بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ؛ در جواب این سؤال باید بگویم در دو کلمه نیاز و تکلیف.نیاز میتواند در این مورد بر این اساس باشد که خلاء قطعی یک موضوع، ما را به سمت تکلیف ببرد یا نیاز به تعدد و بسامد و تکرار؛
* مبنای انتشار جریان کدامیک است؟
با توجه به دیدگاههای متفاوت، جریان در قدم اول باید مدعی نیاز به تعدد و تکثر و تکرار باشد. اما آنچه در ذهن صاحب امتیاز میگذرد خلاء قطعی یک مجله، به معنی حقیقی کلمه ولایتمدار است.
*مبنای تعدد و تکرار برای انتشار یک مجله قابل فهمتر است؛ مگر آنکه شما تفکر ویژهای در عرصه مطبوعاتی داشته باشید.
ببینید اگر بنده مدعی باشم که رخداد بینظیری که ما و دنیا به آن عنوان انقلاب اسلامی ایران دادهایم، بسیار فراتر از یک انقلاب است بلکه مجموعه انقلابهاست و حتی تعابیر شگرفتر، ممکن است در قدم اول برای آنهایی که با همه توجه به گذشته و حال و آینده این رخداد بینظیر میاندیشند، قابل قبول باشد؛ از همین مثال استفاده میکنم و راجع به مجله جریان صحبت میکنم تا به مناسبت آن توصیف و تعبیر ویژهای را که در خصوص رخداد بینظیر و فراتر از انقلاب خودمان مطالبی را بگویم. ما در همه چیز و از جمله انتشار مطبوعات مأموریتی خطیر در راستای آنچه عرض کردم داریم؛ اما الان در کجای کار هستیم؟! رسانههای ما با چه مبنایی شروع به فعالیت میکنند؟ کافی است مرور کنیم، محوریابی کنیم، آیا سیاستگذاری دارند؟ آیا مهندسی میشوند؟
یعنی اجزا مفهومی و مصداقی شده است؟ سرمقاله، یادداشت، گزارش، خبر، طرح و تصویرپردازی، طرح روی جلد، مخاطب، سوژه، رنگ، تیتر و سوتیتر، سبکها و خیلی از موضوعات دیگر، پیوندی با سیاستگذاری و مهندسی آن دارد؛ یا اینکه ما فقط باید استاد قالبها باشیم؟ قالبها را بدانیم،
اگر قالبها را دانستیم در نظر خیلیها پذیرفته و مقبولیم. متأسفانه حتی آنهایی که مدعی مبانی اندیشه درست هستند یا به نحوی فیالجمله یک معروفیت در این خصوص پیدا کردهاند، در اولین قدم راهاندازی رسانهها سراغ حرفهایها میروند، بدون توجه به اینکه آنها و شاکله فکریشان اصولاً چقدر تابع سیاستها و هندسه اندیشه انطباقگر صاحب امتیاز باشد. چرا اینگونه میشود؟ متأسفانه تأثیر و تأثر قالب و محتوا بر هم ملاحظه نمیشود، در حالی که هرکدام از اجزا قالب کار میتواند، کلیت طراحی و مهندسی رسانه را تحت تأثیر قرار دهد.
*ممکن است مطالب به واسطه طولانی شدن، از اهدافی که داریم دور شود. چنانچه لازم میدانید برای آنچه که شما تحت عنوان تأثیر قالب و محتوا بر هم عنوان میکنید دلیلی بیاورید.
بله، شاید گاهی باید با پای چوبین راه برویم،در حالی که من فکر میکنم مسأله روشن است و موضوع برای مخاطبش ابهامی ندارد؛ با این وجود ناچارم مستقیم یک مقدمه و یک مثال بیاورم. در خیلی از موارد ما گمان میکنیم باید همتمان را صرف وسایل بکنیم و گرفتار وسائط بشویم، به همین خاطر است که اهداف و سیاستگذاریها، مهندسی نمیشود و کلیات در جزئیات کار شکل نمیگیرد. یعنی ما متخصص جزئیات را میخواهیم،
در حالی که رابطه صغری و کبری در منطق اگر واسطهای میخواهد برای نتیجه است؛ اگر فکر متعالی
است، باید نتیجه متعالی بدهد؛ نه اینکه در عمل نتیجه مرتبط گم شود. این موضوع دقیقاً دشواریهای
مهندسی فرهنگی و رسانهای را مورد تأکید قرار میدهد. مهندسی فرهنگی و نیز مهندسی رسانه، در
چارچوب اهدافی که ما داریم؛ با هدف هدایت تحولات فرهنگی و رسانه در جهت مثبت که منجر به تکامل و
تحول در ابعاد مختلف جامعه گرد مورد نظر است.
