- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شعر در مقام حرّافی – مصطفی خدایگان

11111111111-202x300 [1]

نقدهای کوتاه (۱)
شعر در مقام حرّافی
مصطفی خدایگان

_____________________________________________
(در این نوشته ها سعی شده است که سخن، با زبانی هرچه معمول تر بیان شود و از پیچیدگی و اصلاحات آنچنانی خبری نیست چرا که مطالب کوتاه هستند و اگر بخواهیم زبان را خیلی تخصصی یا برجسته کنیم، نیاز به توضیحات بیشتر است که حجم مطالب این اجازه را به ما نمی دهد. ضمناً به دلیل پیشگیری از حاشیه سازی، از مثال آوردن شعرهای امروز خودداری کرده ام که البته خودتان هر روز در سایتها این نمونه ها را مشاهده می کنید!)
..
بی مایه گی در شعر امروز
صریح و بی مقدمه، باید بگویم که شعر امروز بسیار سطحی و بی مایه شده است. با نگاهی به اغلب وبلاگهای شعری، نشریات ادبی مجازی و برخی کتابهای منتشر شده در سالهای اخیر، به خوبی می توان بحران حرافی و کلیشه نگاری را در بسیاری از شعرها دید؛ چه بسا برخی از این شعرها، از شاعران خوشنام هستند. شعر امروز شعریست که بیشتر بر محور موضوعات بسیار دم دستی، رمانتیکِ لاقید و مسائل جنسی -که شاعران تلاش می کنند آن را شاعرانه و غیرشهوانی جلوه دهند- می چرخد. کثرت شعرهایی که امروزه در فضای زبانی و رواییِ لب و بوسه و تن و امثال اینها دیده می شود، سطح شعر ایران را تا حد بسیار زیادی پایین آورده است. البته کسی منکر حضور این موتیفها در شعر نیست اما شکل پرداخت و صورت بندی شعرها در این فضا بسیار ضعیف و عامیانه شده و اشعار، بیشتر به نامه های عاشقانه ی سابق، و مسیجهای عاطفی امروز می مانند تا شعر. به این ابیات دقت کنید:
به خنده گفت که حافظ خداى را مپسند /////// که بوسه ء تو رخ ماه را بیالاید. حافظ
..
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا /////// ترسم آیینه ز دیدار تو قانع نشود. صائب تبریزی
..
آرزوی بوسه از ساقی نه حد چون منی است ///// مستم و با ترس می‌بوسم لب پیمانه را. کلیم کاشانی
..
بوسه هرچند که در کیش محبّت کفر است /////// کیست لبهای ترا بیند و طامع نشود. صائب تبریزی
..
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد ///// کشیده‌ایم در آغوش آرزوی ترا. حزین لاهیجی
..
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر ////// تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم. حافظ
..
آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن ////// موی کمرت طاقت این بار ندارد. صائب تبریزی
..
اروتیسم و یا عشق بازی، بی شک دو روایت همیشگی شعر بوده و هستند اما سخن بر سر ساختار این دو، و همچنین کثرتشان به عنوان موضوع و محتوای شعر امروز است. شعری که تبدیل به فضایی برای بیان تمایلات جنسی شده و هیچ نشانی از اندیشه های بزرگ، اسطوره ها، تاریخ، سواد و آگاهی، تعهد به عشق و آزادی، و معناسازی و روشنگری در آن دیده نمی شود. شاملو می گوید:
«بوسه های تو
گنجشککان پر گوی باغند
و پستانهایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازیست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند
تن تو آهنگیست
و تن من کلمه ای ست که در آن می نشیند
تا نغمه ای در وجود آید:
سرودی که تداوم را می تپد
در نگاهت همه مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند»
..
انسان در این شعر شاملو، انسانی است متعهد و وابسته به یک همنوع. انسانی که عاشق است؟