- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

پشت خط انتخابات ( قسمت پنجم )

  [1]

پشت خط انتخابات ( قسمت پنجم )

حشمت اله آزادبخت :

نوشتن القاب رنگانگ برسینه کش دیوارها گذشت ورفت تاهزاران سال دیگربه میرملاس های دیگری تبدیل شوند وحالابی چارچوبِ دیگری ازرقابت ،به روی
شهربازشده است….
قدمِ نفس های دلهره حالا بلندتر شده است وهواداران دونده هاازشوق وترس به صورت هم گل،ببخشید،مشت می زنند.هرکس دوست داردهرطورشده صورت زرد شده ازاسترس دونده اش زودتربه آن سوی خط برسد تااین،نفسش راازتوپ سینه به هوای پیروزی شلیک کند….
امااین هفته رابایدجُنگ شادی،ببخشید،جَنگ همایش هانامید.هریک ازنامزدها سعی کردندآدم های بیشتری گردخوددایره کنندوزنجیر،ببخشید ابروی پیروزی به سمت رقیب پاره،ببخشید،تکان دهند.جارچیِ ماشین ها گوش خیابان هاراکرکردندوزورزدند درمیدان جنگ جمعیت کم نیاورند.بعدازپایان همایش ها،گوشه ی خیابان هاکه قبلاجای زنجیرگردانی بیکاری بود ونبش دلگیرچهارراه هاکه جای چشم به راهی یک عاشق بی نان وکنارچاله های کوچه ها که جای
بسکوات ماشینی وجاماندن کفش کودکی درگل ،دهان جروبحث هابه سمت هم دیگربازوبسته شد که جمعیت ماماشاا…ازشمابیشتربود.وآن یکی باتکان گرز سبابه اش،زیربارقبول این ننگ نرفت.نخیرمال مابیشتربود..به..مال مابیشتربودند..
سرتسلیم هیچ کس پایین نیامدودهان جروبحثی بسته نشد واین بارتعدادماشین های کاروان هاراشمردند.بلانسبت مردم خوب وبافرهنگ ما،شماکناراین جاده پیاده شویدتامن به تاریخ گذشته ی اعراب سری بزنم.دوقبیله ازاعراب ،برای این که برتری یکی بردیگری ثابت شودتعدادآدم های ودراشمردند،متاسفانه
مساوی شدند.برای رهایی ازننگ این تساوی تصمیم گرفتند تعدادقبرهارابشمارند…اما این قطارکهنه هنوزادامه داردوصدای ناهنجارش هنوزگوش شهرراترک نکرده است.ماجرای همایش ها وکاروان ها به همین جاختم نمی شود.تانامزدهای عزیز ازکاروان بازمی گردند من چقلی کرده تابه قول خودمان برای خوانندگان محترم که زیادهم بامابیگانه نیستندکمی “راو”بزنم.البته این چیزهامربوط به حوالی بنده است وشهرهای بزرگ ترباکارخانه های چندطبقه،به هیچ وجه به خودنگیرند.
بله،راو بزنم که درفلان روستا سد راسرراه کشاورزان،بازهم ببخشید،سرراه کاروان هارا سدکردندوشیشه ی چندماشین راپاک،شرمنده،شکستند واین هاهم بزرگی کرده وبا حمله به محل تبلیغات آن هادرشهرجبران کردند…بعدازتمام شدن سخنرانی یکی ازنامزدهاهم، همایش چی های وی باتماشاچی های آن یکی درگیرشدندوچندتیرهوایی کبوترهای آسمان راترساند.البته گویااین یکی نامزد معترف یا معترض شده بود که آن یکی نامزد قول آزادکردن گرگ هایی راداده که مرغ وخروس های مردم رالت وپارکرده اند…چندشب پیش هم هنوزچندساعت ازبازشدن بندپای تبلیغات آزادنگذشته بودکه انگشتان یخ زده ،عکس های رقیب راازسینه ی دیوارهاکندندوبه همه ی بیکارها قول استخدام دادند وبه همه ی کارمندان قول ریاست که پرداختن آن ها زهرمکرراست برای شما..
دراین برف بندان ماجراهای پیش ازپایان،باز،اسکی قلم رابه گوشه ای دیگرمی کشانم وماجرای تلخ دیگری راازگلوی این ستون بالامی آورم.داستان به شام
های آن چنانی ختم نشد واین سلسله ادامه ی خودرابه سوگندهای این چنینی  پیوندداد تاحلقه ی دیگری رابرگلوی ویران این آبادی تنگ ترکند.هوادارانِ
شانه به شانه ی بعضی نامزدها با قرآنی برنیزه ی سینی،چاقوی تحمیل رابرگلوی اعتقادمردم گذاشته اندتابیابان اندیشه ی دیگران رادرکنج
دیوارِسوگندمحصورکنندوفرداسینی شیرینی بین خانواده ی خودتقسیم نمایند..این دیگربدترین شیوه ی ای ست که ازریشه بی ریشه است ویک سونامی
ست که دارو نداراعتقادمردم رابه نابودی گرفته است.مگرکرسی مسلمانی نمایندگی مجلس چه قدرمی ارزد که به خاطرش می شودکودک پاک ومعصوم
اعتقاددیگران راسربرید؟!آیافروکردن سیخ سوگنددرچشم تفکرآزاددیگران با رعد توحش شمشیرابن ملجم برکوه شانه ی علی (ع)تفاوت دارد؟این قرآن هاهمان کاغذهابرنیزه ی خوارج نیستندکه گلوله ی بغض درحنجره ی مولاکاشتند؟صندلی نمایندگی که بااغفال وپاگذاشتن برپله ی قرآن به دست آید،قطعه ای ازآتش چرخان جهنم نیست که پیشاپیش برای خود رزرو می کنی؟پدران ماوقتی دست قسم راست راهم به قرآن نزدیک می کردند تن نجابتشان ازترس می لرزید وحالا…
بهتراست قرآن رابااحترام بوسیده وبرتاقچه ی عظمت گذاشته وکفش های انتظارراپوشیده و دررگ متلاطم شهرجاری شویم تاببینیم گام های بلندچه کسی
ازخط پایان رقابت خواهدگذشت ومن تا آن سوی خط ،همه ی شمارابه خدامی سپارم.مواظب اندیشا تان باشید.