تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
10

شعر آزاد – علی اسدالهی

  • کد خبر : 26253
  • 13 خرداد 1392 - 23:55

… به او گفتمجنگ!و بیرون زدم از پیراهنمبه او گفتمبا بوسه اگر می‌شد آدم کُشتصلح تراژدی بزرگی بودبه او گفتممرگ حرف‌های بزرگی برای گفتن داردبه او گفتمتفنگ‌ها به ترجمه مشغول‌انداو اما چارطاق دراز کشیده بودنه به تفنگ فکر می‌کردنه به بوسه‌ای عمیق…ما مرده بودیم !مندیر فهمیدم …                                                                                 علی اسدالهی

thث

به او گفتم
جنگ!
و بیرون زدم از پیراهنم
به او گفتم
با بوسه اگر می‌شد آدم کُشت
صلح تراژدی بزرگی بود
به او گفتم
مرگ حرف‌های بزرگی برای گفتن دارد
به او گفتم
تفنگ‌ها به ترجمه مشغول‌اند
او اما چارطاق دراز کشیده بود
نه به تفنگ فکر می‌کرد
نه به بوسه‌ای عمیق
.
.
.
ما مرده بودیم !
من
دیر فهمیدم


                                                                                 علی اسدالهی

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=26253

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 2در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲
  1. به اوگفتم………

    بسیارزیباولطیف

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.