تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
4

“رسانه ی مولد “

  • کد خبر : 16944
  • 21 دی 1391 - 22:06

   میرسلیم خدایگان*/ میرملاس نیوز: “رسانه ی مولد “ به مناسبت یک سالگی میرملاس    فرانک وبستر در کتاب ” نظریه های جامعه ی اطلاعاتی” پنج تعریف از “جامعه ی اطلاعاتی” را قابل تشخیص میداند که عبارتند از: فناورانه/اقتصادی/شغلی/فضایی و فرهنگی. او در این کتاب،از منظر فناورانه، گستردگی شبکه ی اطلاعاتی را با شبکه ی […]

 406275_471851149492363_435448935_n
 

میرسلیم خدایگان*/ میرملاس نیوز:

“رسانه ی مولد “

به مناسبت یک سالگی میرملاس 

 

فرانک وبستر در کتاب ” نظریه های جامعه ی اطلاعاتی” پنج تعریف از “جامعه ی اطلاعاتی” را قابل تشخیص میداند که عبارتند از: فناورانه/اقتصادی/شغلی/فضایی و فرهنگی.
او در این کتاب،از منظر فناورانه، گستردگی شبکه ی اطلاعاتی را با شبکه ی سراسری برق می سنجد: هر نقطه ای که به شبکه ی سراسری برق متصل است می تواند به شبکه اطلاعاتی وصل شود. در بحث اقتصادی ، سهم ارزش مبادلات اطلاعات را در تولید ناخالص ملی می سنجد و بر مبنای گزارش تحقیق نه جلدی “مارک پورات” می افزاید که در اواخر دهه ی ۶۰ میلادی، ۴۶% تولید ناخالص ملی ایالات متحده از بخش اطلاعات ناشی می شود. در تعریف شغلی جامعه ی اطلاعاتی، پورات گزارش می دهد که در همان زمان، کمتر از نیمی ار نیروی کار در ایالات متحده در بخش”اطلاعاتی” مشغول بودند، یعنی رشدی تقریبا ۵۰۰درصدی در طول یک قرن.مفهوم تعریف “فضایی” از جامعه ی اطلاعاتی، در عین حال که از جامعه شناسی و علم اقتصاد استفاده می کند، در هسته ی خود، تاکید مشخص جغرافیدانان را بر روی مسئله ی فضا دارد.در اینجا تاکید اصلی بر روی شبکه های اطلاعاتی است که مکانها را به هم متصل می کنند و متعاقبا تاثیرات چشمگیری بر روی برنامه ریزی های زمانی و مکانی دارند. وبستر، مفهوم فرهنگی جامعه اطلاعاتی را از همه راحت تر مورد تائید می داند هر چند معتقد است که از همه کمتر سنجیده و حساب شده است.تلویزیون(شبکه های مختلف، تلویزیون کابلی، تله تکست)/رادیو(در خانه،ماشین،محل کار،واکمن)/فیلمهای سینمایی(در سینما،تلویزیون،ویدئوکلوپها، فروشگاهها)/ آگهی های دیواری، تابلوهای تبلیغاتی، ویترین مغازه ها/نوارهای ضبط صوت، دیسکهای فشرده و روزنامه ها/تلفن/دوربین های فیلمبرداری . همه ی این ها نشانه ی این واقعیت است که ما در جامعه ای انباشته از رسانه زندگی می کنیم .ما در معرض این بارانهای اطلاعاتی از میز صبحانه تا پاسی از شب قرار می گیریم و همین ها نحوه ی پوشش(مد)، نما و پلان خانه ها، و رفتار اجتماعی و زیست شخصی و خانوادگی ما را تحت تاثیر خود دارند.
از کتاب ۴۰۰ صفحه ای وبستر می گذریم که در آن نظرات متفاوت و ضد و نقیضی در بحث از “جامعه ی اطلاعاتی” مطرح شده است. مثلا بحث بر سر این موضوع که حتی کشوری مانند آمریکا “جامعه ای اطلاعاتی” است یا در آینده در آن گام خواهد نهاد. تعریف اطلاعات در این کتاب گسترده است از تعریف آن بر مبنای مفاهیم دیجیتالی چون “حجم بیت” و “صفر و یک” گرفته تا تعریف اطلاعات به معنای اخبار.
