- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

کنسرو موسیقی!

dsc_0163

 

میرسلیم خدایگان/ میرملاس نیوز:

کنسرو موسیقی!

 

از چند ماه پیش خبر برگزاری کنسرت موسیقی توسط استاد ایرج رحمانپور در کوهدشت را پیگیری کرده بودم. حالا زمان موعود فرا رسیده بود. قرار بود صدای اساطیری “حنجره ی زخمی زاگرس” ما را به اعماق اسطوره و تاریخ ببرد تا صدای در گلو مانده ی سالیانمان از گلوی او فریاد شود. سالن مملو بود از حضور عاشقان و دوستداران هنر. غلغله ای بود. می آمدند، می رفتند. برای لحظاتی جان گرفتم.نا خود آگاه این جمله بر زبانم آمد: “هنر، برتر از گوهر آمد پدید”. این جمعیت برای کسب لذت هنری و ارج نهادن به مقام شامخ هنر و هنرمند گرد آمده بودند. خوشحال بودم که ما هم سهمی داریم در این شور و شوق.
روز قبل با اداره ی ارشاد تماس گرفته بودم برای تهیه ی بلیط ویژه ی هنرمندان، که طبق روال سالهای قبل ردیف خاصی را به آنها اختصاص می دادند. گفتند چون با فروشنده ی بلیط اختلاف حساب پیدا کرده ایم این بار باید حضوری به دفتر “بهزاد گرافیک” مراجعه کرده و بلیط تهیه کنید.گفتند با فروشنده هماهنگ کرده ایم برای اختصاص همان ردیف ویژه به هنرمندان. صبح زود رفتم برای تهیه ی بلیط. خودم را معرفی کردم. فروشنده _مدیر بهزاد گرافیک_اظهار داشت که مرا می شناسد و آوازه ام را شنیده است ولی (با عرض شرمندگی!) باید برای هماهنگی با اداره ارشاد تماس بگیرد! گفتم هماهنگی برای چی؟ گفته اند که بیست صندلی رزرو شده است برای هنرمندان فقط می خواهم در آن ردیف باشم، خودم هزینه ی بلیط را پرداخت می کنم . یکی از اهداف من، مشارکت در یک امر فرهنگی و کمک به گروه موسیقی است . گفت باید هماهنگ کنم. پس از تماس گفت درست است باید خودتان هزینه را پرداخت کنید! پس از کش و قوس یاد شده، بلیط ها را گرفتم.گفت این جایگاه ویژه ی هنرمندان است. جایم مشخص بود، صندلیهای نود تا نود و چهار، ردیف پنجم یا ششم سالن. عجب جای ویژه ای! به این همه ارج و قرب هنرمندان نزد جامعه و مخصوصا مسئولین اداره ی ارشاد درودی فرستادم و با خیال راحت به خانه برگشتم.به بامداد وعده دادم که امشب به کنسرت موسیقی می رویم. پرسید کنسرو موسیقی چیه؟! تا غروب سوال و جواب پیرامون این موضوع بین من و بامداد ادامه داشت.
حالا به سالن رسیده بودیم و گروه موسیقی داشتند سازهایشان را کوک می کردند. هنوز استاد نیامده بود. رسیدیم به جایگاه ویژه، ولی صندلیها اشغال شده بود! بلیط ها و شماره ی آنها را نشان دادیم و پوزش خواستیم که جایمان را خالی کنند. گفتند چون جای ما را کسان دیگری گرفته اند ما هم از اینجا بلند نمی شویم! در همین حین صدای بی مقدمه ی علی پور ضرونی(رییس ازلی ابدی انجمن موسیقی کوهدشت) از پشت تریبون بلند شد: هر کس روی صندلی خود بنشیند و گرنه مجبوریم برای ایجاد نظم از یگان ویژه کمک بگیریم!
فرو پاشیدم. پس آن غلغله از بی نظمی بوده نه از کسب لذت هنری! یاد جریانی افتادم. چند سال پیش که در جشنواره ی تئاتر فجر به دیدن نمایشی در تئاتر شهر تهران رفته بودیم عده ای از مشتاقان، روی کف زمین روزنامه پهن کرده بودند و به تماشای نمایش نشسته بودند. با این حال می دیدم که تعدادی از صندلیها خالی است. بعد معلوم شد که آن صندلیها توسط افراد دیگری رزرو شده است ولی چون نیامده بودند- یا هنوز نیامده بودند_ کسی به خودش اجازه نداده بود جای آنها را اشغال کند!
