- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

حکمرانی وکیلان! (بخش نخست)

 

 

 علیرضا آزادبخت/ میرملاس نیوز :

 

حکمرانی وکیلان! (بخش نخست)

 

 

سالهاست« عادت» کرده ایم تا آدم هایی را به عنوان نماینده ی خود به مجلس شورای اسلامی  یا شورای شهر بفرستیم و با تنفیذ و تزریق ذره ذره قدرتی که در برگ های رأی مان وجود دارد، به ید بی قدرت و قوتشان ، آنان را چون سرداری فاتح و قدرتی قاهر و حاکمی حکیم به پیشواز رویم و بدرقه کنیم و از فردای همان روز بنشینیم و صبر پیش گیریم و دنباله ی کار خویش گیریم.

بر پر رنگی کلمه ی «عادت» تاکید دارم چرا که ماها هیچ وقت عادت نداشته ایم تا عاداتمان را به کمند نقد کشیم و به تحلیل خیر و شر آن ها بنشینیم. شاید به ماهیت عادت بودن آنها توجه نکرده ایم یا به خطر ِافتادن در دام ابتلای به عادات، واقف نیستیم، همان گونه که از یاد برده اند و بر ده ایم که وکلایی داریم و موکلانی!

سوال این است؛ که چرا ما در این ۳۰ و چند سال ،حتی یک بار، نمایندگان خود را درست و منطقی نقد نکرده ایم؟

 چه چیز باعث شده است تا اعمال و رفتار و افکار نمایندگانِ گذشته و حال، در هاله ای از قداست و نقد ناپذیری، یا پرده ی پولادین ِ مصونیت ِمطلق قرار گیرد؟

 چرا هیچ کدام از آنها، نه بر کاغذ هایی بلند که چون امریه های حاکمان از سر آمریت نوشته شده اند ،که  رو در رو و در جمع عموم مردم، کارنامه ی کاری خود را بیان نداشته اند؟

چرا در این چند دوره مجلس، حتی یک جلسه برای پرسش و پاسخ عموم مردم بر گزار نشد؟و چرا به موکلان خود، گزارشی از اقدامات سالانه اشان را ارائه نداده اند؟

از طرفی، چرا کسان یا گروههایی از مردم ،روشنگران، نخبگان ، قلم به دستان و درد مندان دیگر، در این ۳۰ و چند سال، سکوت پیشه کردند و به دست گزیدن و افسوس خوردن و آه کشیدن و کناره گرفتن و برساحل نشستن گذراندند؟

روشن تر بگویم ،چه قدرتی وکیلان را تا این اندازه بی قید از پاسخ گویی، و چه سّری، موکلان را تا بدین پایه بی نیاز از پرسش گری کرده است؟

شاید برخی دلایل قابل نوشتن و دخیل در این مورد به قرار زیر باشند:          

۱-احزاب و گروه ها:

الف-اگر چه نمی توان به کسانی که چند سال یک بار،به غریزه ی احساس عجیب تکلیف، از اقصا نقاط کشور،به صفحه ی سیاسی استانِ زادگاهشان کوچ فصلی می کنند، و تحت نام و پرچم یکی از احزاب و گروه ها ی مطرح کشور، به فعالیت ِکلامی و جدل ِسیاسی می پردازند، و بعد از انتخابات، برندگان، بر جای می مانند و بازندگان، به کمین گاه ِخویش باز می گردند ،نام حزب یا حتی جبهه و جامعه و مجموعه و تشکل داد، بلکه بیشتر به «مهاجران سیاسی» یا به اصطلاح ما، لک ها،به «گََه ل های سیاسی» زیبنده ترند، اما با هر نام، همین ها، که در جهت دهی افکار عمومی و معرفی کاندیداها فعال میدان انتخاباتند ،-و نه لزوما تاثیر گذار-، دائما، با معرفی مهره های سوخته ،چهره های فرسوده ، مغز های فسیل شده،آزمودنی های به خطا رفته ،تفکر های ته گرفته ،نسخه های منقضی شده و تکرار چند باره ی سریال های کسل کننده ،با ستاره های به افول رسیده،  و قهرمانان به قهقرا پیوسته ،چنان توهمی در مردم ایجاد می کنند که این بار، نقش بازیگر و پایان سریال چیز دیگری است. اما وقتی بازی سیاسی،که اولویت در آن، بُرد در بازی است نه شکل بازی، و نه حتی حال و روز بعد از بازیِی تماشاگرانِ بازنده ی همیشه در صحنه! با همان پایان بندی همیشگی، به آخر می رسد، نه بیننده ای چرایی آن را می پرسد و نه تولید کننده ای برای پاسخ دادن باقی مانده است! تکرار مکرر و مکدر این پرده ی ملال آور و مهاجرت بازی گران و طراحان و کارگردانان، و خالی شدن صحنه از پرسش و پاسخ ، رخوت و کسالت ناقدان را سبب شده است، رخوتی که مطلوب بازنده و برنده است و طبیعی است که برای بهبود این دشمنِ بیمار ، هیچ اقدامی نکنند.

