- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

آیا لری و لکی زبان‌اند؟

142216

 

 علی ایتیوندی/ میرملاس نیوز:

آیا لری و لکی زبان‌اند؟


چکیده:

کسانی را این ادعاست که زبان لری و لکی گویش هایی از زبان کردی‌اند و یا لری گویشی از زبان فارسی است  که این سخن را نمی‌توان درست دانست، چرا که از دیدگاه خاص تعریف زبان ، لری و لکی دارای قاعده‌های آوایی، معنایی و دستوری متفاوتی با زبان کردی و فارسی می‌باشند و تنها اشتراک واژگان باعث گویش شدن برای یک زبان نیست. آری فارسی ، لری ، کردی و لکی همه گویش‌هایی از زبان پارسی باستان یا زبانی کهن‌تر از زبان پارسی، زبان هندواروپایی می‌باشند.

مقدمه:

در این مقاله به این مسأله می‌پردازیم که آیا لُری و لکی زبان هستند یا خیر ؟ البته من ادعایی ندارم که زبان‌شناسم بلکه بر اساس آنچه خوانش داشته‌ام سخنان خود را در این باره به میان می آورم.

برای کشف اینکه لکی و لری، که مردمانی در غرب کشور بدان تکلم می‌کنند زبان می‌باشند یا خیر نیازمند تعریفی جامع و کلی از زبان هستیم. و بایست ویژگی‌های آن را بیان کنیم. و به سخنی باید آن را ترازویی قرار دهیم که با قرار دادن لری و لکی و یا هر گفتاری که می‌خواهیم بدانیم که آیا زبان است یا خیر در آن ، به پاسخ خود برسیم.

زبان را از چند دیدگاه می‌توان تعریف کرد:

دیدگاه عام بدین معنی که ویژگی‌های عام آن را تعریف کنیم. و دیدگاه خاص بدین معنا که ویژگی خاص آن را بیان کنیم. (البته ما هنوز درباره موجودیت خود زبان و تعریف آن بحث می‌کنیم نه لری و یا لکی). و ویژگی‌های اخص یک زبان ، که بر اساس آن به تعریف اخصی از زبان می‌رسیم و ویژگی خاص مِن اخص همان دیدگاهی است که بر اساس آن می توان بیان داشت که آیا لکی و یا لری یک زبان محسوب می‌شوند یا خیر؟

تعریف عامی که از زبان گفته شده است ، اینکه : « زبان ابزاری برای پیوند و ارتباط است» و این ابزار دارای ویژگی‌هایی است به قرار زیر:

تعریفی که از نشانه گفته شده است ، اینکه « هر چیز که نماینده ی چیز دیگری جز خودش باشد نشانه نامیده می‌شود . یا ، بنا بر تعریفی که در منطق قدیم از « دلالت » می‌کنند ، بودن شیء است به نحوی که از علم به آن حاصل آید علم به شیء دیگر . » ، اما این تعریف یک تعریف کلی است و تعریفی که ما برای زبان خواستاریم در آن بیان نشده است. بنا براین نشانه ها را به انواعی تقسیم کرده‌اند:

نشانه‌ی تصویری:

یعنی نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن شباهتی عینی و تقلیدی باشد . مثلا نقش مار که بر خود مار دلالت می‌کند. فقط به سبب مشابهت ظاهری است که می توان از اولی به دومی راه برد.

نشانه‌ی طبیعی ( عقلی و طبعی):

یعنی نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن رابطه‌ی همجواری یا تماس باشد مثلاً رابطه میان دود و آتش. این رابطه از مقوله‌ی علیت ، یعنی مبتنی بر توالی علت و معلول است : آتش علت است و دود معلول آن . فرق این نشانه با نشانه‌ی وضعی در این است که عالماً عامداً به قصد ایجاد ارتباط به وجود نیامده است.