اما آنچه به جامعه ی “در حال گذار” ما مربوط می شود نیز نمی تواند بی تاثیر از رشد و گسترش روز افزون تعاریف جامعه ی اطلاعاتی در آن باشد.با درنظرداشت پنج مولفه ی فوق به اهمیت رسانه ها در جوامع امروز پی می بریم.سه مولفه ی اول را می توان بر یک محور بنیادین یعنی اقتصاد بررسی کرد و دو مولفه ی پایانی بیشترحول محور مباحث و مسائل فرهنگی می چرخد. اتفاقا این دو محور، رویکرد های اساسی در جامعه شناسی هستند. یک رویکرد، اقتصاد را زیر بنای توسعه اجتماعی می داند و دیگری فرهنگ را. ما طرفدار هر کدام از این رویکردها باشیم ، می دانیم که این دو، رابطه ای جدا نشدنی و دیالکتیکی با هم دارند. تو سعه ی اقتصادی به توسعه ی فرهنگی می انجامد وتوسعه ی فرهنگی، توسعه ی اقتصادی را در پی دارد..
از منظر اقتصادی ، ایجاد و گسترش رسانه های جمعی، به ایجاد اشتغال یاری می رساند. نه تنها افرادی که به عناوین مختلف در روزنامه ها، مجلات، سایت ها و دیگر رسانه ها به طور مستقیم کار می کنند، مشاغل بسیاری در ارتباط با رسانه ها رونق می گیرند.از دکه های روزنامه فروشی ، حروف چین ها، تایپیست ها، طراحان و شرکت های چاپ و نشر گرفته تا تولید کنندگان و فروشندگان و ارائه دهندگان خدمات کامپیوتری و اینترنتی و شبکه ها و اپراتورهای گسترده ی مخابراتی.
یکی از مهمترین چالشهای فرهنگی و جامعه شناختی جامعه ی ما همین شتاب گسترده ی مراکز و منابع مختلف اطلاعاتی است. جامعه ای که هنوز ساختار ها و بافتارهای سنتی و پیشینی اش تعیین کننده ی روابط و قوانین آن هستند چگونه می تواند با این چالش مواجه شود؟ این خطری برای در هم شکستن و تحریف فرهنگ ملی و محلی است یا امکانی برای بسط و توسعه ی فرهنگی آن؟
این پرسشی بنیادین است.
برای جوامع در حال گذار، تغیر ساخت سازمان اجتماعی، مسئله ای روزمره و روز افزون است. وقتی در یک روستا یا شهری کوچک(مثل کوهدشت)، کارخانه ای احداث می شود، سازمان اجتماعی دستخوش تغییر می شود. مسائل اقتصادی و اشتغال از آن تاثیر می پذیرند و به تبع آن فرهنگ و روابط اجتماعی متاثر می شوند. در اینجا ،کارخانه ، “عامل” تغییر و نیاز راهبردی جامعه برای احداث کارخانه، “شرایط” تغییر اجتماعی است. “گی روشه” معتقد است عوامل و شرایط تغییر مکمل یک دیگرند.شرایط بر جهت گیری تغییر می توانند تاثیر بگذارند و آن را به این سو یا آن سو بکشانند. در بحث ما “عامل” تغییر اجتماعی، رسانه ها هستند و نیاز جامعه برای ارتباطات اجتماعی و آگاهی از اخبار و اطلاعات در حوزه های مختلف فرهنگی”شرایط” تغییر.
رسانه های دیجیتال، همانند دیگر فناوری های عصر صنعتی و پسا صنعتی ، برای جامعه ی ما پدیده ای جدید و وارداتی است. همانطور که در آغاز بحث اشاره شد، امروزه تکنولوژی برق و کامپیوتر، فضاها و مکانها را بیش از آنکه فکر کنیم به هم نزدیک کرده و “دهکده ی جهانی” مک لوهان را شکل داده است. دسترسی به اینترنت، یعنی دسترسی به همه چیز. علاوه بر اخبار و اطلاعات، انواع سرگرمی ها، بازیها و خرید کالاهای مختلف از طریق اینترنت به راحتی در دسترس است. خطری که برای فرهنگ بومی و ملی ما در این “در دسترس آسان بودن” وجود دارد، همانا مصرف کنندگی صرف است. غول های عظیم رسانه ای به طور بی وقفه و شبانه روزی در کار تولید و تخریب فرهنگ وساخت بخشیدن به ذائقه ی مخاطب خود هستند. اگر ما از این شبکه ی گسترده و در هم تنیده، فقط به مصرف کنندگی بسنده کنیم، بی شک دیری نمی پاید که ازهویت فرهنگی و تاریخی خود تهی شده وبه موجوداتی بی هویت، سر در گم و بی هدف مبدل خواهیم شد. این رویه ی بدبینانه ی تاثیر تکنولوژی است! می گویند وقتی گروه تحقیق به لرستان می رسند تا زمینه ی احداث راه آهن سراسری را بررسی کنند، حاکم وقت لرستان، با پیش کشی اسبی به رئیس گروه و پذیرایی مفصل از آنان می خواهد مسیر لرستان را صعب العبور گزارش دهند تا راه آهن از خرم آباد عبور نکند! با این ادله ی داهیانه که وقتی قطار به خرم آباد برسد، فرهنگ بومی و قدرت وی در معرض تهدید قرار می گیرد! این روایت واقعی باشد یا جعلی، واقعیت اینست که این رویکرد همیشه بخشی از مواجهه ی سنت با مدرنیته بوده و هست.
