- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شعر آزاد – مهدی آخرتی

تعبیرش تو بودی

با اینکه خون در خواب دلم دیده بودم

تعبیرش تو بودی

 تو و آن لبخند اولت در حیاط

آن نیمه آستین خاکستری

و اندامی که در باد زنانه تر می شد

 چارچوب درها

روی مبلها

اتاقها

همچون مه ای غلیظ همه جا را گرفته ای

 با خواب های گس بیعت نمی کنم اما

تو همچنان

با دنباله ی باشکوه دامنت  در تالار قدم می زنی

یادت

        زخمی سربلند بر سینه ی من است

 قصد تمام شدن ندارد

این درد

          چون خط آخر تکلیف مدرسه ست . . .

مهدی آخرتی