- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

پشت خط انتخابات ( بخش چهارم )

[1]

 

 

 

 

 

 

پشت خط انتخابات ۴
 
حشمت اله آزادبخت : 
 
گام به گام به خط پایان انتخابات نزدیک می شویم وصدای نفس های دلهره بیشترشنیده می شود.بعضی تنه ی تخریب بررقیب می زنندوبعضی باگرفتن گل لبخندی به دندان،قصددارنداین فاصله راباچهره ای مهربان به سمت دست زدن تماشاچی ها طی کنند.بعضی هم دندان قروچه ی غضب واعتراض خودرابه سمت داورهاگرفته ومشت لعنت به سمت دیگران گره کرده اند.بعضی هم سردرگریبان خودبه فکربلندکردن گام های خود…شمارزیادی ازتماشاچی هاباشناخت کامل وکافی ازدونده هاباصدای بلندِتشویق آن هارابه خط پایان همراهی می کنند.تعدادی ازتماشاچیان هنوزدست به کیسه ی شانسیِ انتخاب نشده اند.بیشتراین دسته کسانی هستندکه هنوز ترازوی سبک وسنگین کردن دونده هارا زمین نگذاشته ومانده اندکدام چندمترجلوترمیفتدتاصدای کف زدن حمایت اینان بلندشود. بعضی تماشاچی هاهم به قول بومی خودمان رحلت کرده اندکه نکندطرف جابماندوفردامیزهاراازچنگ ریاستشان دربیاورند.عده ی انگشت شماری !هرشب به یکی ازوالدین وبرادران تنی و ناتنی دونده هازنگ زده وتبریک می گویندوشب به شب قرمزوآبی شان رنگ می بازد.وبعضی مانده اندتاپاهای مقتدرکسی ازخط پیروزی عبورکندوعکسش رابرسینه ی دیوار خانه اشان محکم وقاطع بکوبندوکنارش ژست پیروزی بگیرند.اندکی برپهلوی بغل دستی های خودآرنج می کوبندکه یواش ترحرف بزنندواصلاچرا برای دیگری سووووت می زنند؟
بعضی هم که تازگی به جمع تماشاچی هاپیوسته اند،توربه دوش آمده اندتاازاین پیست خاک آلود رسیدِماهی بگیرند.رسیدهایی که باگرفتنشان می توان ” گُلو”ی موقعیت پستی واجتماعی خودواطرافیان نزدیک خودرابرای بعدازماراتن انتخابات ورستاخیزبزرگ تقسیم میزها در”چال” گذاشت.هرکس حق دارد دراین رقابت،حمایت وجانب داری خودراازدونده ای خاص که دردایره ی تفکرش به سرعت می چرخداعلام کند،یالااقل درپستوی ذهنش پنهان داشته وروزرای گیری وی رادرجعبه ی کوچک، مچاله بیندازد.امانمی تواندگونی اجبارنظرشخصی اش را بردوش”برز” اندیشه ی دیگران بگذارد.
من اماکه صدای گِله ام ازجایی دیگربلندشده ،تنهاپای تیزقلم رابه جاده ی خاکی دیگری می دوانم تاپشت گریبان نمونه ای ازقماشِ خانِ تحمیل راگرفته

وبه دادگاه انقلاب این ستون بکشانم وچکش قضاوت رابه نگاه دقیق خوانندگان عزیزبسپارم.درهرشهرِاین حوالی زندگی می کنیدحتماصدای بوی داغ شام های آنچنانی توی گوش دماغتان خورده است.ضیافت های باشکوهی که دهان سردچندهزارنفررابه چربی یک شام گرم می کند،تنهابه این خاطرکه صاحب
شام،خاطرخویش رادرخاطره ی یکی ازنامزدهازنده نگه داشته وپای لاغرتفکرچندهزارانسان رابه میخ بذل وبخشش کریمانه ی خودببنددودرنهایت