راه دیگر مواجهه با این تکنولوژی جدید، شناخت کارکردها و ظرفیت های آن برای مدیریت جامعه و مسائل فرهنگی است. اگر ما با ایجاد رسانه های جدی و مولد بومی ، مخاطب بومی را راضی نگه داریم و او را از نظر فرهنگی و اطلاعاتی اقناع نماییم، می توانیم به رسانه به عنوان یک ظرفیت مثبت برای حفظ، بسط و اشاعه ی فرهنگ بومی و ملی چشم داشته باشیم.
در سطح بومی و منطقه ای رسانه هایی چون سیمره و میر ملاس نیوز نمونه های درخشانی از این رویکرد هستند. این دو رسانه با بهره گیری از توان تخصصی علمی، فکری و فرهنگی ِ بومی ، توفیق بسیاری در رونق فرهنگی و اطلاعاتی جامعه ی بومی خود داشته اند.این دو که خاستگاهشان یک فرهنگ است توانسته اند با دو ابزار متفاوت ،همپوشانی و گفتگوی آهنگینی بین خود، مخاطب و فرهنگ ملی و محلی ایجاد کنند. بحث در مورد نقاط اختلاف و اشتراک این دو رسانه و مقایسه شان را به فرصتی دیگر حواله می دهم.اما آنچه که باعث پرداختن به این موضوع است، تولد یک سالگی میرملاس است.
گفتنی ها را دوست بزرگوارم لطیف آزادبخت بیان فرموده اند. میر ملاس تر و تازه است و دلیلش تر و تازگی امین آزادبخت است. امین جوانی است دینامیک و دارای ذهنی خلاق و پشتکاری مثال زدنی. مدیر سایت میرملاس نیوز پر تلاش است، برای کارش هدف و مهمتر از آن برنامه دارد. او با گرد آوردن هیئت تحریریه ای جوان و خلاق توانسته است تعامل سازنده و زایایی را بین نویسندگان بومی و مخاطبان ، ایجاد کند. هیئت تحریریه تا آنجا که من می شناسم همه در کار خود جسور و جدی اند و جزء بهترینهای استان در تخصص خودشان هستند. مهدی دوست محمدی، علی آقا حسین پور، مهران مریدی، مرتضی و مصطفی خدایگان. خروجی فعالیت این عزیزان بسیار چشمگیر است و کارنامه ی خوبی از خود ارائه داده اند. میر ملاس به معنای واقعی کلمه”به روز” است. در طول یکسال گذشته، شخصا هیچ موردی سراغ ندارم که به میر ملاس رفته باشم ومطلب،نوشته، خبر یا عکس جدیدی به آن اضافه نشده باشد. میرملاس به تمام گوشه و زوایای علائق و سلیقه های مختلف و متفاوت مخاطب خود سر می زند و برای آن احترام قائل است. دغدغه هایش همان است که “شهروندان” امروز لرستان با آن درگیرند. بازتاب مسائل و مشکلات روزمره، پیگیری پاسخ ها و فعالیت های مسئولین محلی، گزارش های دست اول و عموما تصویری از وقایع جاری و مناسبتها، و از همه مهمترامکان بازتاب نظر مخاطبان از راه کامنت گزاری باعث شده است که ارتباط بین این رسانه و مخاطبانش “دو سویه” باشد. میرملاس هر روز بازخورد فعالیتهایش را می بیند و نظرات موافق و مخالف را بدون داوری و قضاوت جانبدارانه منعکس می نماید. فضایی کاملا دموکراتیک و گفتگویی در آن حاکم است. در این پایگاه، همانقدر که رسانه حق وامکان بیان نظراتش را دارد ، منِ ِ مخاطب هم دارم.و این خود یکی از دلایلی است که آن را خواندنی کرده است. در عین حال، میر ملاس از مسائل و موضوعات روز کلان ِ ملی هم غافل نیست. عموما سر خط مهمترین خبرها و موضوعات ملی را پوشش می دهد. “میرملاس نیوز” نمونه ی موفقی است از رسانه ای مولد و زایا که توان گفتگویی فرهنگ بومی را با دیگر فرهنگ های ملی و محلی به طرز چشمگیری بالا برده است. به مدیر محترم این سایت و هیئت تحریریه ی ارجمندش، یکسالگی میرملاس را تبریک عرض می نمایم.

