* با سلام و ادب؛ استاد گرانقدر! از اینکه وقت پر ارزشتان را دراختیار بچههای پیشوک قرار دادید نهایت قدردانی را از شما داریم.
* بفرمایید متولد چه روز و چه ماهی هستید؟
من اول تیر ماه ۱۳۲۹ در شهر همدان متولد شدم.آقای رحماندوست بیاید با هم به دنیای کودکی شما سفر کنیم.
کودکی من هم مثل کودکی همهی بچهها با بازی و شیطنت و کتککاری و گاهی درس خواندن، سپری شد. (با خنده) البته پسر بازیگوش و پر جُنبوجوشی بودم.
* یک خاطره از دوران کودکیتان برایمان تعریف کنید.
روزهای سرد زمستان، صبحها که میخواستم به مدرسه بروم، مادرم یک تخم مرغ آبپز شده دستم میداد. برای اینکه تا رسیدن به مدرسه دستم گرم بماند و هم زنگ تفریح آن را بخورم. خوراکیها و تنقلات بچهها در زنگهای تفریح با هم فرق میکرد. زنگ تفریح که زده میشد با دوستانم یک بازار پایاپای راه میانداختیم. کشمش، تخممرغ، … و اینطوری خوراکیهایمان را با هم عوض میکردیم. البته این راز را به پدر و مادرهایمان نمیگفتیم. چون نباید در بیرون از خانه مثلاً لواشک کثیف و یا چیزی که از نظر آنها بد بود میخوردیم. اما یک روز از دهانم پرید و خودم را لو دادم. برملا شدن رازم یک خوبی داشت؛ از آن به بعد با دو تا خوراکی به مدرسه میرفتیم. یکی برای خوردن و دیگری را با دوستانمان در زنگ تفریح عوض میکردیم.
* بازی مورد علاقهی شما چه بود؟
ما بیشتر در کوچه بازی میکردیم و اغلب به شکل گروهی. مثلاً روروَک میساختیم و یکی سوار آن میشد و دیگری هُل میداد. گاهی هم جلوی جوی آب را با گِل و سنگ میبستیم، سَد درست میکردیم و آب را به سمت درختان هدایت میکردیم. یا یک گروه میشدیم و با گروه دیگر دعوا میکردیم، روز بعد هم در مدرسه آشتی میکردیم.
* انیمیشن نگاه میکنید؟
بله فیلم کودک، انیمیشن و برنامههای کودک را تا آنجایی که بتوانم میبینم. انیمیشنهایی که تازه دوبله شده را حتماً تماشا میکنم.
* اگر بال داشتید به کجاها سفر میکردید؟
من خیلی اهل سفر هستم. تا به امروز به ۵۳ کشور دنیا سفر کردهام. اگر بال داشتم حتماً به مصر و یا قبایل آفریقایی سفر میکردم. دوست دارم به جاهایی بروم که آداب و رسوم و سنتهایشان با ما فرق داشته باشد.
* اگر زندگی کانالی برای بازگشت داشت به کدام قسمت زندگی برمیگشتید؟
من واقعاً دوست ندارم برگردم چون به هر مرحلهی زندگیام که نگاه میکنم، میبینم خیلی تلاش کردهام و از آن مراحل به حمدالله راضی هستم. حالا هم که به دورهی پختگی رسیدهام، همچنان فعالیت میکنم و خرسند هستم.
* بهترین فیلم ایرانی کودک از نظر شما کدام است؟
متأسفانه در حال حاضر فیلم کودک نداریم. در گذشته اوضاع خیلی بهتر بود. چندین سال پیش در جشنوارهی فیلم کودک داور بودم، در آن زمان فیلم ایرانی قابل رقابت با فیلمهای خارجی بود. اما حالا مدتی است که فیلم ایرانی خوب ندیدهام.
* و بهترین کتاب شعر کودک؟
نمیتوان گفت چه کتابی بهتر است. اسفند ماه سالی که گذشت، در شاهینشهر اصفهان جشنواره ملی شعر کودک برگزار شد. تقریباً همهی شاعران از سراسر ایران آمده بودند. مثلاً عدهای که از آنها انتظار نمیرفت شعرهای واقعاً خوبی گفته بودند. اما آن عدهای که انتظاراتی داشتیم بهتر باشند، عقبگرد کرده بودند. به همین دلیل نمیتوان به وضوح بهترین را نام برد. در هر کتابی چند شعر خوب و چند شعر نامناسب وجود دارد.
* اولین بار چه زمانی شعر گفتید؟
۱۲ ساله بودم. متنی نوشته بودم که سر کلاس درس آن را خواندم. معلممان گفت: این شعر است و تو شاعری! من هم خودم را باور کردم. ۱۶ ساله بودم که برای اولین بار قصه و شعرم در یک مجلهی محلی به نام اکتابان به چاپ رسید.
* نظرتان راجع به حوزهی گرافیک و تصویرسازی کتابهای کودک در ایران چیست؟
این موضوع خود به تنهایی یک بحث است.
از نظر من تصویرسازی کتاب کودک در ایران بهطور کلی خوب است و به نقطهای قابل توجه رسیده. تصویرگران ایرانی در بازار بینالمللی هم کارهایشان مورد قبول واقع شده. مشکل اصلی این است که تصویرگران فرصت کار خوب پیدا نمیکنند. فرصت کار خوب یعنی مؤسسهای پیدا شود پول خوبی به آنها بدهد تا با فراغ بال کار کنند. گرچه وضعیت اقتصادی به گونهای است که این اتفاق نمیافتد. اما قطعاً تصویرگران خوبی داریم.
* سیاست وزارت فرهنگ و ارشاد در حوزهی نشر کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
وزارت فرهنگ و ارشاد سیاست خاص و یا برنامهریزی خاصی ندارد! آنجا برنامهای برای حمایت و هدایت کتاب کودک که بتواند آن را به سویی حرکت دهد و یا پاسخِ یک نیاز را برای نویسندگان و ناشران ایجاد کند، وجود ندارد.
سالها پیش، در آغاز انقلاب تصویرگری کتاب کودک بسیار بد بود و ارشاد تصمیم گرفت یک برنامهی هدایتی و حمایتی برگزار کند تا تصویرگران به سمت تصویرگری خوب و ناشران به سوی چاپ بهتر بروند و موفق هم شد؛ البته تصویرگری خوبِ حالا حاصل آن تلاشها است.
به نظر من باید یک گروهِ کارشناسی تشکیل شود و بررسی کند که بچههای امروز، به چه چیزهایی نیاز دارند تا بتوانند ده سال آینده موفق باشند و ادارهی فرهنگ و ارشاد آن را غیرمستقیم هدایت و حمایت کند.
* رفتار بچههایی که شعرهای شما را خواندهاند و شما را میشناسند با شما چگونه است؟
من به خیلی از شهرها سفر کردهام و در هر سفر احساس میکردم غریبه نیستم. با نسل بچههایی که خوانندهی مطالب من بودند و حالا خودشان صاحب فرزند شدهاند احساس دوستی میکردیم. بچهها هم در اولین برخورد ابتدا متعجب میشوند و بعد خیلی ابراز محبت و دوستی میکنند.
(با خنده) یاد خاطرهای از شهر شما افتادم. چند سال پیش در خرمآباد دعوت داشتم تا کارگاه آموزشی برای معلمان برگزار کنم. اواخر بهار بود و ساعت حدوداً ۴ بعدازظهر. در مسیری که رد میشدم یکدفعه جوی آبی دیدم. زلال و آوازخوان… ناخودآگاه به یاد بچگی افتادم. جوی آبی از مقابل مغازهی پدرم میگذشت و من همیشه در آن، آببازی میکردم. همانجا ایستادم و پاچههای شلوارم را بالا زدم و در جوی آب شروع به راه رفتن کردم. غرق در شادی بودم؛ یکمرتبه یکی از عابران که من را شناخته بود جلو آمد و سلام داد. من که احساس میکردم عیش و شادیام به هم ریخته گفتم: سلام و … ! الان وقت سلام دادن بود!؟ میرفتی به کارت میرسیدی بعد سلام میدادی!
* پس خیلی وقتها شما بچه میشوید؟
من سعی میکنم اصلاً بزرگ نشوم.
از نظر شما اهالی ادبیات کودک توانستهاند فضای مدرن زندگی امروز را با فضای سنتی تلفیق کنند و یک پدیدهی موفق در بیاوردند؟
برخی هنرمندان تلاش کردهاند که بین امروز و دیروز تلفیقی ایجاد کنند و از آن بعضیها عدهای موفق و عدهای هم ناموفق هستند. واقعیت این است که هیچ چیز امروزی اگر مبتنی بر پایههای دیروزی نباشد، انجام نمیگیرد. باید چیزی که امروز خلق میشود بر پایهی موجودیهای دیروز باشد. اصلاً خلق یعنی ازدواج دو موجود با هم و تولد موجود جدید!
مثلاً چیزی که در ذهن من جرقه میزند، حاصل تجربیات و مطالعات من است که در ذهنم ازدواج میکنند و شعر که خلق جدید است، به وجود میآید. پس بدون پایه و ریشه نمیشود چیزی را به وجود آورد. اما عدهای اصرار دارند که پایه و ریشه نشان داده شود. بعضی هم ناخودآگاه پایه و ریشه در آثارشان میماند.کارهای موفق در اینباره زیاد است. البته در آمریکای لاتین که خیلی به سنتها و فولکلور خودشان پیوستهاند، آثار مدرن مبتنی بر فولکلور بیشتر تولید شده تا کشوری مثل ایران.
* نوشتن برای کودک دانش میخواهد یا هنر؟
هردو. دانش برای اینکه روزبهروز خودت را نو کنی و بچهای را که مدام در حال تغییر است بشناسی و از او عقب نمانی. ذوق و هنر هم برای آنکه بتوانی جذب کنی. اثر هنری حاصل هنر است. هنر قدرتش جذب کردن است و بدون این دو نمیشود با کودک حرف زد.
*** شهر ما -کوهدشت- پر از انار است. انارهای معروف سیاب. انارهای سرخ و آبدار. خوشرنگ و رخشان. هر وقت فصل انار میشود یاد «صد دانه یاقوت» میافتیم. شاید برای مخاطبان ما جالب باشد ماجرای سرودن این شعر را بدانند؟
داستان شعر انار، داستان خاصی است. ماه اول جنگ بود. هنوز سپاه، منظم نشده بود. شهید چمران ارتشی کموبیش نامنظم درست کرده بود. من هم کولهبارم را برداشتم و راه افتادم. چون چند نفری از ما در ابتدا چیزی بلد نبودیم روزهای اول در گوشهای به ما آموزش میدادند. باز و بسته کردن تفنگ و… . در یکی از روزها در آخر آموزش، کار شناسایی را هم به ما سپردند. مثلاً روی فلان تپه بروید و با دوربین دشمن را شناسایی کنید. کارمان که به پایان رسید در راه بازگشت به ما خبر دادند دشمن شما را دیده و سریع زمینگیر شوید. ما که زیر آتش دشمن بودیم در جایی پنهان شدیم. سه یا چهار روز همانجا گرسنه و تشنه ماندیم. تا اینکه از طرق پسری خبر رسید خطر رفع شده. اما قبل از رفتن برایمان آذوقه آوردند چون از گرسنگی نای بلند شدن نداشتیم. مقداری نان و ماست و … بود که در میان آنها سه انار قرمز هم به چشم میخورد. من خواستم ادب به خرج بدهم تا اول دوستان بخورند و در آخر من چند لقمهای بخورم. پس به سراغ انارها رفتم. همینکه یکی از آنها را باز کردم دانههایش بیرون پرید. ناگهان به یاد گردنبند مادر مرحومم افتادم که از یاقوت بود. با خودم گفتم: به راستی دانههای انار شکل یاقوت است. اتفاقاً در آن دوره با دوستان شاعر قرار گذاشته بودیم تا دربارهی میوهها شعر بگوییم. من در همان حالت با خودم گفتم: صد دانه یاقوت… و این شعر را سرودم. از همانجا هم برای کیهان بچهها فرستادم.
* ویژگی یک کتاب خوب و خواندنی برای کودک و نوجوان چیست؟
در درجهی اول بچه را از بچگیاش دور کند، بین او و شلوغکاری فاصله بیندازد و او را در گوشهای بنشاند. کتاب باید آنقدر جاذبه داشته باشد تا کودک را سرگرم کند. پس جاذبه مهمترین شرط برای کتاب خوب است.
* وضعیت ادبیات کودک خصوصاً در حوزهی ترجمه به چه صورت است؟
ترجمه در کشور ما حساب و کتاب خاصی ندارد. ناشر میخواهد هزینهی کمتری پرداخت کند، ترجمه چاپ میکند؛ یا مترجم اتفاقی کتابی به دستش میرسد و آن را ترجمه میکند. کمتر پیش میآید که مترجم، خیلی دقیق یک کتاب خوب را جستوجو کند. پس مجبور هستند از فلان دوست در فلان شهر خارجی بخواهند تا برایشان کتابی خریداری کند. این سؤال زمانی پاسخ دریافت میکند که برنامه وجود داشته باشد.
* در سال ۸۱ در نشستی راجع به شعر انگشتی و بازی با آن گفتید. گویا نقشهای در گسترش آن داشتید. به کجاها رسید؟
بله. بنده ۷ جلد کتاب بازی با انگشتان منتشر کردم. یک جلد در سوئد چاپ و منتشر شد و جایزهی کتاب ملی سوئد را گرفت. یک جلد به زبانهای انگلیسی، عربی، مالیایی و کـُردی ترجمه شده و این ۷ جلد بارها و بارها تجدید چاپ شدهاند. اخیراً هم یک چهار جلدی از این کتابها را که نشر پیدایش منتشر کرده بود، یک ناشر کتابهای گویا به صورت گویا در آورده. یعنی من شعرهایم را روی سیدی خواندهام و بعد روی هر شعری آهنگی گذاشتهاند. هماکنون ۲۰ ترانه با آهنگهایی مبتنی بر موسیقی ایرانی و با صدای من خوانده شده.
* و در پایان ضمن قدردانی از حضور شما در پیشوک، به کودکان ایران چه پیامی میفرستید؟
دوست دارم بچههای ایرانی بیشتر بخوانند تا شاد باشند. روی پای خودشان بایستند. مستقل بیندیشند و زندگی کنند و به دیگران و تفکرشان احترام بگذارند.
مصاحبهگر: مریم قلعه قوند