او اهل “آبادی آسمان” بود.
آرام می آمد؛
نرم می خندید؛
گرم می نگریست؛
سنگین می ماند؛
سربزیر می نشست؛
با شکوه برمی خاست؛
و مطمئن می رفت.
تا نمی پرسیدی نمی گفت؛
تا نمی رفتی نمی رفت؛
اما تا می ماندی،می ماند؛
آراسته می پرسید، پیراسته پاسخ می داد؛
چشم و لبش با هم می خندید و هرگاه می خندید تمام وجودش طلوع می کرد؛
هیچ طلوع و غروبش هیجان نداشت.
پایمرد بود.
محکم و استوار؛
نیمی با تو بود نیمی جای دیگر؛
نیم با تو تمام روحت را سیراب می کرد و حضورت را غنی؛
نیم دیگر دست ترا می گرفت و تا آسمان می برد؛
تنها بود، دست خالی و بی هیچ تعلق؛
روحش غنی، زندگی اش سبک، دارایی اش هیچ؛
می آمد بودنش “بود”؛ می رفت “راهش پاییدنی” و نبودش محسوس؛
از آن آبادی بود اما هیچگاه در آن آبادی نبود.
اهل آبادی دیگری بود.
نام آن آبادی را نمیدانم اما هر جا بود انسانهایش مانند اینانی نبود که من می شناسم؛
او اهل “آبادی آسمان” بود.
او رفت. ولی برای من همیشه هست.
“او از جنس آسمان بود”
آخرین روزی که دیدمش ” جهاد شمالی- انتهای رودکی” گرم در آغوشش گرفتم و چقدر این بشر از جنس حریر بود؟
گفت می خواهد برود و باز گردد و مادرش را به شهر بیاورد تا دیگر پیشش باشد.
گویی دلش برای مادرش تنگ شده بود.
رفت و دیگر رفت.
رفت تا خانه اش را برای مادرش بیاراید.
به مادرش بگویید ” من یقین دارم محمد مراد منتظر شماست”
خودش گفت.
“خوش به حال هرکس که او منتظرش می ماند”
اردشیر گراوند
روحش شاد ویادش گرامی باد
برای شادی روح تمام شهیدان وازدست رفتگانتان صلوات بزنید
با سلام
ضمن عرض خدا قوت و خسته نباشد و تقدیر و تشکر ازسروران ارجمند صدیق دلسوز بی ادعا بی توقع وسختکوش سایت وزین جذاب و پرمحتوا و مخاطب میرملاس مدیر سایت آقای امین آزادبخت و سردبیر محترم اقای مهدی دوست محمدی و همکاران و دست اندرکاران بزرگوار و متدین و متعهد شان که اینگونه قدر دان خون پاک شهداء هستند و یاد و نام و خاطراتشان را گرامی و عزیز میدارن در روزگاری که خیلی ها یاد و خاطر شهداء جاویدگان همیشه تاریخ این دیارو خانوده هایشان را به فراموشی سپرده اند و متاسفانه در اندک جا ومکانهایی بیشتر یادها جزء تملق ریا تزور و عوامفریبی عده ای متظاهر عوامفریب نیست و این بزرگترین آفت و خطر ناکترین فاجعه است ولی به هر حال و بقول همرزم شهید محمدمراد گراوندجانباز سرافراز آقای دکتر هادیان “امروز کمترین وظیفهی ما معرفی چهرهی درخشان این شهیدان عزیز به جوانان پاک و مخلصی است که در گوشهگوشهی این دیار، در جستجوی یافتن نامی و نشانی از پیشکسوتان عرصهی جهاد و شهادت و تشنهکامِ نوشیدن جرعهای از زلال یادهای نیک آن روزهای ناب، بههر سو گام برمیدارند و ای بسا که در این مسیر بهدام متظاهرانی بیفتند که به نام هشت سال دفاع مقدس و بهکام خودخواهی و ریاکاری خویش، جوان پاکضمیر ما را به سکهی جعل و نسخهی بَدَل میفریبند!”