منابع:
۱-نظریه های جامعه ی اطلاعاتی/فرانک وبستر/مهدی داودی/مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه/چاپ دوم ۸۴
۲-تغییرات اجتماعی/گی روشه/دکتر منصور وثوقی/نشر نی/چاپ بیستم ۸۷

 

*کارشناس مدیریت فرهنگی

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=16944

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 10در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۰
  1. درود بر سلیم نازنین . مقاله ات خواندنی ، آموزنده و منسجم بود . با سپاس و آرزوی موفقیت و سربلندی روز افزون . اما اشاره به یک نکته می تواند بر طرف کنننده ی تردید تو در خصوط ماجرای خط آهن باشد :
    به نظرم مقاومت سران ایلات ما در برابر احداث راه آهن شمال ـ جنوب قابل استناد است . و البته این جهت گیری گر چه از نگاه ما عجیب است ، ولی برای انسان کوه نشین و کوچ رویی که از همه سو آرامش طبیعی و پایداری الگوهای زیستی صدها ساله و مناطق و چراگاههای خود را از همه سو در معرض تجاوز دولت می دیده است طبیعی و قابل درک است . من قصد دفاع از عملکرد پدرانمان را ندارم . ولی وقتی خود را در موقعیت آنان قرار می دهم در می یابم که نگرانی عظیم و درک کردنی شان سقوط ناگهانی تمام مرجعیت ها ، اشکال زیست بومی و مهمتر از همه بر افراشتن قناره ی قانون ” یک جا نشینی اجباری ” بر فراز گردن آنان بوده است . قانون ابتدایی و مبتنی بر سر نیزه ای که جز مزدوری و فعلگی در خطوط راه شوسه و راه آهن هر مشارکت مثبت دیگری را از آنا دریغ می کرده است .
    حتی اگر اشتباه نکنم مستند اصلی رضا شاه برای صدور حکم تاریخی ” تخته قاپو کردن ” ایلات و طوایف لر تحت عنوان ” اشرار و سر گردنه بگیران ” همین مزاحمت های محلی پدران ما برای احداث راه آهن و راه شوسه بوده است .
    البته این مقاومت ها و مخالفات ها با اشکال ابتدایی مدرنیزاسیون تنها منحصر به منطقه ی ما و حتی همین راه آهن هم نبوده است . میدانی که در متون تاریخی عهد قاجار موارد فراوانی از مخالفت با راه آهن ، خطوط تلگراف ،
    و حتی ” مایه کوبی آبله ” ( در دوره ی امیر کبیر ) در میان مردم و حتی مقامات محلی دیده می شود . / موفق باشی

    • ممنونم لطیف عزیز! برای من تائید هر مطلبی از جانب شما، وجهه ی علمی آن را بالا می برد.
      اما در مورد نکته ای که اشاره فرموده اید، عرض بنده هم دقیقا همین است. سنت حاکم عموما هر تغییری را عاملی جهت تحدید و تضعیف پایگان های قدرت خود و ” سقوط ناگهانی مرجعیت خود” می بیند. از اینرو با هر پدیده ی جدیدی مخالفت می کند. سنت حاکم، هدف اصلی اش که “حفظ نظم موجود” است را پشت یک ایدئولوژی مثل حفظ “آرامش طبیعی و پایداری الگوهای زیستی صدها ساله”، حفظ میراث نیاکان، مبارزه با بهره کشی و چه و چه پنهان کرده و با برجسته سازی مصیبت از دست رفتن همین الگوها ،به بسیج افکار عمومی برای دست یازیدن به هدف خود می پردازد. نه اینکه حفظ این الگوها بد باشد بلکه وقتی برای تخطئه و منکوب کردن هر پدیده ی نویی از آن ها سوء استفاده شود، مخرب است. بعید می دانم آن “انسان کوه نشین و کوچ رو” مزایای بهره مندی از خط آهن، تلگراف، راه شوسه و حتی مایه کوبی آبله را دانسته باشد و آگاهانه به مبارزه با آن برخاسته باشد. اما بعید نمی دانم که تحت القائات سنت حاکم، به این مخالفت ها و مقاومت ها دست زده باشد. سنتی که با پروپاگاندای خود از این پدیده های مدرن غولی ساخته که قرار است بیاید و همه ی داشته هایش را یکجا ببلعد.
      این مبحث یک بحث جامعه شناختی است که بر مبنای نظریه های جامعه شناسی پیش برده می شود و هدف آن کنکاش و آسیب شناسی ساخت اجتماعی گذشته برای تعیین و تشخیص راه آینده است. وقتی ما خودمان را به جای هر فرد یا افرادی در طول تاریخ و در موقعیت های مختلف قرار دهیم و از منظر آن فرد یا افراد به قضیه نگاه کنیم بدون شک به او حق خواهیم داد که آن رفتار از او سر زده است.حتی اگر مرتکب رفتاری غیر انسانی -چون قتل- شده باشد.این را روانشناسی اجتماعی ثابت کرده است که رفتار انسانی تحت تاثیر موقعیت و شرایط مکانی و رفتاری خاص اجتماعی صورت می پذیرد. اما ما باید خودمان را به جای خودمان بگذاریم و از منظر انسان امروزی که همه ی اینها را پشت سر گذاشته است به مسئله بنگریم. در دورانی که ما داریم درباره اش بحث می کنیم شاید در کل منطقه تعداد “دانش آموختگان” در رده های دانشگاهی به تعداد انگشتان یک دست نمی رسیده است، اما امروزه در همین منطقه صدها متخصص در زمینه های مختلف علوم انسانی و علوم طبیعی زندگی می کنند. انسان امروز از فروید و مارکس و دورکیم و لیوتار گرفته تا کپرنیک و نیوتن و هاوکینگ را می شناسد و با مسائل و کشفیاتشان درگیر است و زندگی می کند. انسان امروز در “دهکده ی جهانی” به معنای واقعی کلمه زیست می کند در حالی که بسیاری از پدران صد سال پیش ما همان “طبیعتی” که در آن به دنیا آمده و در آن زیست می کرده اند را همه ی دنیا می پنداشته است. پس شایسته است که به عنوان “امروزین” بودنمان به واکاوی گذشته برویم تا شاید از این محمل، گذشته و حالمان را بهتر درک کنیم و باز شاید بتوانیم چراغی فرا روی آینده مان بگذاریم.
      با ذهنیتی که از شما سراغ دارم می دانم که به قول خودتان” قصد دفاع از عملکرد پدرانمان را ” ندارید. اما به نظرم یکبار و برای همیشه باید بدون “لرزش دست و دلمان” به واکاوی و آسیب شناسی فرهنگ و سنت خود بنشینیم. فرهنگ و سنتی که از پس این صدها سال و این آمدن رفتن های نسلهای متوالی، اگر منصفانه و صادقانه پیراسته شود و گرد و غبار نوستالژیک و تابو شده ی آن کنار زده شود، هنوز می تواند برگ برنده ی هویتی ما در امروز و فردا باشد. سربلند و پایدار باشید.

