تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
8

پسته – سیمین بهبهانی

  • کد خبر : 21132
  • 27 اسفند 1391 - 19:46

پسته کودک روانه از پی بود،  نق نق کنان که: من پسته… «پول از کجا بیاورم من؟»  زن ناله کرد آهسته کودک دوید در دکّان، پایی فشرد و عری زد  گوشش گرفت دکان دار،  «کو صاحبت زبان بسته!» مادر کشید دستش را:   «دیدی که آبرومان رفت؟»  کودک سری تکان می داد، دانسته یا ندانسته  یک سیر […]

behbahani167

پسته

کودک روانه از پی بود،  نق نق کنان که: من پسته…

«پول از کجا بیاورم من؟»  زن ناله کرد آهسته

کودک دوید در دکّان، پایی فشرد و عری زد

 گوشش گرفت دکان دار،  «کو صاحبت زبان بسته!»

مادر کشید دستش را:   «دیدی که آبرومان رفت؟»

 کودک سری تکان می داد، دانسته یا ندانسته

 یک سیر پسته صد تومان!  نوشابه،بستنی…سرسام!

 اندیشه کرد زن با خود،  از رنج زندگی خسته:

 دیروز گردوی تازه ، دیده ست  و چشم پوشیده ست

 هر روز چشم پوشی هایش،  با روز پیش پیوسته

کودک روانه از پی بود ، زن سوی او نگاه افکند

با دیده ای که خشمش را،  باران اشک ها شسته

 ناگاه جیب کودک را ، پر دید ــ«وای ! دزدیدی؟»

کودک چو پسته می خندید،  با یک دهان پر از پسته

سیمین بهبهانی

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=21132

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 2در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲
  1. شما هنوز سیمین بهبهانی و سیمین دانشور را از هم تشخیص نمی دید؟!!!!!سرویس ادبی شما را کی اداره می کند؟

    • درود به شما آقای سوری. شما حق دارید عصبانی بشید. اشتباه از ما بود. از تذکر شما سپاسگزاریم.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.