نشانه‌ی وضعی :

یعنی نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن نیز رابطه‌ی همجواری و پیوستگی باشد ، اما رابطه‌ای قراردادی ، پس اکتسابی نه ذاتی و خود به خودی . بنابراین بر مبنای قاعده‌ای است جاری و مستعمل (عرف و عادت) نه بر اساس مشابهت صوری یا بستگی علت و معلولی ، چنان که دلالت صوت اسب بر معنای اسب، که تا مسبوق برقرارداد تصریحی یا تلویحی میان گوینده و شنونده نباشد مفهوم نخواهد شد. می‌توان گفت که نشانه‌های تصویری و طبیعی نزد همه‌ی جوامع بشری تقریباً یکسان یا لااقل بی نیاز به آموختن قابل درک است و حال آن که نشانه‌های وضعی مسبوق بر آموزش و فراگیری است و بنابراین نزد جماعت دیگر است. به همین سبب است که مثلاً به آن حیوانی که درفارسی « اسب » می‌گوییم در عربی « فرس» می‌گویند. البته پایه‌ی هر زبانی بر دلالت وضعی داشت، اما دلالات دیگر نیز به مقیاسی کمتر در آن به کار است. مثلاً گروه الفاظی را که در آن دستور زبان «اصوات» می‌نامند می‌توان از مقوله‌ی دلالت طبعی شمرد و گروه الفاظی را که به « نام آوا » معروف است ، یعنی الفاظی را که به تقلید از اصوات موجود در طبیعت ساخته‌اند، مثلا « شرشر» آب و «خرخر» خواب، می‌توان از مقوله‌ی دلالت تصویری دانست. یا اگر در اکثر زبان‌ها برای تمیز مفرد از جمع، حرفی یا حروفی بر کلمه‌ی مفرد می‌افزایند تا جمع شود و نه بر کلمه‌ی جمع تا مفرد گردد خود مبین دلالت تصویری است.

نکته‌ای که بایست گفت اینکه : بسیاری از نشانه‌ها ممکن است تغییر دلالت دهند، یعنی از گروهی به گروه دیگر بروند. فی المثل دود، آنجا که دلیل آتش باشد، از نشانه‌های عقلی است، ولی چون نزد بعضی قبائل سرخ پوست آمریکایی به نشانه‌ی اعلام جنگ یا خطر به کار رود در شمار نشانه‌های وضعی خواهد بود، چون مسبوق بر قرارداد و اکتساب و نیز قصد ایجاد ارتباط است. و بسیاری از نشانه‌ها ممکن است ترکیبی از دو یا سه نوع باشند. مثلا در علائم راهنمایی و رانندگی، نشانه‌ای که دلالت بر پیچ جاده می‌کند متشکل از نشانه‌ی تصویری و نشانه‌ی وضعی است و حال آنکه علامت توقف اجباری (مثلثی که راسش به طرف پایین است) صد در صد وضعی است.