  2. آفرین بر نکته‌سنجی میرسلیم خدایگان.
    فکر کنم میرملاس علاوه بر نیروهای همکارش از پشتوانه‌های خوبی برخوردار است و ایشان با اینکه در سایه هستند از علل پیشرفت میرملاس به حساب می‌آیند.
    به امین هم تبریک می‌گویم

  3. سلیم عزیزم ؛ دوست خوب من !
    ضمن تشکر از لطف همیشگی تو دوست خوبم به این ناچیز ، متأسفم که برداشتتان از گفتار من کمی عجولانه بوده است . اگر به لحن کامنت من توجه کرده باشی نخست در مقام ایضاح خواسته ام تردید تورا در خصوص این بخش از مقاله ات برطرف کنم :
    « … چه این روایت واقعی باشد یا جعلی، واقعیت اینست که این رویکرد همیشه بخشی از مواجهه ی سنت با مدرنیته بوده و هست. » می خواستم بگویم که تردید نداشته باشید که چنین مخالفت هایی صورت گرفته است . می خواستم مطمئن شوی که این روایت به احتمال قریب به یقین جعلی نیست زیرا حتی در میان نخبگان و طبقه ی متوسط شهری هم این مخالفت ها وجود داشته است . مخالفت با خطوط تلگراف در حالی که در همین دوران آمریکاییها و اروپاییان در سرتاسر بستر اقیانوس اطلس کابل تلگراف خوابانده بودند و از استرالیا تا آمریکا و اروپا به هم متصل شده بود ، عجیب نیست . آنها در هنر ، موسیقی ، ادبیات ، فلسفه ، دانش های بنیادی ، نجوم ، علوم تجربی و… نیز با همین گستردگی و به همین عمق و ژرفا پیش رفته بودند . ولی تو این جوامع را با جامعه ی ما که عنصر اقتصادی و فرهنگی مسلطش در آن دوران ” شبان رمگی ” بود، مقایسه می کنی ؟
    آنها که نمی دانستند ایدئولوژی چیست ؟ آنها از همه سو خود را در معرض تهدید می دیدند . و تردید نداشته باش که اگر ما هم آنجا بودیم همین رفتار را می کردیم .
    لذا با وجود تفکرات خوبی که در اجزای کامنتت وجود دارد با کلیت بحث تو در این کامنت موافق نیستم . اسکان اجباری خوب بوده است ، صدور شناسنامه خوب بوده است ، تلگراف و مایه کوبی وآب آشامیدنی بهداشتی و ” عدلیه ” و نقشه برداری و… همه ی این ها خوب بوده است . ولی دوست من آنها که این را نمی دانستند ! پس چطور می خواهید به جای آنان قضاوت کنید ؟ غیر از این است که این پیشرفت ها الگوهای زیستی پایدار آنها را نابود می کرد ؟ پس من برای این خود را جای آنان می گذارم که همچون تو به فلسفه و ادبیات مدرن دسترسی نداشتند و همچون تو هگل و نیچه و وبر و دهکده ی جهانی را نمی فهمیدند ! به آنها حق می دهم که مخالفت کنند . البته اگر شجاعت آن را داشتند که این تغییرات را بپذیرند خیلی بهتر بود اما آخر سیستم دموکراتیک و دستکم مردمداری هم بر سر کار نبود که همانقدر که ویرانی به بار می آورد سازندگی نیز در پی داشته باشد . جاده و راه آهن ساخته شد . حتا پدران ما به زور سر نیزه یکجا نشین هم شدند . اما آیا این چیزها برای آنها رفاه و آرامش به ارمغان آورد ؟
    اما سلیم خوبم ، دوست بی نظیر شب وروزهای بلند من !
    تو که می دانی من با تو در بسیاری چیزها هم نظرم و چه شبها و روزها که تا صبح خواب و بیداریمان به پای این قبیل گفتگوها ریخته شده است . اما آیا باید از نگاه یک انسان امروزی رفتار آنان را غیر مدنی بدانیم ؟ رفتار طرف دیگر ا چطور ؟ منطقی تر این است که اگر می خواهیم برای بهبود اوضاع گذشته را از نگاه خودمان قضاوت کنیم ، و آن را آسیب شناسی کنیم یکطرفه به قاضی نرویم و همانقدر که این مخالفت ها را می بینیم ، دیگر سو را هم باید ببینیم . کسی که ابتدا با دوربین عکاسی می آمد قرار بود بعدها با سر نیزه بیاید . سرکوبهای وحشیانه و به دار کشیدن و سپردن شاخص ترین رهبران قومی به قناره ی این قانون استبدادی را هم باید ببینیم . اگر قرار است مبنای ما مدنیت باشد و حتی به عنوان یک انسان امروزی رفتارهای گذشتگان را نقد کنیم ، کدخدایان لر در کدام دادگاه محاکمه شدند ؟ در عدلیه ی ناصرالدین شاهی بازجویی و محکوم به مرگ شدند ؟ در دادگاه نظامی این تصمیم گرفته شد ؟ اسناد آن کجاست ؟ من به تو می گویم بیشتر آنها هیچ جرمی نداشتند جز اینکه نمی توانستند یا نمی خواستند مردم خود را به افسران عقده ای و رشوه خواری بفروشند که معلوم نبود حتی رشوه رابگیرند و زیر قولشان هم نزنند . دوست خوب من همانطور که اینطرف را می بینی آن طرف را هم ببین . من در کامنتم خواسته ام بی آن که بحث به درازا کشیده شود هر دو سوی ماجرا را با هم ببینم و مطمئن هستم تو این روش را تصدیق می کنی . ( گر چه ممکن است نتوانسته باشم منظورم را دقیق برسانم . )
    می دانی برای چه فیلم ” با گرگ ها می رقصد ” ( از کوین کاستنر ) این همه اعجاب آور است ؟ و چرا چندین اسکار را در کارنامه ی خود دارد ؟ برای آن که از جذابیت های فنی که بگذریم ، هر دو طرف ماجرا را بازجویی می کند و به سفید پوستانی که وحشیانه یک ملت بومی را قتل عام و آواره کردند اجازه نمی دهد به عنوان دروغین مدنیت و مدرنیزاسیونی تو خالی آویزان شوند و اشتباهات تاریخی خود را توجیه کنند . همانقدر به بومی ها هم می فهماند که زن یک سرخ پوست مرده ( که بر اساس سنت سرخپوستان می بایست تا آخر عمر بیوه بماند ) نیز می تواند عاشق یک سفید پوست شود. حق دارد زندگی کند . حتی آن افسر جذاب و دوست داشتنی در پایان فیلم با نا تمام گذاشتن مآموریت خود اجازه می دهد دور از گزند سفید پوستان ، آن قوم سرخپوست به همان الگوهای زیستی خود برگردند . زیرا مدرن شدن امری اختیاری است و باید اجازه داد جوامع بومی آن را به انتخاب خود برگزینند نه با زور سر نیزه . اینطوری بهتر است یا آنطوری ؟ آیا نباید به عنوان یک انسان مدرن و دمکرات مسلک به هر انسانی حق بدهیم که هر طور که می خواهد زندگی کند ، آیا بومیان سرخپوست آمریکا پس از عفو عمومی به اختیار خود مدرن نشدند ؟ آیا جامعه ی آنها مدنی نیست ؟
    سلیم دوست داشتنی” کوین کاستنر ” هر دو را بر کفه ی ترازوی نقد می گذارد . و به گمانم این زیبا ترین و انسانی ترین کاری است که می شود کرد . / موفق و سربلند باشی