در بیست و ششمین سالگرد شهادت محمد مراد گراوند به مقام والای او غبطه می خوریم از قدر ناشناسی مدعیان شکوه می کنیم با درد و رنج زمانه می سازیم و آرام و بی صدا چو شمع می سوزیم امیدمان به فردای روشنی است که خداوند به بردباران وعده داده است .
شهید بهشتی چه زیبا گفت : برای حفظ انقلاب هم باید خون داد و هم خون دل خورد.
۲۲ دی ما بسیت و ششمین سالگرد شهادت سردار شجاع وهمیشه سرافرار شهید محمد مراد گراوند
فرمانده دیده بانی لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع)گرامی وجاودان باد
قسمتی از وصیت نامه شهید گراوند
بر همه شما دوستداران انقلاب لازم است بی نهایت خانواده محترم شهداء مفقودین
واسراء را احترام بگذارید وآنها را ستون انقلاب وبزرگواران انقلاب بدانید ودر هر پست
ومقامی که هستید خود ومردم را سرگردان نکنید مشکلات آنها را با جان ودل
متحمل و پذیرا باشید ودرحل آنها بکوشید
وازهرگونه باند بازی وگروه گرایی جدا پرهیز کنید
…………………………………………………..
مجدد از همه درست اندر کاران و مدیر محترم آقای آزادبخت بخصوص از برادر ارجمند آقای مهدی دوست محمدی که زحمات درج ونشر این تصاویر و مطالبو یا صداقت و دلسوزی و تعهد به آرمانهای والای شهیدان متحمل شدند تقدبر و تشکر و دعای خیر وآرزوی سلامتی تندرستی ودوام توفیقات را خواهان و خواستاریم
با تشکر و سپاس
خانواده شهید محمد مراد گراوند
دربارهی شهیدان چه میتوان گفت جایی که کلام درخشان و جاودان آن پیر فرزانه و آن عزیز سفرکرده برای همیشه در گوش جان ما و در بلندای تاریخ طنینانداز است که شهیدان در قهقههی مستانهی خود عند ربهم یرزقوناند.
و چه میتوان گفت دربارهی مردان بزرگ و بزرگواری که از چرب و شیرین دنیا گذشتند و نقد جان در طبق اخلاص و جان شیرین بر سر پیمان حق گذاشتند.
در سالگرد عملیات کربلای پنج و عروج خونین شهید محمدمراد گراوند، یاد آن عزیز، خاطرات ماندگار حادثهها و حماسههای هشت سال دفاع مقدس را بار دیگر در دل و جان ما زنده میکند و نسل جوان و جستجوگر امروز را با جوانان دیروز و مدافعان ایثارگر انقلاب پیوند میدهد.
محمدمراد، مانند دیگر همراهانش، یک بسیجی بود! یک جوان مسلمان و انقلابی!
جوانی که احساس میکرد باید برای دفاع از مرزهای کشور و باور خویش از خواستهها و تعلقات شخصی و فردی بگذرد و بهمیدان بیاید و چنین کرد!
تمام مسئله همین است! ساده و بدون پیچیدگی!
در پی نام و نان و عنوان نبود!
دلسوز بود و زحمت میکشید! با همهی توان! در هر زمان و مکان! با همهی وجود!
مهربان بود! با همه! با همرزمان و هموطنان خود، حتی با بیگانگان و اسیران!
هرگز ندیدم از دشنام و کینه و انتقام سخن بگوید! با اینکه صحنه، صحنهی جنگ و کشتار و خونریزی بود!
چفیهای اگر بهگردن میآویخت، حقیقتی روشن پشت آن بود!
با اینکه میتوانست اما نخواست از متاع این دنیا چیزی و تعلّقی داشته باشد،
مسئولیتی هم اگر داشت، بهمعنای حقیقی کلمه، مسئولیت بود،
یعنی انجام وظیفه با همهی وجود و بدون چشمداشت و منّت و تکبر و سوءاستفاده و تظاهر و دروغ!
همهی سرمایهی او که پاسداشت آن همچون میراثی گرانسنگ وظیفهی امروز و فردای ماست، اخلاق، اخلاص، تقوا، روشنبینی و صداقتی است که او را واداشته بود تا بیریا و بیتظاهر خود را وقف کشور و انقلاب کند.
