- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

عوض کنم

th [1]

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم

شد شد اگر نشد دهنم را عوض کنم

 

گاهی برای خواندن یک شعر لازمست

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 

ازهرسه انجمن که درآن شعرخوانده ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 

در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم

این بار شکل در زدنم را عوض کنم

 

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

 

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم !؟

 

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

باید تمام آنچه منم را عوض کنم

 

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

وقتی که شیوه ی کهنم را عوض کنم

 

مرگا به من که با پر طاووس عالمی

یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

 

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند

باید چراغ مه شکنم را عوض کنم

 

عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام

امروز می روم لگنم را عوض کنم

 

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

روزی هزار بار فنم را عوض کنم

 

با من برادران زنم خوب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم

 

دارد قطار عمر کجا می برد مرا !؟

یا رب عنایتی ترنم را عوض کنم

 

ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می شوم کفنم را عوض کنم

 …

ناصر فیض