حشمت اله آزادبخت /سیمره : قصه از جایی شروع، نه، شلوغ شد که امین آزادبخت مدیر سایت میرملاس، نه آن صخرهی دلشکسته که روزگاری پر از تصویرهای روشن بود و امروز به میرپلاسی سرشکسته تبدیل شده است، به همراه خانوادهاش به دهان بوآی آدمخوار جادهی کوهدشت به خرمآباد وارد شد و درنیمهی راه بر اثر سانحهی رانندگی یکراست به تخت بیمارستان عشایر خرمآباد! منتقل شدند. خوشبختانه تیر مرگ از سرشان گذشت و با پاهای شکسته و قفسههای فرو رفته روی تختهای آه و ناله منتظر امداد ماندند. همراهان، عکسها و آزمایشهای بیمارستان را زیر بغل امید گرفته و شتاب پاهای پیاده را به مطب شخصی آقای دکتر رساندند. آنجا برای عملیات پیش از عمل، مبلغ ۶۰۰هزار تومان، زبانم لال! زیر میزی خواستند. اما همراهان غیور و تصمیم امین از غیرت ژورنالیستی سواستفاده کرده و دست به جیب باج نبردندو ترجیح دادند نالهی سر به سقف مجروحان بلندتر شود اما برای یک بارهم شده کمر تسلیم زیر بار ستم خم نشود…
این بار اما با سر فرود افتادهی التماس به مطب شریف آقای دکتر رفتند که این بار منشی سرِ بزرگواری برداشت و دهان بخشش باز کرد و یکصد هزار تومان به گل روی شما تخفیف داد و من تصمیم گرفتم دویست هزار تومان اجاره خانهام را ماهانه برای دکتر مستمند پست کنم.
رئیس دانشگاه علوم پزشکی لرستان به دیدار امین آمد و ماجرا را در گوش توجهاش پچ پچ کردیم. دکتر به رئیس بیمارستان گفت: هیچکس حق ندارد از تصادفیها مبلغی دریافت کند. و این خلاف قانون بیمارستان است و ازرئیس بیمارستان خواست پیگیر قضیه شود. رئیس بیمارستان هم با صورت سرخ شده از سیلی ماجرا خواستار برخورد با دکتر فوقالذکر شد و از رئیس دانشگاه علوم پزشکی خواست پزشکی دیگری به بیمارستان معرفی شود و ضمن ابراز ناراحتی از قضیه، توضیح داد که این مسائل بیرون از محدودهی بیمارستان اتفاق میافتد…
القصه جناب«دکترِ دیگر» به اتاق شمارهی شش آمد و وقتی از وی خواستیم آستین جراحی را هرچه زودتر بالا بزند، فرمود: با من هماهنگ نشده و امکان دارد فردا عازم تهران باشم. خلاصه سرِ حوصلهاتان را درد نیاورم برخی نمایندههای مجلس هم که صدای گوشخراش دهل ماجرا درگوش مسئولیتشان پیچیده بود از پشت موبایلهای اعتراض پیگیرشدند و با رئیس علوم پزشکی لرستان تماس گرفتند…
و سرتان را به دردتر نیاورم اینکه از قرار معلوم فردایِ این نوشته عملها انجام خواهد شد. حالا قرار است یک خبرنگار سمج فردا به تیغ مهربان جراحی سپرده شود اما خانوادهاش با پای خمیر شده و دندههای فرو رفته در کبد پشت درِ مسدود زیر میزی دراز کشیدهاند و نالههایشان دم به دم از برجهای فلکالافلاک بالاتر رفته است.
با رئیس بیمارستان، که جا دارد به خاطر سرکشی گاهبهگاهش از بیماران قدردانی کنم، مشغول صحبت بودم که مردی با قد بلند افتادهاش قدمهایش را به ما رساند و گفت: ببخشید آقای دکتر پول را به حساب شخصی دکتر واریز کنیم یا به بیمارستان بدهیم؟! دکتر در حالی که سر شرمش را همراه لبخندی تکان داد، گفت: فقط حساب بیمارستان.
حالا من ماندهام و شبی که باید همراه ضجههای بیماری باشم که روی تخت درد دراز کشیده است. اینجا تن شکستهی خواهرزاده مقابلم مچاله افتاده و در ساختمان بغلی خواهرم با دندههای شکستهی سینه و طبقهی بالای سرم دیگری که زانوی خمیرشده امان از قرارش بریده است.
کلاغ قصهی ما در هوای زیرمیزیها و …ها و …ها هرگز به خانهاش نمیرسد اما مسئولان نظام پزشکی ما که در هوای مسئولیت و مدیریت نفس زندگی میکشند و از قرارِ معلوم از این قانون خود ساخته زجر میکشند، باید خودکار قرمز برخورد برداشته و ضمن شناسایی دکترهای شریف خاطی، خط قرمزی روی صورت اجحافشان بکشند چرا که در هر صورت انگشت تیز انتقاد و اعتراض، آنها را نشانه میگیرد که بر صندلی مدیریت بیمارستانها و دانشکدههای علومپزشکی و مراکز درمانی نشستهاند.
جدای از این درددل جا دارد از قدمرنجهی مدیرکل ارشاد لرستان، مدیرکل کتابخانه های استان ، رئیس دانشگاه علومپزشکی و مدیر روابط عمومیاش، رئیس بیمارستان عشایر و اهالی قلم و سرکشیشان از مدیر مجروح سایت میرملاس نیوز سپاسگزاری کنم.