بعضی خیال میکنند فرهنگ یک مقوله تکساحتی است؛ یعنی فرهنگ فقط عرصه فرهنگ را تغییر میدهد، خیر؛ کار فرهنگی که با مهندسی آن قوام مییابد منجربه فرهنگسازی و تحول در همه عرصههای فردی و اجتماعی میگردد. پس اول از این درک شروع میکنم تا معلوم شود این نوع مهندسی چه چشم انداز شگرفی دارد.
*بهتر نیست ابتدا مهندسی را تعریف کنیم؟
عرض کردم، ما داریم با مخاطب خودمان صحبت میکنیم و او میداند مهندسی چست. درخصوص مهندسی رسانه من بگویم؛ قبل از هرچیز به نظریهای درباره رسانه و مهندسی رسانه نیاز است و آنگاه به روشی برای چگونگی اجرای این نظریهها در جامعه و تمرکز ویژهای برای عملیاتی شدن آن نیاز داریم. اما آنچه که بیش از این اهمیت دارد، موضوع تداوم اجرا و ادامه عملیات است. فراموش نکنیم اساس بحث ما مبنا و اهدافمان بود؛ نکتهای که روی آن تأکید کردیم این بود که متأسفانه امروزه در کار رسانه، حتی آنهایی که مدعی مبانی اندیشه درست هستند نیز، در تأمل مطلوب قالب و محتوای درست نمیاندیشند. ما در این گفتگو باید ثابت کنیم صرف حرفهای بودن اصحاب رسانه اعم از رسانههای مکتوب(مطبوعات)، دیداری(تلویزیون)، شنیداری(رادیو)، مجازی(سایتها و خبرگزاریها) و… کفایت نمیکند و گاهی کاملاً نقص غرض میشود. در اینجا ناچاریم از نظریه مهندسی اطلاعرسانی و متغیرهای آن استفاده کنیم( یادش بخیر ترمهایی که این موضع را در فضای دانشجویی خوبِ دانشکده خبر داشتیم). اگر ما بپذیریم که مهندسی اطلاعرسانی یک وسیله است(البته وسیله علمی)، برای اجرای درست فرایند اطلاعرسانی و برای تضمین تدثیرگذاری پیام بر جوامع مختلف هدف(جامعه مخاطب)، برای حصول نتیجه در قالب ایجاد فرهنگ و رفتار مورد نظر، دقیقاً باید مثل مهندسی ساختما عمل کنیم. ساختمان را بر اساس سفارش صاحب آن میسازند؛ در غیر این صورت بر خلاف قرارداد عمل شده است. البته با این تفاوت که متغیرهای مهندسی اطلاعرسانی و گامهای آن، بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از مهندسی ساختمان است؛ بنابراین دستیابی به نتیجه هم در مقام کنترل یعنی مشاهد، ارزیابی و محاسبه کار دشواری است.
*ما در این مهندسی اطلاعرسانی با چه متغیرهایی مواجه هستیم؟
متغیر مخاطب، متغیر محتوای پیام، متغیر وسیله انتقال – که البته ما در این مورد بیشتر منظورمان رسانه مکتوب است- و متغیر شیوه انتقال و فرآیند کلی حاکم بر آن. حالا ما باید بگوییم، شناخت دقیقتر شرایط اجتماعی، سیاسی و معیشتی، زمان، مکان، پیشرفت تکنولوژی انواع رسانه و تحولات بیننسلی، حتی روانشناسی موضوعات- روانشناسی طرحها و رنگها- همه و همه اینها؛ فاصله مفهومی قالب و محتوا را بهم ریخته است. یک جمله دیگر بگویم و شما و خودم را از این موضع خلاص کنم: امروزه روز، حتی رابطه بینش و دانش دچار اختلاط شگرفی شده است؛ به همین خاطر در اولین شماره، در مقام مدیرمسئول، بر تحلیل واقعیت مگزین (magazine) اصرار داشتم تا معلوم کنم نه فقط قالب، محتوا، دانش و بینش، حتی یک کلمه میتواند گمراهمان کند.
