- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

حکمرانی وکیلان (بخش دوم)

48225645186887193151 

 

 علیرضا آزادبخت/ میرملاس نیوز:

حکمرانی وکیلان (بخش دوم)

 

۲- بی برنامگی نمایندگان:

همه نمایندگان گذشته و حال ما، فاقد برنامه ی مدون و زمان بندی شده ای برای یک دوره ی چهار ساله ی نمایندگی بوده و هستند. این ادعایی است که البته می تواند به چالش کشیده شود. اما آنچه مرا به تاکید بر این ادعا، جسور می کند، کارنامه ی پایانی دوره ی نمایندگی آنان ، روش ها و روز مره گی هایی ست که در کار آنها دیده ایم و می بینیم.

به طور حتم ،هیچ کدام از آنها، قبل از رسیدن به منصب نمایندگی، با یک گروه کاری متشکل از صاحب نظرانِ رشته های مختلف (و نه هم مسلک های سیاسی)ننشسته اند تا با تدوین برنامه ای جامع، به میدان بیایند و سپس در طول دوره ی نمایندگی، مسیر خود را در جهت آن چهار چوبِ معین در پیش گیرند. شاید آن ها ،پیش از نمایندگی، جز اهدف مشخص و البته به زبان نیامده ی : من می خواهم نماینده شوم و هدف  بعد از پیروزی که: در طول دوره منافع حزب ،گروه و باندم را در تمام امور، از اظهار نظر تا عمل در نظر بگیرم ،هدف معین دیگری نداشته اند.

آنان حتی در طول دوره  نیز، در پی چاره ی این کمبود بر نیامدند و هیچ کدام نمی دانستند و نمی دانند در پایان یک، دو یا چهار سال نمایندگی، باید به چه اهدافی برسند و چه برنامه هایی را به پایان برسانند. وقتی نماینده ای هیچ برنامه ای را ارائه نداده است، و جز مشتی حرف، که در جلساتِ سخنرانی ِایام تبلیغات، بر پیشانی هوا چسبانده است، هیچ سند تحلیل پذیری برجای نگذاشته است، به استنادِ کدام مطلبِ مکتوب می توان او را به  نقد کشید؟و در کدام خط نا نوشته ی املایش می توان غلط دید؟در چنین حالتی به راستی چه چیز ِنماینده را می شود نقد کرد؟برنامه ای که ندارد ،یا اهدافی که ننوشته است، یا راهکارهایی که نگفته است؟                                  

۳-حوزه ی وظایف نماینده:

آنچه مُرّ قانون، از  وظیفه ی نماینده تعریف کرده است ، وضع قانون و نظارت بر حسن اجرای آن است . اما بخش نظارت بر اجرای درست قانون، برای نمایندگان در این سوی میهن ،که دیار حکمرانی وکلا بر ولایت فقرا! ومسکن و ماوای ما خوانندگان این جریده است ،به دخالت در انتصاب مجریان قانون تغییر کرده است. هر چند هر سال این روند ،از دخالت مشاوره ای به دخالت مستقیم، نزدیک تر می شود ،ولی مشکل اینجا است که وقتی نمایندگان ، اکثر مسوولین ریز و درشت شهر و استان را منصوب می کنند، نه تنها بر چگونگی اجرای قانون توسط آنان نظارتی ندارند، بلکه در هر صورت ،مدافع عملکرد آنانند. این پارادوکسی حل ناشدنی است که شما  خارج از چهار چوبِ وظایفِ قانونی تان ،کسی را بر مسند اداره ای بنشانید و به حتم ،در ترتیب دلایل موجه و عدیده ای برای جلب رضایت مقام مافوق و صدور ابلاغش بکوشید، و در عین حال، فردای انتصاب، ناقد عملکرد او باشید و از گندی که احیانا می زند پرده بر گیرید. هیچ موردی را نمی توان یافت، که مدیرِ منصوبِ نماینده ای، بخاطر عملکرد ضعیف،  مورد انتقاد همان نماینده قرار گرفته باشد یا  از وزیری به خاطر عملکرد مدیر کلِ البته هم باندی، سوال کرده باشند. و اگر موارد چنینی اتفاق افتاده است، به حتم، پشتِ پرده ، اختلاف بر سر لحافِ دیگری بوده است. در چنین قلعه ای که بیشتر مدیران، چون مهره های تسبیح به نخ نماینده وصلند ، نمی توانند به دندان قروچه ی انتقادی، اقدام به پارگی آن نمایند، چه، اول کسی که از دور خارج خواهد شد ،همان کس است!

