تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
5

خانه ی دوست کجاست

  • کد خبر : 19141
  • 22 بهمن 1391 - 13:58

در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل […]

sohrab1

در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و تورا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا

خش خشی می شنوی
کودکی می بینی

 رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟

سهراب سپهری

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=19141

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 8در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۸
  1. خانه ی دوست همین زیر است…
    زیر پاهایت را نگاهی بیانداز!
    مرا انجا خانه دادی…

  2. هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی رفیق گاز بزن!خیلی جامانده ای …………………./چند صد کیلو متر جلو تر/سمت چپ “سرپیچ بلند”/دنده پنج بزن/ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااینکه قراضه ست مرکبت/مد فقط بی ام وه است/نرسیده به خیابان بلا در دورویی سیال زمین/بنگ بنگی می شنوی/جوانی میبینی موهایش به آسمان رسیده /دختری قد نداده خام میشود/کجا؟؟؟درنرو سهراب /خانه ی دوست همین جاست بمان!!!!!!

  3. چه خاطرات شیرینی که با خواندن این شعر برای ما زنده می‌شود!

  4. به سراغ من اگر می آیی تندو آهسته چه فرقی دارد؟
    تو به هرجور دلت خواست بیا
    مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد مثل آهن شده از داغ فراقت چینی نازک تنهایی من! تو فقط زود بیا

  5. خواستم از سهراب بگم ازتو گفتم.توخودت راگفتی وسهراب را…ممنون دوست عزیزم(آزاده خانم)،قشنگ بود لذت بردم ….زنده باشی

  6. این اشعار از خودمه

    هرچه کردم من نظر به عمر چند ساله خویش

    هرچه بگرفتم به درویش از نظر طالعه خویش

    نه به چشمم خوش بدیدم من از این عمر گران

    نه به طالعم بدیدم فرداها رطلی گران

    تا که بر هم بنهادم دو مژه از دو بصر

    کودکیم شد جوانی و جوانیم بسر

    تا به خود آییم و خواهیم غم برنایی خوریم

    گشته ایم پیر دگر غصه بینایی خوریم

    ای که دستت میرسد تا زنده ای برخیز ز جا

    چه بسا گرگ اجل مهلت نبخشد تا صبا

    تا جوانی توبه کن از کرده پنهان خویش

    چون به پیری توبه نیست تا که سفید شد موی ریش.
    ****
    آفرین بر خودت! ولی اگه کمی عروض و قافیه هم واسه خودت بخونی بهتر میشه..

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.