حجت علی پور( شاعر پر آوازه ی شهرمان) را هم می دیدم که می آمد و می رفت. خانواده اش بیرون سالن سر پا ایستاده بودند. نمی دانم او هم مشکل مرا داشت یا عجله اش برای چیز دیگری بود. دیگر هنرمندان آشنای شهر را هم می دیدم که در گوشه کنارها جایی برای خود دست و پا کرده بودند. از چند نفر سراغ مسئول سالن را گرفتم، هیچ کس نمی دانست. بلیط فروش را دیدم و موضوع را به او گفتم.گفت من هم کاره ای نیستم. من هیچ سودی از این قضیه نمی برم و فقط بلیط ها را می فروشم(روی بلیط ها آرم و مهر “بهزاد گرافیک” به عنوان اسپانسر کنسرت چاپ شده بود)_ بعدها یکی از همراهانم گفت که همو به کسانی که جای ما را گرفته بودند گفته شما بلند نشوید خودم درستش می کنم!_ به پور ضرونی مراجعه کردم و بنا به سابقه ی آشنایی انتظار داشتم مشکل را حل کند. نگاهی از سر غیظ به من انداخت و رفت! همراهانم کنار سالن ایستاده بودند. همسرم_که او هم یکی از هنرمندان شهر است- بامداد در بغل سر پا ایستاده بود و تلاش و تقلای بی حاصل مرا رصد می کرد. برای چندمین بار به رئیس انجمن موسیقی که حالا فهمیده بودم همه کاره ی قضیه است مراجعه کردم. نهایتا مشکلم را حل کرد، عصبانی شد و گفت یا جایی برای خودت پیدا کن یا بلیط ها را ببر دم در بفروش و برو! با شرمندگی از همراهان، از سالن بیرون آمدیم با دلی شکسته به خانه برگشتیم. بامداد می گفت: بابا پس دیلین(به ساز می گوید دیلین!) چی شد؟ جوابی نداشتم.
در جامعه، بی مهری های زیادی به قشر هنرمند می شود. می پذیریم. اما این اتفاق در قلب مرکز فرهنگی هنری شهر و در جمع اهالی هنر پذیرفتنی نیست. اگر هنر و کار هنری نتوانسته باشد دست کم ،رفتار اهالی هنر را سامان ببخشد دیگر به چه دردی می خورد.؟
ما نه به عنوان کسانی که بیش از بیست سال است که در فرهنگ سرای ارشاد فعالیت داریم و به اصطلاح حق آب و گل داریم، بلکه به عنوان شهروندانی که بلیط خریده اند و به تماشای کنسرت رفته اند می پرسیم: واقعا” مسئول کیست؟ اداره ی ارشاد؟ انجمن موسیقی یا بهزاد گرافیک؟ چرا هیچکس مسئولیت نمی پذیرد؟ من بعضی کارمندان ارشاد را می دیدم که همین مشکل مرا داشتند. چرا در تمام برنامه های اداره ی ارشاد همیشه از این مشکلات وجود دارد؟ آیا آنها از برنامه ریزی برای اجرای یک برنامه ی دویست نفره عاجزند؟ پس چرا برنامه اجرا می کنند؟اگر انجمن موسیقی مسئول است پس این رفتارشان بر اساس چیست؟ اگر بهزاد گرافیک مسئول است چرا باید اجرای یک برنامه ی فرهنگی و هنری در ادره ی عریض و طویل ارشاد به دست بخش خصوصی اداره شود؟
همیشه فکر کرده ام که اگر زمانی پسرم بزرگ شد و پرسید بابا حاصل عمرت چیست؟ به او خواهم گفت پسرم! من یک عمر کار هنری کرده ام.مجموعه ی شعر منتشر کرده ام. مقاله نوشته ام . روزنامه نگاری کرده ام. و پسر به این میراث راضی خواهد بود. اما امروز شرمنده ی خودم شدم. نمی توانستم توی چشمهای بغض گرفته ی همسرم نگاه کنم. چون می دیدم که در بین کسانی که صندلی ما را گرفته بودند، یکی از مشاهیر اقتصادی شهر نشسته بود و مسئول سالن ترجیح داده بود ما را از سالن بیرون بیاندازد و به آن آقا نگوید لطفا روی صندلی خود بنشینید. دیدم در جامعه ی امروز ما گوهر، بسیار بسیار برتر از هنر است.
صدای نوار “ایرج” را بالا داده ام: وقتی می ری /نمی آئی/ گیر گرداوی دِ کنجی/ ……/جا پایات پر دِ بنارن/…./مِ صدا تِ می شناسم…/چه قیاتِ/پوقیاتِ می شناسم/…