پس می‌توان بیان داشت که منظور از نشانه‌ها در تعریف عام زبان همان نشانه‌های وضعی می‌باشد. و قراردادها بر روی نشانه‌ها وضعی بسته می‌شود. و هر نشانه چون سکه‌ای دو رویه است که یک رویه بر رویه‌ی دیگر دلالت می‌کند. رویه‌ی نخست «دال» و رویه‌ی دوم «مدلول» و رابطه ی میان آنها «دلالت» نامیده می شود (۵) (در مورد کلمه ، دال را « لفظ » و مدلول را « معنی » هم می گویند ).بر طبق منطق قدیم ، دلالت از دو جزء تشکیل می شود : دال و مدلول ، و مدلول نزد بسیاری از منطقیان با شیء خارجی یکی است . اما باید دانست که مدلول ( یا معنی در مورد کلمه ) همان شِیء خارجی نیست ، بلکه بر شیء خارجی دلالت می کند . همچنان که دال بر مدلول. پس برای رسیدن از نشانه به شیء یا عین خارجی ، باید از دو مرحله ( دلالت ) گذشت : دلالت دال بر مدلول و دلالت مدلول بر شیء خارجی . مثلا با شنیدن لفظ دیوار به معنای دیوار و از معنای دیوار به خود دیوار پی می بریم . و این نکته را هم باید در نظر داشت که بسیاری از کلمات که طبق تعریف از لفظ و معنی تشکیل شده اند در عالم واقع مصداق ندارند: چنان که مثلا حروف ربط و افعال. همچنین در مورد اسماء که معمولاً نماینده ی شیء مشخصی در عالم خارجند، اگر از اسماء معنی و اسمایی که مصداق آنها فقط در تخیل است ( مانند دیو و جن و پری و سیمرغ ) هم صرف نظر کنیم ، باز اسماء ذات را همیشه به یقین نمی توان دارای عین خارجی دانست : کلمه ی سیب بر مفهوم کلی و انتزاعی سیب دلالت می کند نه بر فلان سیب معین مشخص واقعی. پس مسئله زبان از نگاه تعریف عام مسئله ی دال و مدلول و دلالت است ، نه مسئله ی اعیان خارجی ، یعنی واقعیت.

نکته ای که در این جا بایست ذکر شود ، تفاوت میان تعریف علامت و تعریف نشانه است و آن اینکه : « نشانه ، که مجموعه ی دال و مدلول و دلالت باشد ، امری است خاص بشر و حال آن که علامت ، یعنی چیزی که قابل تجزیه به دال و مدلول و دلالت نیست ، مشترک میان انسان و حیوان است .» و نشانه متغیر است اما علامت ثابت. مثلاً واکنش آدم در مقابل برخورد دست او با آتش و واکنش زبانی او در برابر شنیدن یک سخن. در موضوع اول ، آدمی خود به خود دست خویش را پس می کشد و در موضوع دوم با تأمل و تفکر واکنش زبانی خویش را نشان می دهد. پس در اولی ، واکنش آدمی ، علامت است و در دومی واکنش زبانی او نشانه است. و می توان تفاوت علامت با نشانه را در این دانست که اولی یک دست و یک پارچه است و دومی قابل تقطیع و تقسیم به اجزاء.

بر این اساس برای تعریف زبان از نگاه عام گفت ، یکی از ویژگی های زبان از دیدگاه عام آن ، تقطیع پذیری آن است. و کار اساسی زبان این است که ، به حکم سازمان درونی خود ، واقعیت یک پارچه ی دنیای خارج از نخست تقطیع می کند و سپس بر مبنای همین تقطیع به آن سازمان و تشکل می بخشد . و قوه ی تمثل آدمی در زبان او به نهایت خود می رسد . به عبارت دیگر ، زبان عالی ترین جلوه گاه این قوه است . دستگاه های ارتباطی دیگر بشر نیز یا از زبان منشعب شده یا بر اساس آن نظم گردیده اند.

پس از نگاهی می توان برای تعریف زبان بیان داشت که زبان مجموعه ای از نشانه ها است ، و مجموعه ی نشانه های زبان یک کل منضبط و مرتبط می سازد که یک یک عناصر متشکل آن ، بر طبق قواعد و اصول خاصی که در هر زبانی با زبان دیگر تفاوت دارد ، به یکدیگر وابسته و پیوسته اند ، چندان که بعضی مدعی شده اند که اگر یک جزء در هم بریزد یا تغییر یابد دیگر اجزاء و به تبع آن در هم می ریزند یا تغییر می یابند . و می توان گفت که زبان یک سیستم است. و برای تعریف زبان می توان این را گفت که « زبان عبارت از وسیله ی ارتباطی است که از نشانه استفاده می کند و متکی بر نظام یا دستگاه منسجمی ست ،و اجزاء آن بر طبق قواعد معین مشخصی با یکدیگر ترکیب می شوند تا بر معانی دلالت کنند.»

