…
هزاران بار دل بردی، ولی پس دادی از این دست
کسی جز تو ندارد هوش و استعدادی از این دست
…
لبت آبستـن بـوســه سـت ، بـگشایش وَ دنیــا را
به حیرت وابِدار از خلقِ رستم زادی* از این دست
…
فرو می ریزم از عشقت ، به پا می خیزم از شوقت
فقط حافظ به خود دیده خراب آبادی از این دست
…
گدا و شاه و سرباز و وزیر و صوفی و شاعر
هزاران کشتـه داری در حدِ افرادی از این دست
…
بـدون عقـد ، آغوشم حلالـت ، شیـــر مــادر وار
فقط در عشق پیدا می کنی دامادی از این دست
…
پـــریشـان کرده بادِ دامنت گیســوی گیتــی را
به ندرت می وزد در دارِ دنیا بادی از ایـن دست
…
…
* رستم زاد یا رستمینه : سزارین
مرتضا خدایگان
عمارت دار لیلی را که مهره ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذر اید
عالی بود مرتضی جان
لذت بردم
بهروز پیری نازنین . سپاس و دست هایم برای تو
مرتضی جان زیبا بود
درود بر سعید طرهانی با خنده های نمکینش که همیشه در خاطرم می مانند
فرو می ریزم از عشقت ، به پا می خیزم از شوقت-مرتضا جان عالی و نو بود مثل همیشه.
مرتضای با الف قادری. فرو می ریزم از عشقت … دستم را لبخند تو می گیرد …
…خراب آبادی از این دست..!!
قشنگ بود.
سرکار خانم همتی !
قشنگ، فکر شماست که خیلی بیشتر از زیاد وارسته است و من خوب می دانم.
شعرتون واقعأ قشنگه ؛مثل بقیه شعرهاتون …موفق باشین
تنیا خوب ! تنیای همراه !
سپاس از شما که نه تنیا تنیا نیستید، بلکه بی نهایتید
از وقتی که با رنگ قالی خانه شعر مرتضی ،پا به پای باد تا نمی دانم کجای احساس ،پیش می رفتیم ،سالیانی بس گذشته است ،آنجا که قرار هایمان همه بر بلندای بی مزاحمت پرواز بود و خستگی ها را کنار دو چشم بادام در می کردیم . واکنون که “به ندرت می وزد در دار دنیا بادی از ایـن دست “درود بر صبای سبز آور مرتضی .
همیشه دوست داشتم یا یاریبخش باشم ، یا آثار یاریبخش از آن من باشند…
بی تعارف می گویم ، اسمت که اینجا ، زیر شعر من حکمرانی می کند ، شادمانم می کند ، شبیه هر وقتی یادم می افتد که ؛
خاک
شهر
چنگی
به دل
نمی زند …
سلام دوستان دیرینه
دلتنگ لحظه هاتان شده ام
پیداست که دوستی های جدیدی دارید
خوش به حالتان
اخرش من هم روزی پرواز خواهم کرد
بانو ساناز ! بانو وفایی ! دوست و همفکر سال های دور و روزهای نزدیک!
لحظه های اینجا هم دلتنگ حضور حضرت شما هستند…
درودی ویژه خدمت شما از طرف دوستانتان در انجمن ادبی…
تندرست باشید و شورانگیز
…اوه دینم
بـدون عقـد ، آغوشم حلالـت ، شیـــر مــادر وار
فقط در عشق پیدا می کنی دامادی از این دست
صمد جان ! استاد صمد !
تو بزرگی مث اون لحظه که بارون می زنه …
سلام بر مرتضا
به ندرت میبینیم غزل هایی از این دست که اتفاقا تو دست و بال مرتضی زیاد پیدا میشه !
درود به محمد اسدیان و اندیشه ی پرشورش. سپاس از تو دوست دست های دلم. تازه شدم از بارانی که تویی
مثل همیشه متفاوت و اینکه بی اختیار لبخند درک رسیدن به عمق معنایی شعرت رو روی لبهای خواننده میاری
یه دوست قدیمی می تونه یه کوه باشه با کلی صلابت و پرنده و پرواز و چشمه …
سپاس دوست قدیمی بارانی
بی محتوا و بسیار ضعیف با سوژه ای بسیار تکراری
اگر ناراحت نمیشید بیشتر روی ذوقتان کار کنید
دوست نازنین و فرزانه، جناب غضنفری!
سپاس از دیدگاه ارزنده تان. گرچه بسیار کلی ست و مفهوم “کار کردن روی ذوق” برایم گنگ و مبهم است، اما دستتان مریزاد و با نشاط باشید .
مرتضی جان دستت درد نکنه
بسیار عالی بود
بسیارزیبا بودآقای خدایگان.دست مریزاد
سلام مرتضا جان غزلت مثل همیشه عالیه. چه خبر از پرسپولیست من دلم براتون میسوزه
سلام صمد جان
دلت به حال خودتون بسوزه
خوش شانس تر از شما پیدا نمیشه
خوردین به نماینده تایلند
مرتضاجان درودبرشما!شعرهاتون مثل همیشه عالی وسرشاراز احساس اند.کاش چندتا از رباعی های قشنگتون رو می ذاشتید تاماهم استفاده کنیم.باسپاس!ارادتمند همیشگی!
فقط در عشق پیدا می کنی شاعری از این دست.
سلام شعر وش…خوب نیس عالیییییییییییییه/درووووووووووووووووووووووووووووووووود
سلام
دست نیژی آبرا و علی
خدا یگانه کند تو را خدایگان،جا داره براتون ازاین دست قشنگا بزنم……….
منم شیدا منم مجنون منم لولی وش این شهر
کجا دیدی در این محمل خراب آبادی از این دست؟
درود بر شما…
درود بی شمار برشاعرمست/خوشا آنکس به ایشان میدهد دست!
مرتضای عزیز,دایی زاده ی گل…بسییییار عالی و زیبا…دست مریزاد