- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطرات شهدا / بخش اول / شهید علی حاتمی

« امام خمینی(ره) : خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلا است. »

 

شهید علی حاتمی

 

شهید علی حاتمی

خاطره ای از شهید علی حاتمی به نقل از حاج یونس قبادی:

 

پس از شروع جنگ تحمیلی در اوایل سال ۱۳۶۰ با ایشان آشنا شدم در همان ابتدای آشنایی متوجه علاقه شدید ایشان به جبهه و جنگ شدم با توجه به روحیه سلحشوری و جنگجویی که داشتند بلا فاصله در دوره دوم یا سوم بسیج کوهدشت مشغول گذراندن دوره آموزش نظامی شد که بنده هم بعنوان مربی تخریب و تاکیک مربیگری می کردم.

 پس از گذراندن دوره آموزش نظامی و لیاقتی که از خود نشان دادند بعنوان بسیج ویژه به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شدیم مدتی را در اردوگاهی در منطقه عمومی جفیر گذراندیم و سپس جهت اعزام به منطقه عملیاتی رمضان عازم شدیم.

 محل استراحت بنده و شهید علی حاتمی در یک چادر بود. پس از اعلام آماده باش شهید حاتمی نزد من آمد و گفت که امشب عازم عملیات هستیم بیا تا برویم و غسل شهادت بجا آوریم به همراه شهید علی حاتمی و چند نفر دیگر از بسیجیان غسل شهادت انجام داده  و غروب روز دوم عملیات رمضان وارد منطقه عملیاتی شدیم بنده دارای یک عدد شلوار پلنگی بودم که شهید حاتمی به آن علاقه داشت و قبل ازعملیات آنرا پوشید.

به هر حال باشور و هیجان خاصی وارد جبهه و دژ شدیم نیروهای خودی در شب قبل مقداری از مواضع دشمن را تصرف کرده بودند و ما جهت ادامه آن ماموریت داشتیم خاکریز دوم را به تصرف خود درآوریم. پس از ورود به پشت خاکریز خودی متوجه پاتک نیروهای عراقی شدیم من به عنوان نیروی آرپی جی زن بودم و شهید علی حاتمی کمکی من بود تانکهای عراقی لحظه به لحظه به مواضع ما نزدیک می شدند و شهید علی حاتمی بدون فوت وقت گلوله های موشک آرپی جی را آماده می کرد و من پشت سر هم به سمت تانکهای عراقی که در نزدکی ما و تیررس آرپی جی بودند شلیک می کردم .

نیروهای پیاده عراقی قسمتی از خاکریز و سمت راست ما را تصرف کردند و جنگ تن به تن با عراقیها شروع شد به طوری که با پرتاب نارنجک یکدیگر را مورد حمله قرار می دادیم چند دستگاه تانک عراقی مورد اصابت آرپی جی قرار گرفت وآتش گرفتند و با فشاری هم که توسط نیروهای خودی به عراقی ها آمد آنها مجبور به عقب نشینی شدند و خط مجددا بصورت کامل به دست ما افتاد و در این هنگام یکی از بسیجیان که تیربارچی بود مجروح شد و به عقب اعزام گردید.

 شهید علی حاتمی نزد من آمد و چند موشک آرپی جی در دست داشت گفت یونس تیربارچی مجروح شده و کسی خدمه آن نیست و عراقیها مجددا دارند جلو میان من میرم و با تیربار کار می کنم تا اون قسمت خاکریز را پوشش بدهم و با دویدن به سمت تیربار که تقریبا ۵۰ متری من بود رفت .

درگیری با عراقی ها شدت زیادی گرفت بطوری که تانکها مجددا شروع به پیشروی کردند و در هوا هم چند فروند هلی کوپتر ضمن پشتیبانی از تانکها ، خط خودی را مورد اصابت راکت و کالیبر قرار می دادند نیروهای پیاده عراقی در لوای تانکها به جلو می آمدند که شهید علی حاتمی با رشادت بسیار زیادی آنها را مورد هدف قرار می داد من چند موشک آرپی جی به سمت تانکها شلیک کردم و در حال تغییر سنگر بودم که متوجه شدم چند نفر از بسیجیان برانکاردی در دست دارند و یک نفر روی آن است و چفیه ای روی صورت او کشیده اند هنوز چند متری مانده بود که به برانکارد برسم متوجه شلوار پلنگی زردی شدم که خودم به شهید علی حاتمی داده بودم چفیه را از روی صورتش کنار زدم و متوجه شدم که بوسیله موشک هلی کوپتر به سنگرش به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است صورتش را بوسیدم و مجددا به داخل سنگری رفتم که می بایست در آن سنگر نیز چند موشک شلیک نمایم . شهید علی حاتمی را به معراج شهدا منتقل کردند

با تشکر از حاج هادی قبادی