۱
بسیار دشوار است،
ماندن میان برگ و بیبرگی؛
آه از میانمرگی!
۲
عشق در سرشت ماست؛
تهمت جنون چرا؟
ژن کجا و جن کجا؟
۳
چشمها نیازمند عینکند؛
روح سبز باغ را نگاه کن!
زاغها مترسکند
۴
اگر تشنه بودیم،
اگر چشمدرراه باران نشستیم،
چرا چترمان را نبستیم؟
۵
بسیارها جمعیتیم، اما
بسیار تنهاییم،
یک «هیچ» در آمار دنیاییم
۶
برق هر طلا تو را هنوز
دزد میکند بهناگزیر؛
واقعا که! ای کلاغ پیر!
…
دکتر علیرضا فولادی