آن روزها، دیماه ۶۵ ، که آخرین روزهای حضور و حیات ظاهری محمدمراد در میان ما بود، اخلاق و رفتار و حتی ظاهر و چهرهاش خبر از اتفاقی میداد که برای ما مصیبت و برای او پرواز و عروج تا ابدیت بود. پیش از این هم محمدمراد، بردبار و خوشاخلاق و اهل خنده و شادی در جمع دوستان بود. اما آن روزها آرامش و نورانیت عجیبی در رفتار و چهرهاش موج میزد.
آن روزِ زمستانی شملچه و کربلای پنج که محمدمراد را از دست دادیم هرگز گمان نمیکردیم در برابر بار سنگین این مصیبت، تاب بیاوریم:
ما را به سختجانی خود این گمان نبود!
اما در آن اوضاع و احوال، با همهی وجود احساس میکردیم که لطف خدا و یاری او، تحمل و ظرفیت ما را بهگونهای بالا برده تا بتوانیم در برابر اندوه کمرشکن از دست دادن بهترین عزیزان تاب بیاوریم و با روحیهای قوی به نبرد با دشمنی که ما را ضعیف و شکستخورده میخواست و از زمین و زمان بر سر ما آتش میبارید، ادامه دهیم.
ما یکی از بهترین دوستان و همرزمان و لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) مسئول دیدبانی و بیاغراق بهترین دیدبان و یکی از دلسوزترین و مخلصترین و فداکارترین نیروهای خود را از دست داده بود و من بهجرأت شهادت میدهم حتی امروز که ۲۴ سال از شهادت محمدمراد عزیز میگذرد، ضایعهی فقدان او هنوز جبران نشده و جای محمدمراد در میان ما همچنان خالی است.
امروز ۲۴ سال از آن روز که محمدمراد را از دست دادیم و برای همیشه از درک نعمت همراهیاش محروم شدیم، میگذرد. غم و اندوهی اگر هست برای ما و بهحال ماست نه برای او که با شهادت جاودانه شد.
اندوه و اسف برای ماست اگر ندانیم و نیندیشیم و تأمل نکنیم که محمدمراد و امثال محمدمراد چه میگفتند و چه میخواستند.
افسوس برای ماست اگر این عزیزان را آنگونه که شایسته و بایسته است به فرزندان این آب و خاک و به نسلهای امروز و فردا نشناسانیم یا بهگونهای غیرواقعی معرفی کنیم.
و خدا نیاورد آن روز را که در نتیجهی بیمسئولیتی و سهلانگاری و تنگنظری ما، در برابر نام و تصویر هر شهید، نشانهای از سوال و ابهام برای نسلهای امروز و فردا قرار گیرد و فرزندان این آب و خاک را از بهرهمندی از ذخیرهی حقیقی و ارزشمند میراث معرفتی و اخلاقی شهیدان محروم سازد.
امروز کمترین وظیفهی ما معرفی چهرهی درخشان این شهیدان عزیز به جوانان پاک و مخلصی است که در گوشهگوشهی این دیار، در جستجوی یافتن نامی و نشانی از پیشکسوتان عرصهی جهاد و شهادت و تشنهکامِ نوشیدن جرعهای از زلال یادهای نیک آن روزهای ناب، بههر سو گام برمیدارند و ای بسا که در این مسیر بهدام متظاهرانی بیفتند که به نام هشت سال دفاع مقدس و بهکام خودخواهی و ریاکاری خویش، جوان پاکضمیر ما را به سکهی جعل و نسخهی بَدَل میفریبند!
راه شهیدان و راه محمدمراد، روشن است،
تلاش و فروتنی و صداقت و مردمداری و حرکت در مسیر ماندگار امام و انقلاب!
و در این راه پرامید،
نام شهیدان بر تارک آسمان دل و جان ما میدرخشد،
درخششی جاودان و راهنما!
مثل ستارههای روشنِ راه!