پس ویژگی های عام زبان:

۱. یک ابزار ارتباطی

۲. رساندن پیامی برای پیوند و ارتباط

و ویژگی های خاص یک زبان:

۱. داشتن نشانه ها و استفاده از آنها

۲. داشتن یک نوع قرارداد برای به کار بستن آن نشانه ها برای ارتباط

می توان ، نشانه های زبان را همان واژگان زبانی دانست و قرارداد آن را قاعده های آن بیان کرد و بر این اساس گفت که :

۱. قاعده آوایی زبان « چگونگی تولید صدا بوسیله اندامهای صوتی انسان ».

۲. قاعده معنایی زبان : « ارتباط میان واژه و معنا ».

۳. قاعده دستوری زبان «قاعده های ترکیب واژگان برای دلالت بر معانی».

برای تعیین ویژگی های اخص یک زبان می توان گفت:

۱. داشتن قواعد آوایی ، معنایی و دستوری

۲. داشتن فرهنگ واژگان

تا بدین جا می توان بیان داشت که لکی و لری :

از نگاه تعریف عام زبان ، یک زبان محسوب می شوند. چرا که لری و لکی یک نوع ابزار ارتباطی بین مردمانی از غرب کشور ایران هستند.

از نگاه تعریف خاص هم زبان هستند ، چرا که دارای نشانه و قرارداد هستند.

از نگاه اخص هم می توان گفت که لکی و لری یک زبان محسوب می شوند ، چرا که دارای یک نوع قاعده آوایی ، معنایی و دستوری می باشند. و نیز یک فرهنگ واژگان نیرومند را دارا می باشند.

اما از نگاه خاصِ مِن اخص … .

متن :

از دیدگاه خاصِ مِن اخص به ریشه‌ی آن زبان پرداخته می شود. و نیز به زمان پیدایش آن زبان و نیز نمودار رشد و تغییرات آن زبان تا به اکنون پرداخته می شود. حال زبان لکی و زبان لری (که بر اساس تعریف عام ، خاص و اخص ، زبان می‌باشند) را آیا می شود از نگاه خاصِ مِن اخص زبان نامید یا که خیر؟ به زبانی ساده تر آیا زبان لری و زبان لکی (که بر اساس تعریف عام ، خاص و اخص ، زبان می باشند.) در ۲۰۰۰ سال پیش به همین گونه‌ای که اکنون به کار برده می شود ، مورد کاربرد بوده است. این سخن را تا به اکنون کسی مدعی نشده است و فکر کنم هیچ وقت هم کسی مدعی نشود. چرا که زبان ۱۰۰ سال پیش مردمان لر و لک با زبان اکنونشان زمین تا آسمان تفاوت دارد. زبان‌شناسان زبان‌های مادر را این گونه بیان کرده‌اند:

۱. زبان‌های هندو اروپایی

۲. زبان‌های سامی

۳. زبان‌های حامی

۴. زبان‌های اسلاوی

۵. زبان‌های مالایی (چینی ، ژاپنی)

و می‌گویند که همه زبان‌هایِ مورد کاربرد امروز ریشه خود را از این زبان ها می‌گیرند. و زبان‌های موجود در ایران (که بر اساس تعریف عام، خاص، اخص، زبان می‌باشند) را از گونه زبان هندواروپایی خوانده‌اند. و سیر رشد زبان‌های ایرانی را این‌گونه بآورده‌اند:

۱. زبان پارسی باستان …………… ۲. زبان اوستایی …………… ۳. زبان پارسی میانه ………….. ۴. زبان پهلوی ساسانی ……………. ۵. زبان های ایرانی اکنون

زبان فارسی و لری را از زبان پهلوی ساسانی ذکر می‌کنند.

زبان لکی را از زبان پارسی باستان و پهلوی اشکانی می‌خوانند.

زبان کردی را از زبان اوستایی می‌گویند.