  4. بنا به استناد چیزهایی که از تاریخ صدساله ی گذشته به ما رسیده است و بنا به شبیه سازیِ واقعیت گذشته، دلایل تن ندادن به مدرنیته از طرف برخی از شعبه های جامعه ی عشایری در لرستان عبارتند از:
    ۱ـ عمده ی تصمیمات ایل را عموما سران ایل می گرفتند نه توده ی ایل. چون یک نظام قدرت موروثیِ استبدادی در ایل حاکم بوده نه یک نظام دمکرات که تصمیماتش نمایده ی اراده اعضا ایل باشد. شاید اگر به آرا عمومی ایل مراجعه می شد، چنین وضعیتی یا با چنین شدتی در برخوردِ با مدرنیته شکل نمی گرفت.
    ۲ـ تن دادن به مدرنیته یعنی کاهش قدرت حاکمِ محلی به نفع گفتمان های مدرن یا علمی و به نفع حکومت ملی. لذا شرایط جدید چندان برای حاکمان محلی خوشایند نبود و آنانکه قدرت مقابله در خود ندیدند به آن تن دادند اما آنانکه این توان را داشتند مقابله کردند.
    ۳ـ برخوردهای خشن و مبارزجویانه ی سپهبد امیراحمدی با عشایر لرستان و میل به ایجاد تعارض با آنها و سپس سرکوب شان، با هدف نشان دادنِ لیاقت خود به رضاشاه جهت کسب مدارج ترقی. این عامل در تحریک عشایر به مقابله بسیار موثر بوده است.
    ۴ـ عدم آگاهی حاکمیت وقت کشور و مسئولان حکومتی در لرستان به حداقلی از دانش روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و مردم شناسی یا جامعه شناسی برای چگونگی برخورد و تعامل با جامعه بومی و سنتی و همچنین نداشتنِ مشاوری که با این علوم آشنا باشد. جامعه ی آن زمان ایران آشنایی کمی با علوم انسانی داشت.
    ناگفته نماند الگوی اسکان اجباری تحت نام تخته قاپو در برخی از ابعاد، سنجیده تر و عملیاتی تر از الگوهای کنونی تحت عنوان اسکان «هدایت شده» و «برنامه ریزی شده» بوده است که جای بحثش اینجا نیست.
    ۵ـ ناسازگاری برنامه ی اسکان با بخش مهمی از ابعاد زندگی و عادات عشایر.
    ۶ـ بیگانه بودن جامعه عشایری با حداقلی از مفاهیم مدرنیته و دنیای جدید.
    ۷ـ تمایل سران عشایر به حفظ و گسترش قدرت خویش بدون دغدغه ی پیشرفت مردم. البته سران عشایر خود نیز به مدرنیته باور نداشتند.
    ۸ـ ناتوانی سران عشایر در رساندن پیامِ خود به رضاشاه مبنی بر اینکه قصد معارضه با حکومت را ندارند بلکه شرایط زندگی شان چنین(کوچ) اقتضا میکند. لذا این معارض در قالب ایدئولوژیک نمی گنجد؛ اگرچه قدرت مرکزی مدرنیته را به عنوان ایدئولوژی مورد استفاده قرار داده بود.
    ۹ـ تحلیل سران عشایر از نیت دولت در کاهش قدرت شان در آینده، نقش جنگِ قدرت بین قدرتهای محلی و اقتضائات سیاسی در سطح حکومت ملی همگی در چگونگی شکل گیریِ تعامل دولت و جامعه عشایری لرستان در دوره رضاشاه موثر بوده اند. زیرا این حوادث ها همه در بستری به نام سیاست و قدرت شکل گرفته اند. لذا تبیین برخورد عشایر با مدرنیته (از قبیل برخورد با خط آهن، اسکان، خدمت اجباری و..) صرفا از منظر مردم شناسی خطا است هرچند وضعیت مردم شاختی بسترِ زیرینی بوده که یکم: خود را بر سیاست تحمیل کرده و دوم: بستر سیاست به ناچار مجبور به احتسابِ آن در محاسباتش بوده است.
    ۱۰ـ شرایط فوق بعلاوه شرایط دیگری که از قلم افتاده اند، زمینه ساز مواجهه ی برخی از شعب جامعه ی عشایر لرستان (به نمایندگی از سنت های عشایری) با حکومت وقت و رضاشاه (به نمایندگی از مدرنیته) شد.

