- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

کاش “احمدی‌نژاد” کمی هیچکاک دیده بود!

45135_336 [1]

 

مهران هژبر:

کاش “احمدی‌نژاد” کمی هیچکاک دیده بود!

 

“تعلیق در انتظار نگه داشتن تماشاگر است برای دریافت آنچه در ادامه، روایت خواهد شد”. در سیاست اما قاعده دیگرگون است. اینجا خبری از تدوین و دست کاری نیست. زنده و پرهیجان، و بیننده همان‌قدر توی بازی غرق است که بازیگر و کارگردان. اینجا نمی‌شود با تعلیق خو گرفت.

 
اینجا اگر کارگردان‌اش حرفه ای باشد می‌تواند بیننده را با خود بکشاند و نگذارد آتش هیجانش خاموش شود. اینجا اما کارگردانش، هیچکاک ندیده است.
 
بمب ساعتی‌ای، درکیف پسرکی سرخوش، که از راه پله پایین می‌آید و راسته خیابان را می‌گیرد و می‌رود. خروش زندگی بشری در خیابان‌های شلوغ لندن جریان دارد. پسرک نمی‌داند. لابد فکر می‌کند، توی کیفی که روی شانه اش سنگینی می کند، پرونده‌های کسالت بار بایگانی یک شرکت محقر مالی باشد، یا بسته ای از نامه‌های هرگز به مقصد نرسیده، یا اصلا کتاب و دفتر مدرسه اش.
 
اما بیننده که بمب را دیده و صدای تیک و تاک مداوم‌اش دارد روی مغزش رژه می رود، هر لحظه منتظر انفجار است. سر این چهارراه، توی یک خیابان فرعی، دم در خانه‌ای یا اصلا وسط یکی از خیابان های شلوغ لندن کنار یک اتوبوس پشت چراغ قرمز. فیلم “خرابکاری”؛ ساخته “آلفرد هیچکاک.” 
 
استاد تعلیق سینمای جهان، فارغ از تمام دغدغه های شخصی اش، عادتمان داده که باید اتفاقی بیافتد، حتی وقتی همه چیز به نظر آرام و خوب می رسد. پشت تمام دیوارها سایه‌ای دراز هست.  توی فیلم های هیچکاک تو هیچ وقت تنها نیستی. جاده تاریک آخرش به دره‌ای خواهد رسید. و این بمب هم باید جایی منفجر شود. و عاقبت می شود. در دستان پسرک.
 
حالا بیننده آنقدر آدرنالین در خونش ترشح شده و سنگینش کرده، که دیگر نای بلند شدن از صندلی و ترک سینما را ندارد. او خوب بلد است چطور تو را به بازی بگیرد. این تعلیق زاده تدوین است و کلی تکنیک تصویر و نور و صدا، که محورش را گذاشته بر غلغلک بیننده برای استرس و انتظار.
 
اما حالا تعلیق بدون تدوین و فی‌البداهه و از پشت یک تریبون، که تازه فرقی هم نمی‌کند کجا باشد. بدون بازی نور و لنز دوربین. فارغ از تاریکی و روشنایی. تنها در قالب کلماتی از زبان رییس جمهور. که اگر خوب بلد بود می توانست با بمبی که در جیبش دارد هشت سال که سهل است؛ هشتاد سال تو را منتظر ترکیدنش نگه دارد.
 
رییس جمهور ما همیشه بمبی در جیب دارد و همیشه از چیزی مرموز می‌گوید که نمی‌گذارد. نمی‌خواهد. دارد کارشکنی می‌کند. بمب رییس جمهور اما آدرنالین خونت را زیاد نمی‌کند. مشقی است انگار. اینقدر نمی ترکد که حوصله ات سر می‌رود. می‌رسد به آنجا که پس پشت می‌گویی: بمبی در کار نیست. صدای تیک و تاکش را که نمی‌شنوی دیگر مطمئن میشوی.
 
خوب بازی را شروع میکند اما: بگم؟ بگم؟ هنوز اما هیجان نگفته ها زیر پوستت جا نکرده که می گوید و خیالت را راحت می کند. هیچکاک اگر دیده بود، می دانست “ممه” تعلیق را به این زودی ها به دست “لولو” نمی‌دهند، که بیننده سرخورده شود.
 
این تعلیق ناشیانه تو را به بی تفاوتی می کشاند. گاهی آنقدر کشش می‌دهد که حوصله‌ات سر می‌رود و به جای حساسیت، کهیر می‌زنی حتی؛ و عطای شنیدن “آن حرف های نگفته” را به لقایش می‌بخشی و گاهی آنقدر زود “راز مگو” را فاش می‌کند که تعلیقش رنگ کمدی به خود می‌گیرد. 
 
کاش احمدی نژاد حالا که می خواهد بازی کند، کمی هیچکاک دیده بود، که وقتی می‌گفت: “فهرست سیصد نفری در جیب دارم از مفسدان اقتصادی” و…، کمی کنجکاوی‌ات را غلغلک می‌داد که تا انتها با بازی اش پیش بروی. اما حیف که کارگردان این تعلیق نپخته ما سینما بلد نیست. تعلیق نمی‌داند. هیچکاک ندیده، که بداند وقتی بازی را شروع می‌کنی باید اول مخاطبت را جذب کنی و بعد بیاندازی‌اش در دام تعلیق. 
 
خوبی یک تعلیق خوب این است، که هر اتفاقی بیافتد تعجب نمی‌کنی. احمدی نژاد شاید تنها کارگردانی باشد که با یک تعلیق نصفه و نیمه، توانسته تعجب را به بی تفاوتی بدل کند. با تکرار زیادی، پتانسیل “جیب” رازآلودش را از مزه انداخته است. نمی توانی وجدانت را راضی کنی که انتظار بکشی، شاید سر کوچه بعدی بترکد عاقبت. شاید پیچ بعدی پرتگاه باشد. شاید بالاخره این “برخی‌ها”، این “عده ای” جسمیت پیدا کنند. اما انگار “فهرستی در جیب دارم که…” ترفندی است برای مجاب کردن تو به ادامه نشستن روی صندلی و تماشای این فیلم کسالت بار.
منبع : فرارو