جدول‌های زیر مقایسه واژگان لری ولکی با زبان‌های باستانی (پارسی باستان ، اوستایی و پهلوی)

پارسی باستان

پارسی باستان

آوانویسی

لکی

کردی

فارسی

لُری

جیوا

jiva

زِنئ

زینه

زنده

زِنَه

دیُ

diu

دی‌یین

فتراق، رونین

دیدن

دی‌یِن

زم

zam

زَمین

زهوین

زمین

زِمی

تاو

tav

آؤن ، تَو ، آز ، تآو

گو

نیرو

آز

هازونا

hazuna

زون

زوان

زبان

زُن

وارماکا

varmaka

ورک

بره

بِرَه

اوستایی

اوستایی

لکی

فارسی

کردی

لری

آتِر

آگر

آتش

ئاگِر

تَش

سارَه

سر , کپو

سَر

سَر

سَر

سَخوار

ساخ ، قسَه ، گپ

سُخن

قِسَه

گَپ

گئسو

گئس ، زلف

گیسو

گیس

گئس

دئوَه

دئو ، لؤیلِگ

دیو

دیو

گئس

گئو

گآ ، مِن.گآ

گاو

منگآ

گآو

رَه آُخشُن

روشن ، گیسِنآگ

روشَن

روشِن

روشِن

ایسؤیَن

آؤنیآ

توانا

تووانا

آزداز

اوروپی

روآ

روباه

رووی

رُوآ

هیزو

زون ، زُن

زبان

زان

زُن

ایژَه

عیسَه ، عییژ

آرزو

آرزو

آرزو

پهلوی

 

لکی

لری

اوستایی

پهلوی

فارسی

زمون

زمون

دمان

زمان

زمان

البرز

البرز

هرابرزه

هربرز-البرز

البرز

جأشن

جَشن

یَز

یَزن

جشن

مإرخ

مرخ

مِرِغه

مُرو

مُرغ

چرین ، لررین

چرا

چَنگَر

چَرَک

چرا (چریدن

)

مون

مون

ماوِنگه

ماوس

ماه

هو

ر

افتاو

هُوَرَخشَیته

خورشید

خورشید

 

بر اساس دیدگاه اسلام که همه انسان‌ها را فرزندان حضرت آدم (ع) می‌خواند ، پس زبان همه آدمیان در ریشه یکی است اما به خاطر قرار گرفتن در موقعیت‌های مختلف جغرافیایی و … زبانشان دستخوش تغییر شده و متفرق شده‌اند.

کسانی را این ادعاست که زبان لری ، لکی گویش هایی از زبان کردی‌اند و یا لری گویشی از زبان فارسی است. که این سخن را نمی‌توان درست دانست، چرا که از دیدگاه خاص تعریف زبان ، لری و لکی دارای قاعده‌های آوایی ، معنایی و دستوری متفاوتی با زبان کردی و فارسی می‌باشند. و تنها اشتراک واژگان باعث گویش شدن برای یک زبان نیست. و می‌توان گفت اگر زبانی از نظر قواعد دستوری، معنایی وآوایی به زبان دیگر وابسته باشد به قولی اصل و ریشه قواعد معنایی، دستوری وآوایی آن زیر مجموعه زبان دیگر باشد گویشی از آن زبان معرفی می‌شود. اما اگر تنها از قواعد دستوری، معنایی وآوایی با هم اشتراکاتی داشته باشند، حتی اگر این اشتراک بالاتر از ۵۰درصد هو باشد باز هم گویش آن زبان نیست مثلاٌ زبان‌های لری و فارسی از نظر قاعده‌های معنایی، آوایی و دستوری به زبان پهلوی ساسانی وابسته‌اند وگویش‌هایی از این زبان خوانده می‌شوند اما این دو زبان با اینکه اشتراک بالای ۵۰درصد (اشتراک دستوری،آوایی و معنایی) بازهم دو زبان محسوب می‌شوند رابطه زبان‌های فارسی و لری مانند رابطه خواهر و برادری است و پدر این دو زبان پهلوی است و با وجود شباهت وجود مستقل دارند و منظوراز استقلال زبانی این است که این زبان‌ها با وجود اشتراکات فراوان تفاوت‌هایی در ذات زبانی با هم دارند که این تفاوت‌ها در سیر رشد آن زبان، برخورد با دیگر زبان‌ها و پیشامدهای تاریخی به وجودآمده برای آن زبان است. آری فارسی، لری، کردی و لکی همه گویش‌هایی از زبان پارسی باستان یا زبانی کهن‌تر از زبان پارسی، زبان هندواروپایی، می‌باشند. و لفظ زبان برای آنها در اکنون به چند جهت است:

