند برای بعد و کارهای بعدی…

  6. سپاس از تمامی دوستان به خصوص منتقدان محترم.

  7. آخرش خوب بود…

    دست ها و پاهایت را بسته باشند

    دوست نداشته باشی اعتراض کنی!

  8. دلیل سبز دیدن سینه آسمانتونو بگید . لطفا

    • شاید دلیل خاصی نداره و فقط یه ارجاع حسی باشه.. توی شعر خیلی چیزها بدون دلیل عوض میشن، خصوصاً کارکرد کلمات و نشانه ها در عبارتهای مختلف. این یکی از عناصر آشنایی زداییه.

  9. وعشق!
    کدامیک دیده ایدش
    آنگونه که من دیده ام؟
    واقعازیبا بودآقای دوست محمدی موفق باشید.

  10. سلام..
    شعر خوبی است اما برخی از دوستان کمی سختگیرانه نقد کرده اند (اگرچه نقد هرکس در جایگاه خودش می تواند درست باشد) ولی مسئله اینجاست که اینگونه شعر گفتن بسیار دشوار است. این زبان ساده و تکنیکهای به ظاهر دم دستی، شعر نوشتن را به دو صورت به خطر می اندازد؛ اول اینکه خود شعر ممکن است آسیب ببیند و آنطور در نیاید که باید. دوم آنکه مخاطب ممکن است از شعر اغنا نشده و آن را شعری سطحی تلقی کند.
    وجود این دو خطر مهیب، اینگونه کارها را روی لبه ی تیغ قرار می دهند. عبور از دشوارنویسی و پیچیده نویسی اولین شرط ساده نویسی است. ساده نویسی نه به معنای عام، بلکه به این معنا که با تکنیکهایی ساده، زبانی ساده، ساختاری ساده، روایتهایی ساده، بازیهای زبانی ساده و… بتوانی شعری خلق کنی که مخاطب را به وجد بیاورد.
    در این شعر بسیاری از فاکتورهای ساده نویسی وجود دارد و به نوعی می توان گفت از این بابت، شعری موفق بوده است اما چیزی که باعث آزار برخی مخاطبان می شود چفت و بست لته هاست؛ احساس می شود این شعر، قبل از انتشار در این سایت، دچار نقد و ویرایش نشده است! اگر هم شده، باز هم مستلزم انسجام بیشتری است. حیف است که شعری به این خوبی به خاطر اندکی گسستگی، از چشم مخاطب دور بماند.
    پایار باشید

  11. دست ها و پاهایت را بسته باشند

    دوست نداشته باشی اعتراض کنی!

    این قسمتشو پسندیدم…


  12. وعشق خود اعتراضی ست به بودن با دست وپای بسته

    امید که مدام عاشق بمانیم

  13. عشق
    غیر انسانی است و مایه ی نابودی

  14. بازم تو ناشناس….عشق وجود داره انسانیه و زمانی ارزش داره که به بازی گرفته نشه….عشق زیباست…..

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.