ب-شاخ و برگ دادن به شخصیت فردی کاندید، و طراحی چهره ای بسیار قدیس یا فوق العاده روشن فکر یا بسیار انقلابی، وتفهیم قحط رجال وتاکید بر چنگ زدن  به همین حبل متین ولبیک به ندای این ناجی بزرگ، و سعی در ترسیم یک شخصیت کاریزماتیکِ شایسته یِ شیفتگی، و ساختن طرفدارانی شیفته ،عاشق، احساساتی که به درجه ی پیروی و مراد و مریدی  رسیده اند، با شعار هایی پوپولیستی و عوام پسند، برنامه تبلیغی احزاب است. شخصیت ساخته و پرداخت شده ی آنان یا در هم کوبنده ی منافقان و ضد انقلاب و سر کوبگرِ جنگل و بیابان است، یا سرباز سینه چاک و گوش به فرمان، یا نماینده ی راستین مستضعفان و پا برهنگان و محرومان، یا آدمی علمی و صاحب نظر و اندیشه ورز و خرد مدار، آنچنان که رییسِ مجلس عوام ، با بی تابی تمام، منتظر ورود این اعجوبه ی سیاسی ،مذهبی ،اقتصادی، علمی و نظامی است تا با نشستنِ بر صدر، همه ی مشکلات ریز و درشتِ نه تنها حوزه ی انتخابیه، که کل مملکت را به سر پنجه ی تدبیر حل کند.چنین شخصی، در ذهن مردم آن قدر پاک و منزه شده است که نقد او نقد پاکی و درستی و راستی است و ناقد، مساوی کژی و ناراستی و خیانت ورزی و منافقی . در چنین فضایی که ارادتمندان ،حتی لهجه و طرز صحبت خود را به کاندیدشان نزدیک کرده اند و در پوشش و جوشش به سایه ی او مسخ شده اند، آیا حتی خیال نقد یا تاب تحمل انتقاد از الگوی بی بدیلِ سیاسی اجتماعی یشان را دارند؟طبیعی ست که چنین شخصی که بر موجِ بلندِ احساساتِ مردم، بر اوج نشسته است نمی خواهد به تلنگرِ نقدی، بادکنک بلند مرتبه گی اش فرو نشیند و ببر کاغذی هیبتش، بر کف باد های انتقاد، یال و دم بریزد.

پ-احزاب و دسته های سیاسی به جای بیان برنامه ها و راهکار های کاندید خود ،برای حلِ مشکلات و تشخیص درستِ دردها و بیان ِحکیمانه ی درمان ها و طراحی نسخه ای زمان بندی شده  برای بهبود آن ها، به نفی ،تخریب، تحدید و توهین ِبه کاندید ِمخالف خود می پردازند،کاندید رقیب، یک سر کافر، زندیق ، ملحد،فاسق و بی هیچ نقطه ی روشنی، سیاهِ سیاه است و کاندیدِ خودی، مومنی وارسته و زاهدی بر فرش نشسته و عالمی به کمال رسیده ودانشمندی به عمل آمیخته  است.در این هوا که همه چیز، یا سپیدِ سپید است یا سیاه سیاه، نمی توان، از رنگ دیگری ولو خاکستری تیره یا روشن ،گپی به میان آورد. بوم های ساخته شده ی ذهنی مخاطبان، جز این دو رنگ، هیچ رنگ دیگری را نمی پذیرد. اکنون که کاندیدای برنده ،همان رنگ مطلقِ سپید است ،پس مخالفان او تیره مغزان و سیاه اندیشانی هستند که روشنی و نور را دشمنند و لاجرم باید سکوت پیشه کنند و حد اکثر به زمزمه های زیر لبی دل خوش باشند.