* به نظر میرسد برای مخاطب مجله موضوع روشن شده است؛ اما ما یک مثال از شما طلبکار هستیم بنا بود مثال بزنید.
مثال فراوان است چه تعدادی را بگویم؟ کسی از دوستان میگفت: مجله جریان نمیتواند ادامه پیدا کند، به نظر شما مبنای این اظهار نظر چه بود؟ او و امثال او میخواهند بگویند؛ رسانه اگر اهداف و متغیرهای سیاستگذاری و مهندسی را خیلی اصولگرایی کند، تداوم ندارد. چرا؟ چون نگاه او با توجه به جریان جاری مطبوعاتی موجود شکل گرفته است. همین جا یک نتیجه بگیرم، گوینده این بیان از طرف خودش و به تعبیری به لحاظ فرافکنی این مدعا را مطرح میکند، البته اوج توفیق او هرچه باشد پر و بال دادن به همین اندیشه مختصر است. نشریاتی که مدعی ولایتمداری و اصولگرایی هستند یا به تعبیر خاصی که عرض کردم، میخواهند به عنوان نمایندهای از انقلاب بینظیر اسلامی ایران به عنوان رسانه، وارد کارزار سنگین، متکثر و متعدد امپراطوری رسانه و خبری استکباری شوند، نباید ادای مگزینها و نشریات زرد داخلی را دربیاورند. اینها متأسفانه برداشت بسیار بدی از مخاطب و برداشت بسیار بدتری از تغییر دارند. به قول کمال در سریال همسایهها ” ناگهان در یک مبادله تبدیل به مبدل شدهاند.” چنین صاحب امتیازی صرفاً یک برداشت عجولانه از متغیرها به عنصر تغییر برای نتیجه داشته است.
* این یعنی چه؟! ( به قول سریال کذایی!)
یعنی: مهندسی اطلاعرسانی که باید با استفاده از متغیرهای مخاطب، سوژه، روش و فرآیند کنترل نهایتاً منجر به تغییر رفتار بر اساس مبانی ما باشد، معکوس عمل میکند. به نظرم بسیار سادهلوحی است که ما در مخاطبه با استفاده از جذابیتهای فرهنگ غرب، مخاطب جذب کنیم تا مثلاً اهداف خودمان را نفوذ دهیم. این شیوه دقیقاً مصداق ” قصه عاقبت تغافل ” است! خب فکر میکنم با این مقدمات تازه من راجع به مبنای انتشار ماهنامه جریان، یعنی سوال اول شما تقربیاً پاسخ مناسبی دادهام. ماهنامه جریان دقیقآً بر اساس نیاز و تکلیف، با توجه به خلاء قطعی یک مجله ولایتمدار و اصولگرا شکل میگیرد. البته در این زمینه فاقد پشتوانههای اولیه است و آنچه در سه شماره نخست آن ملاحظه میشود، مقدمهای برای شروع کار است. ان شاء ا… بتوانیم گام به گام به آنچه میخواهیم نزدیک شویم./
* اما بعد از شماره دوم مجله جریان که روی جلد آن، کاریکاتوری از احمد توکلی، نماینده فعلی مجلس شواری اسلامی که از منتقدان صریح اللهجه دولت نهم و دهم است، چاپ شده بود؛ عدهای از رسانهها مجله جریان را چیزی شبیه به “اخوانیات” معرفی کردند! و گفتند ماهنامه جریان در حد ابراز برداری به معاون اول رئیسجمهور است.