    در همه ی این کامنت ها ، قصد هیچ کداممان محکوم کردن یک طرف( حکومت رضاشاه یا حکومت ایلخانان) به نفع طرف دیگر نیست. در آن زمان، هر کس از ظنِ یا منافعِ خودش یار یا دشمن مدرنیته شده بود؛ ظن(با اغماض به معنای تفکر و یا سنت وعادات) و منافع نیز چندان جدا از هم نیستند نه برای همه برای اکثریت؛ ما هم از ظن (با غلظت تفکر) خود. عشایر فاقد واقعیتی به نام ایدئولوژی بوده اند. شکل گیری ایدئولوژی در مفهوم مدرنش، مستلزم حداقلی از خودآگاهیِ فردی در مقابلِ سنتِ عام اجتماعی است که در جامعه عشایری نمی توانسته پا بگیرد. جامعه عشایری آن روز تقریبا اسیر سنت بوده است.

    درنتیجه:
    هم حق با آقای آقای خدایگان است زیرا: اگر دارالفنونی در لرستان بود یا باسوادی و روزنامه ها در آن زمان و کمی پیش از آن، به کمک لرستان می آمدند و مردم یا حداقل نخبگان (که در آن زمان با قدرت تعریف می شدند نه دانایی) را با روندی که به صورت قهری در پیش است و با منافع آن آشنا می کردند، احتمالا مقاومت در برابر مدرنیته شکل نمی گرفت و وضعیتِ کنونیِ ما شاید بهتر از این بود که هست؛ و باید پذیرفت اگر چه شاید لرستان در انتهای قافله ی آشنایی با دنیای زوز نبوده باشد، ولی جزوِ انتهایی ترین ها بوده است.
    هم حق با آقای آزادبخت است زیرا: جامعه ی عشایری لرستان در آن زمان، هیچ شناختی از دنیای مدرن نداشتند و «جهان اجتماعی شان» همان کوچ و خون صلح و شبانی و «عصبیت قبیله ای» بود. بنابر این، کاملا طبیعی است در مقابلِ تغییری (مدرنیته) که میخواهد همه ی عاداتِ مانوس و نوستالوژیکشان را بگیرد و ظاهرا هیچ چیز جالبی(به قضاوت خودشان) نیز در پی ندارد، مقاومت کنند. می توان متاسف بود اما شاید نتوان محکومشان کرد آن هم با منطق امروز.