۴- حوزه ی قدرت نماینده:

در این گوشه ی دنیا، همه ی راه ها  نه به رُم، که به نماینده ختم می شود! ساز و کارِ امور اداری ما به سمتی است که بوروکراسی طولانی، با ترجیع بند امروز و فردا، به سوی نوع جدید و نو ظهوری از بوروکراسی ، اشتهار یافته  به «معرفی از نماینده » به پیش می رود . برخی از مدیران، حتی وظایف ذاتی خود را، جز با آوردن نامه ای از نماینده یا دفتر او انجام نمی دهند. اگر چه ، بر کاغذ های با مهر نماینده، جز ذکر معروف « طبق مقررات قانونی اقدام شود » مطلب خلاف قانونی نوشته نمی شود ، اما مدیری که به یقین ، می داند برای تکیه زدن بر این جای بزرگان، تا چه اندازه مدیون ِاسباب ِبزرگیِ استیجاری است که به همت نماینده، برایش فراهم شده است ، خواسته یا ناخواسته، کوره راه خارج از مقررات قانونی را در پیش می گیرد . از طرفی، چون نظارت بر اجرای قانون، وظیفه ی تعطیل شده ی نماینده است ،چندان ترسی از پیش رفتن در راه های نرفته ندارد، و این، پارادوکس حل ناشدنی دیگری است.

وقتی همه ی راه ها به نماینده ختم می شود  و آنان به واقع نه وکالت که حکومت می کنند و ملوک الطوایفی به شکل جدیدی ظهور کرده است و مردمی که دستهای هنرمند ژوپیتری شان، به چوب خشک بی رمق پینوکیو، قدرت و قوت و جان وجهان بخشیده است ، به شکل رعیت دست بسته ای در آمده اند؛ آنان که با نماینده اند ،تکلیف روشنی دارند، اما آنان که بر نماینده اند، یا به امید آن که چهار سال دیگر، همه ی این خون دل خوردن ها و دق دلی ها را بر سر رقیب خالی خواهند کرد یا چراغ روشن مصلحت را همواره روشن داشته اند که  شاید همین سال ها گذرشان  به دباغ خانه بیفتد ، سکوت می کنند و دم بر نمی آورند و برای حکم رانی و هل من مبارز طلبی چه جایی بهتر از شهر کشمات؟!

۵-دوره ی قدرت نماینده:

هرکس یک بار نامش در تابلو حاضرین مجلس ثبت شده باشد، به یقین می داند این مکان، چه خاک دامن گیری دارد! آن اندازه که اگر عنوان نمایندگی را یدک نکشند، با ترک یار و دیار و به حرمت نان و نمک قرضی قبلی، خود را در اطراف آن ساختمان معروف، به پرسه زدن در سرای مشاوران بی مشورت ،مشغول می سازند! انگار دیدن بامداد و شامگاه آن کعبه ی مراد، رزق روح و دلیل بودنشان می شود. از این رو، دیده یا شنیده نشده است که احدی از وکلا، به تن خویش ، به کار قبلی اش باز گردد. یا حتی در مسقط الراس پیشین خود سکنی گزیند. آنان در هر حال ،کسی و قدرتی یا بخشی از قدرت شده اند و بدون انحصار ورثه قیم ملت صغیر و اگر هم خود نخواهند به میدان انتخابات بیایند، باید اجازه ی حضور دیگری، به توشیع مبارک ایشان برسد. مگر می توان کسی را که ۲۵ تا ۳۰ سال پیش، یک دوره نماینده بوده است را فاقد قدرت دانست؟! مهم این است که تنها یک بار بتوانی تاج قدرت را به هر نحو، از دست مردم بگیری یا بقاپی و بر سر نهی. حتی اگر ده بار دیگر آن را به تو ندهند و بر سر دیگری بگذارند ،تو همچنان کلاه قبلی ات را بر سر داری و انگار نه انگار که چندین مرتبه سرت بی کلاه شده است! در غرب، هر کس یک بار موفق به جذب آرای مردم شود تمام دوره اش را صرف دست یابی به خواسته های  مردم و حفظ منافع ملی می کند و پس از اتمام دوره، به کار قبلی اش باز می گردد و در کنجی از مزرعه اش، به بیل زدن یا گاو چرانی می پردازد حتا اگر خودش رییس جمهور سابق و پسرش رییس جمهور فعلی باشد. اما کسانی که ما انتخاب می کنیم، در طول دوره، حاکم، و پس از آن قیم ، وکیل بلا عزل و آقای  ما می شوند. تصور و خیال  خروج از دایره ی تصمیم گیران برای مردم، و دست کشیدن از اهرم های قدرت، برای کسی که یک بار برصندلی های سبز یا قرمز مجلس جلوس کرده است یا حتی کاندید به نسبت مطرحی بوده است، غیر عملی و بی نتیجه است. به هر حال، حضور دورادور این عالیجنابان یقه سفید، بیش از حد محسوس است و نقد قدرت، اگر چه سخت است اما به خطر ناکی نقد قدرت های بی کنترل  و ناپیدای در سایه نیست. پس اگر احدی از آنان را نقد کنی، دیر یا زود به دباغ خانه ی به ظاهر کم رونقشان خواهی رسید.