۱. از نگاه قاعده‌های دستوری، آوایی، معنایی باهم تفاوت‌هایی دارند.

۲. از نگاه فرهنگ واژگان باهم اشتراکاتی دارند اما تفاوت‌هایی نیز دارند.

۳. برای حفظ یک کشور بایست فرهنگ آن کشور حفظ شود.

۴. فرهنگ‌ها زندگی دارند و مردن هم دارند. و برای زنده ماندن فرهنگ یک کشور بایست فرهنگ‌های اقوام آن زنده باشند و زندگی کنند. و یکی از شاخصه‌های فرهنگ، زبان است.

۵. رشد یک زبان باعث رشد اندیشه، فکر و باور یک فرهنگ می‌شود.

۶. چرا ما نتوانیم فرهنگ قرآن و اسلام را برای فرزندان خود به زبان خودشان بیان کنیم؟

۷. امام زمان (ع)، ایرانیِ پیرو می‌خواهد، نه پیروِ ایرانی.

۸. چرا فرهنگ انتظار را نبایست برای مردم خود با زبان خودشان بیان کنیم؟

قاعده‌های دستوری و معنایی در زبان لکی و زبان لری

نکته : البته بایسته است که ذکر شود که ما در این مقاله به قاعده‌های دستوری و معنایی در زبان لکی نپرداخته‌ایم ، بنده حقیر توفیق پیدا نموده‌ام که دستور زبان لکی و دستور زبان لری را به نگارش درآورم. و اگر خدا بخواهد، آ نها را به زیور چاپ می‌آرایم.

لغاتی چند از زبان لکی با زبان لری

فارسی

لری

لکی

شکم

اشکم ، گِدَه

اشگم ، لم ، گیه

اقبال

بخت

تؤیک ، هآت ، بگ

خارپشت

ژژو

ژژو ، سئخ ، چوله

پارسال

پار

پآر ، پیآر

پریروز

پریر

پئرنأ

خورشید

اَفتاو

هو

.َر

خواهر

خور

خوه

عقاب

دال

دآل ، عألؤ ، قٌش

بی پوشش -عریان

روت

رؤیت ، لؤت

زن

زن

ژَن ، ژِن

کنار-زیربغل

کش

کَش ، لآ ، لیْو

گرد-غبار

گرت

گرت ، توز

گردش

گشت

گیرد ، گشت

تپه

گر

چیآ

سا ختار فعل در زبان لکی و زبان لری

ماضی ساده

از مصدر (رفتن)

فارسی : رفتم ، رفتی ، رفت ، رفتیم ، رفتید ، رفتند

لُری : رَتِم ، رَتی ، رَت ، رَتیم ، رَتید ، رَتِن

کردی (سورانی): رویشتِم ، رویشتی ، رویشت ، رویشتیم ، رویشتِن ، رویشتن

لکی : چم ، چین ، چئ ، چیمن ، چینُن ، چإن

ماضی استمراری

از مصدر (رفتن)