  5. درود بر پرویز گراوند و سلام ِ دوباره بر لطیف آزادبخت!
    اما لطیف جان و پرویز خان گرامی! به نظرم این وسط چیزی بین ما گم شده است. بنده به هیچ وجه قصد” قضاوت اخلاقی” در مورد رفتار “سنت حاکم”ِ مورد بحث نداشته ام، من در مورد “مردم آن روزگار” قضاوتی نکرده ام اما “سنتِ حاکمِ آن روزگار” را به نقد کشیده ام و به زعم عقل ناقص خود، سعی در ایجاد باب گفتگویی آسیب شناسانه در این مورد داشته ام.که به گمانم موفق شده ام.
    من در بخشی از کامنتم آورده ام:”بعید می دانم آن “انسان کوه نشین و کوچ رو” مزایای بهره مندی از خط آهن، تلگراف، راه شوسه و حتی مایه کوبی آبله را دانسته باشد و آگاهانه به مبارزه با آن برخاسته باشد. اما بعید نمی دانم که تحت القائات سنت حاکم، به این مخالفت ها و مقاومت ها دست زده باشد. سنتی که با پروپاگاندای خود از این پدیده های مدرن غولی ساخته که قرار است بیاید و همه ی داشته هایش را یکجا ببلعد.” و بخشی از کامنت جناب آقای آزادبخت:”اسکان اجباری خوب بوده است ، صدور شناسنامه خوب بوده است ، تلگراف و مایه کوبی وآب آشامیدنی بهداشتی و ” عدلیه ” و نقشه برداری و… همه ی این ها خوب بوده است . ولی دوست من آنها که این را نمی دانستند !” و بخشی از کامنت جناب آقای گراوند:”جامعه ی عشایری لرستان در آن زمان، هیچ شناختی از دنیای مدرن نداشتند و «جهان اجتماعی شان» همان کوچ و خون صلح و شبانی و «عصبیت قبیله ای» بود. بنابر این، کاملا طبیعی است در مقابلِ تغییری (مدرنیته) که میخواهد همه ی عاداتِ مانوس و نوستالوژیکشان را بگیرد و ظاهرا هیچ چیز جالبی(به قضاوت خودشان) نیز در پی ندارد، مقاومت کنند.”
    همچنان که می بینیم همه ی ما بر این نکته “که آنها نمی دانستند” صحه می گزاریم. من در بحث خود آورده ام که “سنت حاکم” که به فکر”حفظ نظم موجود” بوده است نگذاشته است که “بدانند”. آقای گراوند به شیوایی و با ریز بینی و نکته سنجی دلایل آن را آسیب شناسی کرده و بیان فرموده اند. بعید می دانم لطیفِ عزیز هم بخواهد از آن سنت دفاع کند.
    بسیار خرسندم که در این گفتگو شرکت می کنم. و از پرویز عزیز بسیار سپاسگزارم که با بررسی دقیق و علمی به آسیب شناسی آن دوره پرداخته اند. همه ی حرف من همین است که با نگاهِ آقای گراوند باید به واکاوی گذشته بپردازیم و از قضاوت اخلاقی و احساسی در این مورد بپرهیزیم. تا شاید از این راه به بازشناسی خود دست یافته و چراغی فرا روی امروز و فردایمان برافروزیم. باقی بقایتان.

  6. با سلام به آقایان خدایگان و آزادبخت،
    حق با همه ی ما است. چون همگی یک چیز را می گوییم منتهی با تاکید بر وجهی از وجوهِ مختلف. در گفتار هر کدام از ما، بر وجهی از واقعیت تاکید می شود که به زعم مان طرفِ دیگر آن را فاکتور گرفته نه اینکه ندانسته یا فراموش کرده است. یکی از ایرادات بحث های کتبی(در مقابل شفاهی) خصوصا بحث های کامنتی این است که محدودیتِ تبدیل گفتار به نوشتار و محدودیت تایپ کردن اجازه نمی دهد که که همه چیز را کامل و یکجا گفت. من برداشتم این نبود که آقای خدایگان قضاوت اخلاقی کرده یا آقای آزادبخت چنین پنداشته که خدایگان قضاوت اخلاقی کرده؛ فقط میخواستم این را اضافه کنم که تبیینِ موضوع «مقابله ی عشایر با مدرنیته» صرفا به نگاهِ فرهنگی و مردم شناختی یعنی «آشنایی یا عدم آشناییِ جامعه ی عشایری با مدرنیته» محدود نگردد بلکه وجوه و ابعاد دیگرِ واقعیت نیز لحاظ گردد؛ ابعادی همچون سیاست، مدیریت، حوادث، نقش انفرادی افرادی مثل امیراحمدی، جنگ قدرت محلی، گفتمانِ مبتنی بر زور(نه اقناع) نظام رضاشاهی، ناتوانی سران عشایر در برقراری ارتباط بلاواسطه با رضاشاه و رساندنِ پیام خود به او ، تمایل سران عشایر به حفظ قدرت خویش و رویه ی استبدادی آنها که توده ی مردم نقش چندانی در تصمیم به استقبال یا مقا بله با مدرنیته نداشتند و …

  7. سپاس از میرسلیم عمیق به خاطر یادداشت خوبش و از دوستان به خاطر بحث مفید فایده.
    تندرست باشید

  8. ممنون سلیم جان از مقاله خوب و پربارت
    من به نوبه خودم استفاده کردم مخصوصاً از طرح پرسش بنیادینت!

  9. ممنونم از اظهار نظر و لطف دوستان عزیزم، آقایان: داریوش جعفری، مرتضی خدایگان و دکتر مهدی رحیمیان عزیز.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.