- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

پروین

g [1]

راضیه همتی / میرملاس نیوز :

پروین

پروین اعتصامی،با نقش چند گانه اش در قصیده، قطعه،مثنوی و تمثیل،سهم موثری در شناساندن ادب پارسی داشته است .او را میتوان شاعری واقعی و حتی حرفه ای دانست چون علاوه بر قریحه ی سرشارش،از ویژگی بارز اهل قلم برخوردار است.همان سادگی و بی تکلفی ای که در دنیای بیشتر شاعران و نویسندگان جوانی چون ((من)) کمی نا آشناست…
پروین در سراسر دیوانش میخواهد ثابت کند شعر وداستان در کنار هم قوی ترند پس مجبور است بین آنها ،برای جذابیت و البته ماندگاری بیشترِ کارش،رابطه برقرار کند که این عقیده ی نو را طی اصولی نو و با نبوغ خود عملی و بارور میسازد. (عالِمی طعنه زد به نادانی /که به هر موی من دو صد هنر است. ).
شاید خواندن کتاب پروین و نه تنها او که فروغ نیز فکر بسته ی ما را با نظمی توصیف نشدنی به سوی کار دیگر شاعران پارسی و قبل تر از آنها-حافظ-سوق دهد اما دیوان پروین در جایگاه خود و به صرف زن بودنش،بی نظیر است.
شیوه ی بدیعی پروین در شعرهایش ، ایجاد رابطه بین اشعار دیگر شاعران و بیرون کشیدن مفهومی قابل القا از دل واژگان دیگران،بسیار ستودنی است.همان گونه که محمد تقی بهار در اوایل کتابِ پروین با عنوان دیباچه،در همین رابطه مینویسد:
(این دیوان از افکار و خیالات و تعبیرات دیگران خالی نیست.ممکن است تَتَبُّع خانم پروین با حافظه قوی و ادراک او،بر منبع و مصدر فلان تعبیر یا تشبیه نباشد لکن هرچه هست،نتیجه از خود اوست.
فی المثل،اگر اختلاف دل و دیده را در رباعی سعدی و باباطاهر عریان شنیده:
(تقصیر ز دل بود و گناه از دیده/آه از دل و صد هزار آه از دیده)سعدی
(زِ دست دیده و دل هر دو فریاد /که هر چه دیده بیند دل کند یاد)باباطاهر
نخواسته است از سر این مضمون در گذرد و قطعه ی ((دل و دیده))را ساخته اما تمام تر و لطیف تر و با نتیجه ای که خواننده قانع و راضی شود:

(تو را تا آسمان صاحب نظر کرد/مرا مفتون و مست و بی خبر کرد/شما را قصه دیگر گون نوشتند/حساب کار ما با خون نوشتند/هر آن گوهر که مژگان تو می سفت/نهان با من هزاران قصه میگفت/مرا شمشیر زد گیتی تو را مشت/تو را رنجور کرد اما مرا کشت/…..))
از طرفی پروین یک زاویه دید واحد را در نظر نمیگیرد به تعبیری روی دیگر آنچه پروین نوشته است،در جهان بیرون هم قابل درک و قابل لمس است و شرط وجودی اثر او ایجاد همین روزنه هاییست که مارا تشنه ی خواندن دیگر ابیات میکنند.گفتنی است که اگر خلاف این بود غیر قابل تحمل میشد و مخاطب آن را پس میزد.(در باغ وقت صبح،چنین گفت گل به خار/کز خویش هیچ نایدت ای زشت روی عار/گلزار خانه ی گل و ریحان و سوسن است/آن به که خار جای گزیند به شوره زار/…..خندید خار و گفت تو سختی ندیده ای/آری هر آنکه روز سیه دید شد نزار/…روزی که هیچ نام و نشانی نداشتی/جز من تورا که بود هواخواه و دوست دار؟…)
اینک که پروین پا را از چهچهه ها و دغدغه های زندگی فراتر گذاشته است،حالا که انسانیت در یک زندگی مسالمت آمیز و بدون خشونت محدودمیشود،نگاه هوشمندانه ی او در غلاف کردن واژه های ملموس زندگی و دست چین کردنشان برای آوردن بر قلب کاغذ ….زیباست.
اگرچه گفتن چند جمله ی ناشیانه در باره ی پروین اعتصامی و پا نهادن به قلمرو کنجکاوی زنانه اش کار ((من)) یا ((ما)) را خاتمه نمی دهد،و با نوشتن این متن تنها گوشه ای از دغدغه های بزرگم به گوش شما مخاطب عزیز میرسد،حالا که شرمنده ی نبودنش هستم،شاید ورق زدن رد پایش،جلّ گفتارش و سر فرود نیاوردنش(رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت/غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟)برای من که روی خاک ایستاده ام و تا بلندای منظرش بزرگ فاصله ایست،چراغ راهی باشد..
(در این گلزار نتوای نشستن جاودان پروین/همان به تا که بنشستی نهالی چند بنشانی).