حشمتاله آزادبخت/سیمره: سالهاست دنبال دامن دموکراسی بریدیم و از این دامن کشیده بر زمینِ خیال فقط گردوغباری به حلق عملکردمان فرورفته و چندسالیست بازار هوار نوشتن و بحثهای محفلیمان در مورد این پری افسانهای و خیالی گُر گرفته است و باز، غباری وحشیتر از سربازان غبار عربی که سالهاست در گوش و حلق و بینی زندگیمان یورش میبرند، تنفس راحت زندگی سادهی ایلیمان را و …مان و…مانمان را سدکرده است.
از شوخی که نگذریم کشورهایی که از نعمت خدادادی دموکراسی سالهاست تناول میکنند نه با دادوبیداد و هوار به دست رفتارشان رسیده است و نه با تمرین و… بلکه به گمان من آنها در رفتار و رعایت احترام به حقوق یکدیگر به نقطهای رسیدهاند که مای حلوا ندیده از دوووور دموکراسیاش نام نهادهایم و برسر رسیدن به این لحاف ملا دنده و سر و دست همدیگر را فعلاً داریم میشکنیم. و شاید نمیدانیم دموکراسی قهرمانی کشتی یا وزنهبرداری نیست که برای رسیدن به آن یک ماه در اردوی تیم ملی جنجال و تمرین به سربریم تا به دامن پیروزیاش چنگ بزنیم بلکه عمری را باید پشت سر رفتار و اعمال جابگذرایم که خودبخود رفتار و عملکردی به وجود بیاید تا دیگران نامش را بگذارند دموکراسی عزیز. قبول؟!
حالا ما که درحال گذر از سنت به ابتدای جادهی مدرنیته به سرمیبریم آیا باید تمرین کنیم دموکراسی را یا چانهاش بزنیم یا وام بگیریمش یا صبرکنیم آرامآرام از پلههای رسیدنش بالابرویم؟
آیا در شهری مثل شهر من که هنوز مجموع رفتار اجتماعیاش و مدنیاش برمدار خودخواهی و فامیلی و کسب قدرتی چندساله و همالی و هم چشمی و… میچرخد میشود سنگ بزرگی از جامعهی مدنی و صاحب دموکراسی را برداشت که هنوز زور برداشتنش دربازوهای فرهنگیمان تعبیه نشده است یا باید هنوز کنارش نشست و تماشا کرد؟
درچند دورهی شوراهای شهر دیدیم که عدهای از پلهی شانههای مردم بالا رفتند و برپشت بام قدرتی چندساله رسیدند و هنوز برصندلیهای تعریف نشده ننشسته کارد قلع و قمع حقوق دیگران را برزیراستکان خودخواهی کشیدند و آستین همتی بر پیشرفت شهربالا نزدند که هیچ، آستین کاروتلاش شهرداران سفارشی خود را نیز پایین کشیدند و اجازه ندادند عقربهی پیشرفت شهر تکان کوچکی بخورد.
آنها چند دوره با رای مردم انتخاب شدند تا تنها دست فامیلهای دُردانهی خود را گرفته و پشت میزهای سازمانی به نام شهرداری را به آنها نشان دادند. آنها هرساله از شهرداران خواستند مبلغ هنگفتی را به جیب تفریحشان بریزد تا چندهفتهای را در هوای کیش چرخی بزنند و شاه پیشرفت شهر را کیش کنند. آنها… آنها…و شهر ماند با عقربهای یخ کرده از بوران بیتوجهیها و بیتخصصیها بی…ها. و شهر ماند با سیمایی چروکیده و کوچه و خیابانهایی که انگار بمبهای تمام دنیا روز و شب بر سروصورتشان باریدن گرفته است. وشهری که غبار بیکاری صورت جوانهای تحصیل کردهاش را قرق کرده و دستهای پینهبستهی پدرانی که هنوز از سعادتآبادهای کلان شهرهای دربهدری باز نگشتهاند. و شهری که هنوز بوی سوختهی دختران انتظارش از مشام دیوارهایش پاک نشده است و شهری که…
حرف این است که شهری که هنوزپای مردمش تب آسفالت دموکراسی را نچشیده آیا شورای شهر میتواند چرخهای پیشرفتش را تندتر بچرخاند یا نه هرسال هفت و امسال نُه میخ برجادهی پیشرفتش پاشیده میشود؟
به جای کجکردن تیغ تیز ابروهای اخم برخی بهتر است خدا وکیلی برای یک بار هم که شده چشم انصاف باز کنیم که آیا درچنددورهی پشت سر، شوراها به اصطلاح چه گلی برموی ژولیدهی دختر یتیم شهر کشیدند؟ و خداوکیلی به یادبیاورند چه گِلی برسرورویش مالیدند که با هیچ آبی پاک نمیشود. چراکه فردای قیامتی هست و آن جا اتوماتیکِ لبهای انصافشان خودبه خود گشوده خواهد شد و باید حق خوردهی این مردم را بالا بیاورند… و باید در این دنیا هم برمن ببخشایند که نمیتوانم دستهای سوراخ بردهان بستهام بگذارم.
آیا کسانی که هنوز از تلفظ درست واژهی دموکراسی بیبهرهاند میتوانند اصولش را در برنامههای کاری خود رعایت کنند و میتوانند با بهره جستن از بخشها و سرفصلهای گام بهگام آن، بعد از رسیدن به دایرهی شورایش دور سر زیبایی و رفاه مردم شهرشان بچرخند و خواب راحت شب و روز خود را فدای تار موی دختر ژولیدهی شهر کنند؟ آیا اگر چنین افرادی برکرسی شورای شهر مینشستند، باز هوار این دستنوشتهها بلند میشد یا دست مبتکر خوش بینش را بوسه میزد که – تا امروز- گرهی کور بر گردن شهردار و شهرش زد و مگرسرانگشت کاوهی متمدن دیگرانی پیداشود و …
و اما حالا که صندلیهای شورایی دیگر در آن بالا دهان بازکردهاند و ما هم یک بار دیگر باید پای عدهای را برشانهی رایهایمان بگذاریم، چه خوب است جدا از رودبایستیها و فامیلیها و سوگندها و…کسانی را انتخاب کنیم که فکر میکنیم حرفی برای گفتن درجیب تنگ دهانشان دارند شاید خدا کرد و اینبار نه شهرداری شبانه انتخاب شد و نه دختر کلاس یازدهی شبانه سرکاررفت و نه خانهای برفضای سبزی بنا شد و نه پول گزافی به یغمای کیش رفت و نه شهرداری شبانه برکنارشد و نه پول بادآوردهی موبایل کمری از سقف چمری بالازد و نه هزار نه دیگر که شما بهتر از من از برشدهاید.