” به قلم جانباز دکتر کورش هادیان ” همرزم شهید محمد مراد گراوند
بسم رب الشهداء والصدیقین
واقعا دست مریضاد گل کاشتید میرملاسی ها بسیار عالی زیبا و قشنگ و معنوی و نورانی بود
دلها را کربلایی کردید در این شب مقدس رحلت جانسوز پیامبر صلح ورحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام رضا (ع)
خداوند روح شهیدمظلوم محمدمراد گراوند وهمه شهیدان والامقام را شاد واز ما خشنود بگرداند
این کار و زحمات شما بی نظیر است امیدواریم همیشه عطر معطر یوی نام و یاد شهداء در اینجا به استشمام برسد
آن فروریخته گلهای پریشان در باد/ کز می جام شهادت همه مدهوشانند/ذکرشان زمزمه نیمه شب مستان باد/تا نگویند که از یاد فراموشانند.
خدایش بیامرزاد
روحش شاد یادش گرامی
واقعا جالب بود دیدن این تصاویر روح و جسم انسان را با خدا پیوند میزند
سایت خوب میرملاس این کار ارزنده را با قدرت ادامه بدهد و اسیر روشنفکر زدگی نشود . کوهدشت شهیدان و مجاهدین از خلق رسته و به حق پیوسته زیادی دارد که ناشناخته مانده اند.فراموشی ایشان و شهدای دیگر باعث بد بختی خود ما خواهد شد .مبادا از شهیدان دور گردیم /به ذلت رهسپار گور گردیم
عکس های شهدای دیگر را هم درسایت بذارید لطفآ
غرق زندگی بودم،
گفتند شهید گمنام آوردهاند،
گفتم میآیم!
میآیم تا بر پیکر پاک شهید بوسهای زنم و در برابر عظمت ایثار و از خودگذشتگی این شهید و هزاران شهید و جانباز و آزاده سر تعظیم فرود آورم.
رفتم، پیکر شهید را آوردند،
فضایی عجیب حاکم بود،
فارغ از دغدغهی مال و منال و قیل و قال و خودخواهی و تظاهر و حالتهای عوامفریبانه و ساختگی،
بغض بود و اشک !
خاطره بود و غبطه !
افسوس بود و حسرت !
و بزرگواری که عمری را در جستجوی پیکرهای پاک شهیدان سپری کرده بود،
از کرامتهای این عزیزان، روایتها میگفت.
ساده و بیریا،
تصنعی در کلامش نبود و سخنش به دل مینشست.
عطر یاد شهیدان در فضا پیچید.
در برهوت خودخواهی و دروغ،
دلتنگی ما در فراق صداقت و پاکی محمدمراد گراوندو دیگر شهیدان، پایان ندارد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
در خشکسالی مردانگی وخزان صداقت ،
یاد بزرگمردان صادقی بخیر که اگر آنان را به چشم خویش ندیده بودیم ،
راستی ، درستی و فداکاری را افسانه می پنداشتیم
سلام و برکات خداوند بر شما اهالی میرملاس نیوز
انسان به باورهایش انسان است. آدمی هر باوری پیدا کند همان خواهد شد. چون ذهن و حتی روح چیزی جز «دانسته»ها نیست؛و چه خمیرمامیهای بنیادیتر از «باور»؟ آدمیانی مانند محمد مراد آنگونه «شد»ند که باور داشتند. به همین سبب بود او و کسانی مانند او از ترس چیزی نمیدانست و مایهای جز حرکت و پویش و شهامت نداشت. ماندن برایش جز در رفتن و حرکت معنایی نداشت. یادش و یاد همه همسفرانش به خیر که حقیقتاً یادشان آراممان میکند چون در حق آرام گرفتهاند
باز درود خداوند بر شما
قم ـ علی شهبازی
کجایند مردان بی ادعا !
هر چه از شهیدان بی ادعا بگیم کم گفیم.
از آقای گراوند هم تشکر می کنم با این حس قشنگی که در کلامش بود
از نوشته ی زیبای آقای اردشیرگراوند محظوظ شدم . در کتاب لاله های واژ گون کوهدشت که یادنامه ای است در قالب مثنوی از شهدای عزیز شهرمان کوهدشت، آقای محمد زاده در باره ی این شهید هم چنین آمده است :
…………………………………. ………………………………….
چون گراوند از سپاه یاس بود دیدبان لشگر عباس بود
پاسداری بود در شب های دشت یک شب اما رفت و دیگر بر نگشت
…………………………………. ……………………………………
روحش شاد…