- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

آن سوی پرچین

kh

—————————-

شهناز خسروی / میرملاس نیوز :

آن سوی پرچین

—————————-   

هنگامی که دوست عزیز، کرم دوستی وهمکار گرامی ، علیآقا حسین پور از بنده خواستند از محمد حسین آزادبخت بنویسم، در بستر بیماری بودم و همه ی ترسم از این که نتوانم حق مطلب را به جای آورم.
با مجالی که داده شد،هرچند دیر هنگام ونارسا، اما خرسندم که می توانم از” دوست” بنویسم.
سخن گفتن از محمد حسین آزادبخت،برای من هم تلخ است وهم شیرین ،هم سهل است وهم دشوار.
تلخ وشیرین وسهل ودشوار،همه از آن رو که باید گذشته را واکاوید،شخم زد و در این واکاویدن ها وشخم زدن ها ،خوشی ها وناخوشی ها،کامیابی ها وناکامی ها است که سر بر می زند. گاه لبخندی بر لبانم می نشاند وگاه اشک حسرتی از دیدگانم سرازیر.
محمدحسین را از “مپل” می شناسم. اولین نشریه ای که در کوهدشت منتشر شد. نشریه ای ادبی- هنری که به همت محمدحسین وتنی چند از دوستانش در سال های نخست دهه ی پنجاه منتشر می شد. خوب به خاطر دارم در صفحه ی نخست “مپل ” چنین نوشته شده بود: در افسانه ها آمده است که منصور حلاج اراده کرد همه ی کوه ها را به هم متصل کند… “مپل” اما از جای نجنبید…
محمدحسین ودوستانش برای من که تازه وارد دبیرستان شده بودم ، معنای “مپل” بودند در جامعه ای یک دست، که وجه مشخصه اش سکوت بود وخفقان وتنها خواندن یا نگهداری یک کتاب کافی بود که تورا به جرم اخلال درامنیت ملی، روانه ی زندان بکند. آن ها از ادبیات روز می گفتند ،شعر می سرودند،نمایشنامه اجرا می کردند، بر روی بوم نقش می آفریدند وکتاب های ممنوعه می خوانند.
محمدحسین ودوستانش ،به” آن سوی پرچین ” نظر داشتند. “ماهی های سیاه کوچولو”یی بودند که می دانستند جهان تنها برکه ی کوچک وآرام آن ها نیست. آن ها به دریاها چشم دوخته بودندو به اقیانوس ها. بعدها به واسطه ی همسرم ،علیرضا، که بعد از مپل دومین فصل اشتراک من با محمد حسین بود، آشنایی عمیق تری با او پیدا کردم ودریافتم که این تنها کلمات نیستند که چنین رام نویسنده ای بی ادعا وخودساخته اند . او به همان سادگی به احجام فرم می دهد که به کلمات. سنگ وگل و چوب … همه در دستان هنرمند او کلمه اند .

از بین تمام خاطراتی که به واسطه ی دوستی عمیق خانوادگی با آزادبخت دارم ،شاید دلچسب ترین آن ها دیداری تصادفی ،به اتفاق همسرم، در تهران در اوایل دهه ی شصت است. در همان سال هایی که جامعه ی تازه انقلاب کرده، در تب سیاست می سوخت و سخن گفتن از هنر وسینما برای نسل آرمان خواه آن دوره ، به نوعی کمتر از کفر نبود،محمدحسین با هیجان از سینما می گفت ،از تئاتر وشاهکارهای هنری آن روزها.
آداب و رسوم ،آیین ها ،مویه ها ،ترانه ها ،متل ها، اسطوره ها وافسانه ها را آن چنان در سینه اش جای داده که پاره ای از وجودش. و این شاید یکی از با اهمیت ترین وجوه کار محمدحسین است . فولکلور،به مثابه ی روح هنری یک ملت ، به همان اندازه که به هرقوم هویت،اعتماد به نفس وامنیت می بخشد ، به همان اندازه لغزنده است وفرار . جمع آوری عناصر فولکلور ، به دلیل شفاهی بودن کار دشواری است. کاری که محمد حسین آزادبخت به آن همت گماشته است ورسانه ای معتبر برای انتقال همه ی مضامین یادشده و کهن الگوها به نسل امروز است. هم از این روی است که نام او با ادبیات و فرهنگ وهنرلرستان وحتی غرب کشور گره خورده است. همانطور که نام دوست هنرمند و فرهیخته اش ،ایرج رحمانپور.

—————————