تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
10

غزل معاصر

  • کد خبر : 16893
  • 21 دی 1391 - 12:04

 تا که در شهر کلاغان خبری می چرخد باز هم دور سرم دردسری می چرخد ! مرگ رد میشود از سایه ی کم رنگ حیات تا که در ذهن درختان تبری می چرخد در غروبی که پر از همهمه ی خفاش است دشنه در سینه ی مرد پَکری می چرخد موشکی در هوس فاجعه ای […]

ghazanfarimehran

 تا که در شهر کلاغان خبری می چرخد

باز هم دور سرم دردسری می چرخد !

مرگ رد میشود از سایه ی کم رنگ حیات

تا که در ذهن درختان تبری می چرخد

در غروبی که پر از همهمه ی خفاش است

دشنه در سینه ی مرد پَکری می چرخد

موشکی در هوس فاجعه ای انسانی

پشت ترفند حقوق بشری می چرخد

این همه زوزه ی مبهم که دلم می شنود

گرگ هاری ست به دور کَپری می چرخد

مادر انگشتری از روز مبادا در دست

دور میدان نداری پدری می چرخد

من که عمریست دلم مثل کبوتر کوهی

خسته در غربت کوه و کمری می چرخد

قرنها فاصله افتاده میان من و تو

باز هم روی زبانت اگری می چرخد…

 مهران غضنفری

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=16893

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 17در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۷
  1. مهران خان . در جمع من و این بغض بیقرار جای تو خالی.

  2. باز هم روی زبان تو………….
    شعر شما نهایت صمیمیت است

    خسته نباشید

  3. لذت بردم۰پایدار و برقرار باشید

  4. بسیار زیبا سروده ای جناب غضنفری درود بر شما وقلم شیوایت

  5. هروقت این غزل زیبا رو خوندم ارتباط خیلی عاطفی و گرمی باهاش برقرار کردم تاجاییکه این بیت آخریش ورد زبونم افتاد (قرنها فاصله افتاده میان من و تو

    باز هم روی زبانت اگری می چرخد…)
    برای مهران عزیز آرزوی سعادت و بهروزی دارم.

  6. ای شهره زخمه دیری ساز نیری
    ایره جایی اراپرواز نیری…
    کی مهناز من بی کس بکیشی
    ای شهره ی کموترباز نیری!
    عالی بود…دنیای شما وصف کردنی نیست

  7. مهران عزیز سلام ،
    راستش دیدن وبلاگت و خواندن اشعاری از تو که تا امروز ندیده بودم ، به طور اکید نگاهم را به آثار تو عوض کرد . در واقع جز چهار یا پنج رباعی بیشتر از تو نخوانده بودم و فکر می کردم که کار اصلی ات موسیقی است و حالا از روی علاقه و تفنن گاهگاهی شعرکی هم میگویی . ولی خواندن این غزل و چندین کار دیگر ( از بومیانه ها گرفته تا اشعار فارسی ) به من نشان داد که شاعری هستی با زبان ورزیده و دامنه ی واژگانی پرو پیمان . نگاهت را به جهان ، آدمها و وقایع و مقولاتی چون عشق و مرگ پسندیدم و از اینکه می بینم جزییات را در نسبتی که با کل دارند ، می بینی ، لذت بردم . دلیل انسجام اشعارت هم همین است و راز بزرگ غزل های تأثیر گذار هم همین است .در کار یک غزلسرای تازه کار می بینیم که او در واقع حرفی برای گفتن ندارد و کارش با یک واژه یا حس شروع می شود و ناچار است با ذره بین بگردد تا دیگر اجزاء را یکی یکی و به فراخور بحثش جمع کند این یعنی ” مضمون سازی ” که آفت بزرگ شعر منظوم روزگار ماست . ولی خوشبختانه در اکثر غزلیات اخیر تو و از جمله همین غزل روابط و مناسبات طولی و عرضی شعر پویا و در خدمت یکدیگرند . موفق باشی

  8. آفرین
    مهران عزیز شعرت مرا خیلی به فکر وادار می‌کند. چون بسیاری از ناگفته‌ها در پس کلماتش نهفته است. شعری با جملات ساده اما پر مغز و صمیمی.

  9. جناب غضنفری گرانقدر!
    غزلی زیبا ،دلنشین و غنی ازتون خوندم و لذت برم.
    شاد و سلامت باشید .

  10. عالی بود؛مانا باشید

  11. دست مریزاد . عالی بود.
    ای کاش این مرز بوم قدر هنرمند را تا هست بدانید، نه تا نیست

  12. تا که در شهر کلاغان خبری می چرخد

    باز هم دور سرم دردسری می چرخد !

    مرگ رد میشود از سایه ی کم رنگ حیات

    تا که در ذهن درختان تبری می چرخد
    ………….
    سپاس از مهران عزیز

  13. عالی بود مهران عزیز

  14. آقای غضنفری از بیان شیواتون بسیار بسیار لذت بردم.. مخصوصا بیت آخر….
    پیروز بمانید

  15. مهران جان خیلی قشنگه تبریک میگم.

  16. من که عمریست دلم مثل کبوتر کوهی

    خسته در غربت کوه و کمری می چرخد

    مهران جان قشنگ بود، از نظر فنی در جایگاهی نیستم که نظر بدم اما می تونم بگم از خوندنش لذت بردم

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.