با شأن نزولی که آن رسانهها ( که البته اغلب سایتهای مجازی بودند) از اخوانیات مطرح کردند؛ نه با این تعبیر موافق نیستم. ما و نویسندگان جریان چنین قصدی نداریم؛ یعنی نمیخواهیم اخوانیات منتشر کنیم. من به چنین ادعایی عنوان نقد نمیدهم، یعنی شایسته این عنوان نیست. این عنوان عجولانه است. در خصوص معاون اول محترم رئیسجمهور یعنی جناب آقای دکتر رحیمی بهطور قطع نسبت به ایشان علاقه ویژهای داریم، خود بنده قریب به ۲۰ سال است که با ایشان آشنایی و همکاری نزدیکی دارم، طبیعی است که مجله ما از امثال ایشان جانبداری کند. آقای رحیمی از اول تاکنون در جمهوری اسلامی مسئولیتهای کلیدی داشته است و از نادر شخصیتهایی است که در هر سه قوه نظام مقدس جمهوری اسلامی، انجام وظیفه کرده است. در قوه مقننه سه دوره نمایندگی داشته، از اعضای هیئت رئیسه مجلس شواری اسلامی بوده و ریاست دیوان محاسبات را بر عهده داشته است( با رأی بالای عموم نمایندگان مجلس هفتم یعنی مجلس اصولگرایان).در قوه قضاییه در دوره ریاست حضرت آیتالله یزدی، علاوه بر ریاست دانشکده حقوق، مشاور ایشان بود. در قوه مجریه نیز، از بخشداری و فرمانداری مرکز استان گرفته تا استانداری، معاون حقوقی و امور مجلس رئیسجمهور و تا امروز که بیش از۲ سال است معاون اول رئیسجمهور ۲۵میلیون آرائی است. خب البته ظرف۳۰سال خدمت طبیعی است جماعتی هم مخالف ایشان باشند و در این جو رسانهای، علیه ما راجعبه ایشان و دیگران چیزی بگویند، اینها بسته به تشخیص گوینده است.من اگر به واسطه این همه آشنایی جناب آقای رحیمی را شخصیتی پرتجربه، ثابت قدم و خدوم نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی تشخیص دهم طبعاً منتظر نفی و اثبات دیگرانی که از دور قضاوت میکنند نمینشینم. علاوه بر این در همین ۳شماره جریان ثابت شده جریان ما جریان اخوانیت نیست.فهرست موضوع و اشخاصی که جریان در مقام تأیید و تقویت آنها پیش رفته است، مفصلتر از این حرفاست. از سویی همین موضع عجولانه نسبت به ماهنامه جریان که شاید به سفارش افرادی باشد که مورد نقد ما قرار گرفتهاند، خود گویای آستانه تحمل افرادی است که سالهای سال و در همه شرایط جز خشونت بیان آنها نسبت به همه، رویکرد دیگری ندیدهایم.
* برخی هم از این بابت که ماهنامه جریان مثلاً واریته است انتقاد دارند.
من واریته بودن مجله را بد نمیدانم البته باید تعریف کنیم واریته چیست؟واریته اگر مفهوم گوناگونی از آیتمها باشد، جریان با توجه به اینکه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی … است باید آیتمهای گوناگون داشته باشد.در سیاست موضوعات مختلف هست، در اجتماع و فرهنگ هم همینطور و این موضوعات در قالبهای مختلف میآید. اما اگر منظور از واریته بودن این است که از این سو و آن سو، بدون انسجام، مهندسی و بدون در نظر داشتن متغیرهایی که گفتیم باشد؛ طبعاً در ۳شماره گذشته و در همین شماره پیش رو(چهارم) چنین خصوصیتی وجود ندارد. یک مثال روشن بخش ورزشی جریان است؛ بهرغم تعدد موضاعات و نویسندگان، اگر کسی به دقت بخش ورزشی جریان در شمارههای پیشین را ملاحظه کند، این باور در او ایجاد میشود که مباحث مرتبط و هدفمند است یا در موضوعات هنری، وادادگی نیست و ما از جاذبه تعهد استفاده کردهایم.
* جاذبه تعهد؟!
بلی، جاذبه تعهد. این سوژه بسیار مهمی از مولفههای رسانهای ماست، ما باید از این نگاه معطوف به ارزشها، به فطرت پاک انسانی بیشتر از اینها استفاده کنیم. آری رسیدیم به جایی که میخواستیم! از مسائلی که اتفاقاً ما باید به عنوان معیار جریان نقد رسانهای موجود، از آن بهره بگیریم همین موضوع بسیار مهم، گسترده و ژرف ارزشهاست. چون این ویژگی را داریم نباید به وادادگی، عقبنشینی فرهنگی و خراب کردن آتیه اهداف و آرمانها، با تمکین در مقابل وسائل و وسائط غلط و پیشپا افتاده، گرفتار شویم. جاذبه تعهد در فرهنگ ما ماجرای عجیبی دارد، نمونه شگفت آن جاذبه تعهد در حدود سپهر عمومی جامعه، موضوع دفاع مقدس است که این روزها در عمق عالیترین مفاهیم خاطر آن را گرامی میداریم. آیا ما در همه عمر ملت و کشورمان، در سطح و عمق جاذبه تعهد عمومی، واقعهای در همه تاریخ ایران سراغ داریم (از ایران باستان تا کنون)؟ آیا در آن شیوه اطلاعرسانی جز دعوت به فطرت و اسلام و عزت، از جاذبههای دروغین خبری بود؟ خب حال که به اینجا رسیدیم من میتوانم به ضرس قاطع بگویم؛ ظرفیت جریان توحیدی و ولایی کشور ما، ما را از تقلید فرهنگهای بیگانه در قالب و در محتوا، کاملاً بینیاز میکند. شعارها و میزان آرا دکتر احمدینژاد هم بیانگر همین امر است. برای جلب رأی مردم باید از جاذبه تعهد که مهمترین ظرفیت مکتبی دین حنیف است، استفاده کرد.
* لابد باید فرصتی دست دهد، تا در خصوص این مقوله (جاذبه تعهد) به طور مستقل بخشی داشته باشیم و در سواد رسانهای از این بابت جایی باز کنیم.
آری حرف درستی است احتیاج به یک مورد مستقل دارد. اما بزرگی مطلب و ضرورت آن به نحوی است که نمیتوان به یک موضوع تعبیر کرد؛ چرا که این موضوع دنیایی کاملاً گسترده و مرتبط است. برای اینکه اذهان روشنتر شود، بهرغم اینکه موضوع بیشتر در حوزه یادآوری است و نه مطلب جدید، از تعبیری که چندی است با توجه به مقوله جهانی بودن، روی زبانها قرار میگیرد و به اصطلاح تفوه میشود، در مقابل جهنم رسانهای، باید بهشت رسانهای ساخت.در اینجا حتما لازم است از عموم آنهایی که با انگیزه پاک، امتیاز انتشار رسانهای را به دست آوردهاند خواسته شوند به این مقوله بپردازند.در قدم اول باید رسانههامان را با معیارهای موجود در این مقوله آسیبشناسی کنیم. این موضوع بسیار مهمتر از آسیبشناسی سواد رسانهای است که به آن دعوت میشویم. برخی در آسیبشناسی سواد رسانهای، ما را به طرف شناسایی مدل رسانههای غربی سوق میدهند و در این گیرودار ما را دچار فهم غلط نسبت به اولویتها میسازند. پس ما ? توصیف برای رسانه در عرایض اخیر ارائه کردیم؛ جهنم رسانهای و البته در مقابل آن بهشت رسانهای. با این اوصاف اگر هم بخواهیم در تحلیل سیستم به خصوص برای آسیب شناسی سواد رسانهای وارد شویم، این سواد را در قالب تنگ شکل و قالب محبوس نمیکنیم.
* صحبت از آسیبهای رسانهای به میان آوردید، برخی مهمترین آسیب را دولتی بودن رسانه میدانند و گاهی برای برخی رسانهها، تعابیری به کار میبرند تا بیشتر این آسیب را به رخ بکشانند؛ شما در این خصوص چه نظری دارید؟
بستگی دارد منتقد یا پرسشگر از کدام منظر این موضوع را ببیند و دولتها را چطور تعریف کند، من تعجب میکنم چطور امپراطوری رسانهای غرب دولتی به شمار نمی رود! غیر از این است؟آنها را غالباً یک جماعت صهیونیست سیاستگذاری، مهندسی و اجرا میکنند. برای دولتی بودن آنها ملاک و معیاری واضحتر از این میتوان ارائه کرد؟!ببخشید اگر وارد این مقوله شدم، مقصودم این است که جنس سوالات قبلی به تبع پاسخها، مهمترین مباحث ما را در موضوع جاذبه تعهد، به زلف این آسیب گره نزند و یکجا دچار خدشه نکند. اکنون روشن شده است حوزه تعهدات و تمایلات کدام کشورها یا کدام دولتها، ملی و مردمی و کدامیک ضدمردمی است؛ بنابراین ابتدا لازم است این مقوله سیاسی را به شایستگی تحلیل کنیم. اگر مصادیق نظامهای مردم سالار احصاء شود، آن وقت میتوانیم بگوییم لااقل در خصوص نمونههای نام برده مسئله و سوال کاملا منتفی است. در داخل کشور ما هم این تعبیر، تعبیر مغرضانه است. به خصوص درباره دولت دکتر احمدینژاد که اتفاقاً از حیث تعداد و کمیت مجموعه رسانهای، بسیار کم برخوردارتر از همه دولتهای گذشته است؛ به کار بردن چنین تعابیری کاملا نابجاست. بنابراین اجازه بدهید بگویم این نوع آسیبشناسی نه دقیق است، نه اولویت دارد و اگر بخواهیم عنوانی برای این موضوع انتخاب بکنیم، عنوان تاکتیک برجستهسازی معکوس است. یعنی اغلب رسانهها در اختیار منتقدین است، آنگاه اگر یکی از هزار محیط رسانهای، در اختیار دولت قرار گیرد، بیجهت بزرگنمایی میشود. برای مضاح خوب است نام این تاکتیک را آگراندیسمان آسمان و ریسمان بنامیم!!
* به نظر میرسد با توجه به پاسخهای جنابعالی در این گفتگو، و با توجه به شتابی که ماهنامه جریان در معرفی خود نشان داده است، شاید مناسب باشد قدری روند و آینده جریان صحبت کنیم.
همانطور که قبلا گفتم و در سیاق مطالب هم مشخص شد، ما در حال حاضر در شمارههای مقدماتی برای استارت واقعیت آینده جریان هستیم. معمولاً بعد از هر انتشار، فضای مشورتی بسیار خوبی برای ما به خصوص از ناحیه مخاطبان خاص، فراهم میشود. چند گام اساسی برای ماهنامه جریان وجود دارد؛ گام اول که از نقطه عزیمت که در همین شمارههای آغازین شکل میگیرد و به یاری خداوند تا آیندههای دور ادامه پیدا میکند، کف برنامههای ماست که در شمار نشریات موثر و موفق حوزه اندیشه اصولگرایی به حساب آید.گام نهایی که چشم انداز فعالیت رسانهای ماست، تلاش برای نمادسازی از گفتمان رسانهای است که طی این گفتگو با توجه به فرصت، شمای کلی آن را در جای جای پاسخها اظهار کردیم.نمادسازی از منظر فعالیت رسانهای در قالب همه متغیرات مورد بحث میتواند باشد؛ یعنی در فرایند عمومی کار، یعنی تاکید و به اصطلاح اهالی شعر و موسیقی در آکسانها اعم از ایدهها، سوژهها، شیوهها و نشانهها در اخبار، گزارش، مقالات، یادداشتها، عکسها و طرحهای تیترها و سوتیترها و آنچه دربرگیرنده یک رسانه جامع مطبوعاتی با رعایت ترتیب و توالی در اوج یک کل مجسم و منسجم باشد. حقیقتاً و به راستی این اوج دور از دسترس نیست، به ویژه آنکه فخر ما فکر فاخر رهبر ماست که در چکاد شناخت علم و هنر رسانه است و ما هر مقدار از بینش که در پیمایش این راه دشوار مورد نیازمان باشد، بحمدالله از سرچشمه زلال اندیشه معظم له در اختیار ماست.
ان ۱۳ کلمه چه ها که نکرد
با تشکر از آقای آزادبخت عزیز ازاین گفتگو استفاده کردم