فارسی : می رفتم ، می رفتی ، می رفت ، می رفتیم ، می رفتید ، می رفتند

لُری : می رَتِم ، می رَتی ، می رَت ، می رَتیم ، می رَتید ، می رَتِن

کردی (سورانی): دَه رویشتِم ، دَه رویشتی ، دَه رویشت ، دَه رویشتیم ، دَه رویشتِن ، دَه رویشتن

از مصدر (چوون) هم استفاده می گردد

لکی : مَچم ، مَچین ، مَچئ ، مَچیمن ، مَچینُن ، مَچن

ماضی بعید

از مصدر (رفتن)

فارسی : رفته بودم ، رفته بودی ، رفته بود ، رفته بودیم ، رفته بودید ، رفته بودند

لُری : رَتاؤیم ، رَتاؤیدی ، رَتاؤی ، رَتاؤیتُ ، رَتاؤیمُ ، رَتاؤین

کردی (سورانی): رویشتِه بوم ، رویشته بوی ، رویشته بو ، رویشته بوین ، رویشتِه بون ، رویشته بون

از مصدر (چوون) هم استفاده می گردد

لکی : چؤیم ، چؤین ، چؤی ، چؤییـمـإن ، چؤینُن ، چؤیین

ماضی التزامی

از مصدر (رفتن)

فارسی : رفته باشم ، رفته باشی ، رفته باشد ، رفته باشیم ، رفته باشید ، رفته باشند

لُری : همان ماضی بعید

کردی (سورانی): رویشتِه بیتِم ، رویشته بیتی ، رویشته بیت ، رویشته بیتین ، رویشتِه بیتن ، رویشته بیتن

از مصدر (چوون) هم استفاده می گردد.

لکی : چؤییآؤیم ، چؤییآؤیت ، چؤیآؤی ، چؤیآؤیـمُن ، چؤآؤینُن ، چؤیآؤین

و…

مضارع اخباری

از مصدر (رفتن

فارسی : می روم ، می روی ، می رود ، می رویم ، می روید ، می روند

لُری : می رِم ، می ری ، می رَه ، می ریمُ ، می ریتُ ، می رِن

لکی : از ماضی استمراری استفاده می کنند

آینده

از مصدر (رفتن)

فارسی : خواهم رفت ، خواهی رفت ، خواهد رفت ، خواهیم رفت ، خواهید رفت ، خواهند رفت

لُری : مِه راؤِم ، مِه راؤی ، مِه راؤَه ، مِه راؤیم ، مِه راؤیت ، مِه راؤِن ، مضارع اخباری هم استفاده می شود.

لکی : مِئ بچم ، مِئ بچین ، مِئ بچئ ، مِئ بچیمن ، مئ بچینُن ، مِئ بچِن

ضمایر در زبان لری و زبان لکی

ضمایر منفصل یا گسسته

فارسی

لکی

لری

من

مِ ، مِۀ

مِه

تو

تٌ ، تؤ

تو

او

آؤ ، عی

ئُو

ما

عیمأ

ایما

شما

هومه

شما

آنها

آؤِن ، عیُن

اونو

ضمایر متصل یا پیوسته

فارسی

لکی

لری

م

م

م

ت

ت

ت

ش

ئ

ش

مان

مُن

مُ

تان

تُن

تُ

شان

-َ –ُ

ن

شُ

 

ضمیر مشترک


فارسی : خود (خودم ، خودت ، خودش ، خودمان ، خودتان ، خودشان)

لُری : خوم ، خوت ، خوش ، خومو ، خوتو ، خوشو

لکی : وژم ، وژت ، وژئ ، وژمُن ، وژتُن ، وژُن

کردی : مانند لری ، تنها با کمی تغییر

نتیجه گیری:

بر پایه مطالبی که در این مقاله ذکر شد ، لکی ، لری ، کردی و فارسی زبانهای ایرانی اند که بازمانده از زبان پارسی باستان اند و زبان پارسی باستان ریشه در زبان هندو اروپایی دارد.و زبان تمام آدمیان در اصل و ریشه یکی است.

 

منابع: