- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

این هم خود سوژه ایست! موسی یگانه

 

3203230

——————————–

این هم خود سوژه­ایست! موسی یگانه

دانشجوی کارشناسی ارشدعکاسی/ دانشگاه تهران

(در بیلبورد پیشانی یک عکاس)

—————-

مدت­هاست که درگیر مسئله­ای هستم و به دنبال یک راهنما می­گردم. اینکه راه خودم را[۱] [1] انتخاب کرده­ام شکی ندارم، چون تصور می­کنم یگانه راهیست که بتواند ذهن آشفته و پریشان یک … را همراهی کند. ذهنی که از ابرهای استیگلیتز[۲] [2] بالاتر رفته و از لنارت نیلسون[۳] [3] درونی­تر شده است. در خیابان­های ویجی[۴] [4] قدم زده و بهشت ادامز[۵] [5] را تجربه کرده است. ولی در آخر کاملا سرگردان… شگفتی از آن­جا چیره می­شود که چگونه می­توان به یک چیز بسنده کرد و دیگر همان یکی را پیش گرفت و به جایی رسید. به اوجی که یکه­تاز عرصه مستند بشوی. یا چه می­دانم، هیچ پرنده­ای از دام دوربین­ت فرار نکند و بشوی آخر پرنده­گراف[۶] [6]!

واقعا سخت است…

چه چیزی می­تواند جواب­گوی این همه پریشانی شود؟

روزی که در خیابانی قدم می­زنی و سردر یک آرایشگاه را می­بینی که اوج بی­سوادی را به رخ می­کشد. در شرایطی که کاملا محیط زشتی دارد به زیبایی می­پردازد. و بعد آن دیوار نوشته­های سیاسی تبلیغاتی. مگر می­شود گذر پیرمردی که سربه­زیر و افسرده از کنار دیوارش می گذرد و این مجموعه را به بهترین نحو تکمیل می­کند نادیده بگیری!؟ عکس می­گیری…

چلیک…

 

 

 0010

در جای دیگری که برای عزاداری بیرون زده­ای، تعمیرات موبایل پارچه سیاهی به کرکره مغازه­اش کشیده و دو اعلامیه ترحیم روی آن چسبانده است. لامپ­های نئون شدیدا درخشان و تیرگی مرگ آن­چنان از خود بی خودت می­کند که…

چلیک… این یکی را هم می­گیری!

 

003

 

به تفریح که می­روی، آنقدر مستِ شیرز می­شوی که آن­را هم بی­درنگ شکار می­کنی.

چلیک…

 

0011

در بازار تهران که قدم بزنی واین همه دکان که تعطیل شده­اند. این همه مردم که هستند و این همه لیوان که از یک نذری پشت در یکی از همان دکان­ها صف کشیده­اند. آنقدر مطالعه کرده­ای که به یاد شی یافت شده سوررئالیست­ها [۷] [7]  این را هم ثبت کنی.

چلیک…

—————–

 005

جمعه باشد یا یک روز تعطیل، چه فرقی می­کند!؟ صبح یک روز تعطیل که باشد تمام است تا میدان انقلاب رنگ بشر به خود نبیند، جز خودت؛ که اگر بشر به حسابت بیاورد! این همه تعطیلی و این همه سکوت، این همه مرده… «تهران شهری که هفته­ای یک­بار می­میرد!» بلافاصله سوژه­ای به ذهنت می­رسد تا شروع کنی ادای نیوتوپوگرافیست­های[۸] [8] سوررئال[۹] [9] شده­ی پست مدرنیست، که به دنبال زاویه خاص می­گردند؛ زاویه­ای که هنوز پیدایش نکرده­اند، را درآوری. این بار صدای چلیک… را نمی­شوی. چون هنوز تو نیز پیدایش نکرده­ای! نمی­شود چیزی ثبت نکرد و رفت. انگشت و چشم­ت برحسب عادت دیرینه­شان چند قطعه­ای عکاسی می­کنند.

چلیک…

—————–

 006

——————

قدم که می­زنی درختچه­های کنار دیوار را می­بینی که عجب ژستی گرفته­اند. خود این­ها هم سوژه خواهند بود، اگر صدای چلیک دوربینت را بشنوند. یک شب که بی­خوابی به سرت می­زند دست خودت را سوژه­ات می­کنی و تلاش­هایت سلف پرتره­هایی می­شود که فقط زحمت تایمر را می­طلبد.

جیک        جیک       جیک     جیک   جیک  جیکجیکجیکجیـــــــک

چلیک… 

بعد هم می­رود روی دیوار یک نمایشگاه!

 —————–

007

 

——————-

آلبوم­های عکس خانوادگی را که ورق می­زنی، صدای چلیک­های هر صفحه را هنوز هم می­شن

وی که: لبخند بزنید… سه… دو… یک… چلیک… و این اواخر، به جای لبخند بزنید، همه «سیب» را جایگزین کرده­اند؛ گویا دیگر لبخندی برلب هیچ­کس نمی­نشیند. (این هم خود سوژه­ایست!) خدای من چه روندی دارد، از لحظه تولد تا همین چند روز پیش، این هم می­شود موضوع برای کار، بررسی تحلیلی عکس­های خانوادگی… پرده­ای روی بدنت می­اندازی و خودت را سانسور می­کنی. چراکه اینجا، اینجاست و ما هم، ما هستیم! دوربین را به سقف می­چسبانی و چون ریموت نداری، مجبوری تمام عملیات را به سرعت انجام دهی. دکمه را که فشار دادی می­دوی زیر پارچه سفیدی که اودون[۱۰] [10] روی پارچه می­گذاشت. منتظر می­مانی تا دوربین بگوید:

چلیک…  (اینجاهم سانسور می­شود!)

——————

 008

———————

حس وطن­پرستانه­ات گل می­کند و تمام ذهنت را درگیر خودش می­کند تا بروی و همه جای شهری را مستند کنی که می­پنداری فقط تو را دارد. شهری که از آسمانش گرفته تا جوی آبش، همه نشان از بی­ملاحظگی و بی­توجهی دارد. اشکت که جاری می­شود یاد گریه کودک گرسنه در انتظار ذرت می­افتی. و تا ذرت را در دستش می­بینی عکسش را می­گیری.

چلیک…

———————

009

——————–

و وقتی که دوربین­ت را دزدیدند آنوقت است می­فهمی که چرا هیچ­کس را ندارد جز خودت!!!

هوله/حوله­ات را که بی­اختیار روی شب­خواب انداخته­ای چه هارمونی خوبی با تابلو عکس زیر شب­خواب ایجاد کرده است که این هم امان­ت نمی­دهد و با تمام خواب­آلودگی­ات دوربینی را که نداری برمی­داری و عکسی از آن در ذهن­ت ثبت می­کنی.

چلیک..

گیج و سر در گم هم­چنان صدای شاتر دوربین، گوش­ت را می­خراشد و… نه … نوازش می­کند. عکس می­گیری و عکس می­گیری. از این­جا و آن­جا. همه جا. سردرگم… سرگیجه… استرس… قبرستان… عکس… خیابان… چلیک… دکان… صندلی­های دانشگاه… آشفته… خواب… عکاسی… ذن… مونتاژ… چشم بسته… چلیک… چلیک…

مگر می­شود!؟

سرم گیج می­رود، می­روم بخوابم.

موبایل را نگاه می­کنم، ساعت را این­گونه نشان می­دهد: ۰۱:۴۶am


————————————————–

[۱] [11] عکاسی/ دانشجوی کارشناسی ارشد عکاسی، دانشگاه تهران

۲ آلفرد استیگلیتز (Alfred Stieglitz) (1864- 1946) هنرمندی بود که با کوشش های مجدانه خود، به نخستین عکاسان قرن بیستم امکان داد که سبک متداول آن دوران را که شامل تقلید از موضوعات و جلوه های هنر نقاشی بود، کنار بگذارند و به تلقی نوین و خاص تری از عکاسی روی آورند .

۳ لنارت نیلسون  (Lennart Nilsson)(1922) دوازده سال از عمر خود را صرف تهیه تصاویری از رشد نوزاد درون رحم کرد. این تصاویر باورنکردنی با استفاده از دوربین های معمولی مجهز به لنز ماکرو و همچنین میکروسکوپ الکترونی گرفته شده است. در این تصاویر مراحل رشد نوزاد از ابتدای لقاح تا کامل شدن جنین و تبدیل به یک نوزاد را می بینیم.

[۴] [12] آرتور هـ.فلیگ. ویجی (Arthur H. Fellig: Weegee [13]) (۱۸۹۹-۱۹۶۹)  عکاس مشهور و به گفته­ای بزرگ­ترین عکاس دنیا که دارای سبکی بسیار شخصی بود. بهترین عکس­های او ارائه­گر دریافت فوق­العاده­ای از نهانی­ترین و پست­ترین وجوه زندگی در نیویورک هستند. عکس­های او تصاویر خشونت و فاجعه، آزمون­های سخت­، رنج و امور شگفت­آورند و غالبا نیازمند جسارت، قریحه و سماجت عکاس بوده­اند.

[۵] [14] انسل ادامز (Ansel Easton Adams) )‏۱۹۰۲ – ۱۹۸۴) عکاس آمریکایی است. شهرت وی بیش تر به دلیل عکس‌های او از طبیعت و چشم­اندازهای غرب آمریکا است.

[۶] [15] اصطلاحی که نویسنده از عکاسی حیات وحش اقتباس کرده است.

[۷] [16] شیء یافت‌شده در مفهوم هنری، بیانگر استفاده از یک شیء است که برای هدفی هنری طراحی نشده، اما از قبل در جهت اهداف کاربردی دیگر موجود می‌باشد. اولین کاربردهای اشیاء یافت‌شده در هنر، روی حاضرآماده‌های هنرمندانی مانند مارسل دوشان متمرکز می‌شود. پابلو پیکاسو و کرت شوایترز از جمله اولین حامیان استفاده از اشیاء یافت‌شده در هنر بودند، که تبدیل به یکی از ویژگی‌های مهم در کار بسیاری از مکاتب هنری شامل سورئالیست، دادائیست ، و جنبش‌های هنر مفهومی شد. 

[۸] [17] برنهارد و هیلا (Bernd and Hilla Becher [18]) بکر نمایشگاه عکسی را تحت عنوان New Topographics در سال ۱۹۷۵ در نیویورک عرضه کردند. بکرها سری­های زیادی از اشیای دور افتاده ساخت بشر مانند برج­های آب را با نورپردازی یکنواخت و ترکیب­بندی­های ثابت عکاسی کردند که نتایج عاری از حس دراماتیک و دارای نگرشی ضد مدرنیستی به عکاسی منظره بودند.

[۹] [19] سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است.  فراواقع‌گرایی یا سوررئالیسم Surrealism‏ یکی از جنبش‌های معروف هنری در قرن بیستم است.

[۱۰] [20] ریچارد اودون ((Richard Avedon (1923-2004) متولد نیویورک  یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان عکاس در طول تاریخ عکاسی لقب گرفته است. عکاسی مشاهیر، مد، اجتماعی و خبری از جمله زمینه‌هایی هستند که اودون در آن به فعالیت پرداخت ولی وی شهرت ماندگارش را بیشتر مدیون نگاهی متفاوت و خلاق در زمینه‌ی عکاسی مد (Fashion) و پرتره است. اودون در نیمه‌ی قرن بیستم چنان انقلابى در عکاسى از مدل‌ها (Fashion Models) به راه انداخت که خیلی از عکاسان و منتقدین هنری، «عکاسی مد در استودیو» را به قبل و بعد از «ریچارد اودون» تقسیم‌بندی می‌کنند.

 

———————————————–