باتوردیگران ماهی بزرگ خودراشکارکند.بعضی ازاین شام های آنچنانی هم باکفکیرهزینه ی مستقیم خودنامزدهای گردن کلفت دربشقاب زخمی شکم هاریخته می شوند.
حالامن میکروفن سیاه انتقادقلم رابه سمت دهان پاسخ اینان گرفته ومی پرسم:به چه بهانه وباچه هدفی دست به جیب گشادبخشش برده اید؟وپشت
بردیوارگاهگل همین نشریه،منتظرسوارتندوتیزپاسخ خواهم ماند.اماتاآمدن ماشین ضدگلوله ی پاسخ ها،سینه ی تحلیل بربالش خودخواهی ،عینک بدبینی
برچشم قلم زده ودلیل این ضیافت هارابه تحلیل درازمی کشم.
این مهمانی هاجزتطمیع که هسته ی ثابت وپایه ی اصلی این میدان است،هدفی جزبیمه کردن موقعیت خودواطرافیان نمی تواندزیرسرداشته باشد.ازلابلای این هدف،هدف های دیگری سرازتخم بیرون می آورند.ازجمله روکم کنی رقبای بازاری وانتخاباتی وهم ولایتی.دیگر،نشستن برسکوی کدخداییِ تفکری خاص وبه تعبیری،جناحی خاص یاقبیله ای خاص. بایدمتذکرشدکه درصورت پیروزی نامزدموردخاطر،نیمی ازهدف اول به گُل خواهدنشست.هدف دوم رابایدگفت کاملا یک نطرشخصی ست وازعهده ی دخالت دیگران خارج است.اماقافیه ی هدف سوم رابایددودستی تحویل دهیدچون دیگرکسی نمی تواندنماینده وسردمداریک جریان یاقبیله باشد بلکه هرکس باهرلباس و قالبی تنها وتنهانماینده ی تفکروتصمیم شخصی شخص شخیص خویش بیشترنیست ونمی تواند نماینده ی چندمتردورترازکفش های تصمیم خویش باشد وحالاسکه به روی شیردیگرش افتاده وهرکس برای خودش گردن تصمیمی کلفت کرده است وهیچ کس روی

آن رانداردحتی بارنظرش رابرپشت برادرکوچک خودتحمیل کند.آیادادن باجِ شام، نوع پلیدِبزرگی ازتحمیل نیست؟که خوب است بدانیم دراین شیوه هم پس از این که چربی غذاباپشت دست های چندجوک پاک شدهرکسی سراغ خانه ی اندیشه اش رامی گیرد وداستان نخود،نخود خوانده خواهدشد.امروزبعضی معتادهاهم که دست نیازمقابلت درازمی کنند،مردومردانه می گویند:خمارم.کمکم کن.دیگرنمی توان برف کلاه آشنای دروغ رابرسرکبک زبان گذاشت که شانه ی تنومند هیچ باوری دیگرزیربارنمی رود.

ازطرفی رایی راکه بازورچنگال شام به دست آمده است برای توکه فرداقراراست پابراین بشقاب هابگذاری وبه کرسی بلندنمایندگی ات برسی،چه
قدرارزشمندخواهدبود؟توپول داده ای و رای خریده ای .پس نمی توانی بدهکارخودکارآبی کسی باشی.وآیاکسی که بادادن شام های زودگذربرصندلی
نمایندگی ملتی لم داده است چگونه می تواندازراه درست ومنطقی،به فکرپروژه های عمرانی وپایدارباشدوبی کاری وفقرفرهنگی مردمش وجدان نداشته اش رازخم بزند؟

بهتراست دست ازکاسه ی داغ آش کشیده وصراحتابگویم اگرباآینه وقیچی اصلاح ومرمت،برخاسته ای تاچاره گرژولیدگی های مردمت باشی،پس چراکاسه ی داغ آش تحمیل وتطمیع برسرمردمت می ریزی که باهیچ بندی ازاصول اصلاح به یک جونمی رود.فکرنمی کنی باهزینه ی آن همه لقمه ی کوتاه،می وددست اصلاح برسروسامان چندجوان بی کاروفقیرکشیدوبرایشان خانواده تشکیل داد؟آیاتوکه صدای شکم گرسنه ی مردمت امان ازآرامش خواب راحتت بریده وچنگ شکم جوان ها گلوی دغدغه ات راسفت چسبیده نمی توانستی پیش ازرسیدن فصل انتخاب این خیرانه راانجام دهی.آن هم پنهانی؟هرچنداین جویدن های زودگذرو دقیقه ای، گرهی اززلف آشفته ی کودکان ژاراین دیارنخواهدگشودورنگ سبزی برچهره ی زرددلخوشی شان نخواهدپاشیدودستِ خالیِ بسته ی جوان های بی کارش برمیله ی زانوی اندوه را درهوای شادابی نخواهد چرخاند.این بشقاب هاتنهادانه دانه کلاه هایی ست که برسرتک تکشان می گذاری وزیرلب به زیرکی نداشته ی خودلبخندمی زنی…