- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

انسان کامل دراندیشه ی نیچه و مولانا

  [1]

انسان کامل دراندیشه ی نیچه و مولانا

مهدی دوست محمدی : 

شاخص ومیزان در طرح مطلب حاضر توجه به مطلق اندیشه و فکر است و هدف آشنایی با نقطه نظرات. تعلق خاطر هر یک ازدواندیشمند موضوع گفتار به فلان مکتب خاص به هیچ وجه مورد نظر نیست،چراکه در مقام قیاس نیستیم که قیاسی مع الفارق و اشتباه خواهد بود.
فردریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴میلادی) را فیلسوف هزاره ها نامیده اند.آندره مالرو در مورد او می نویسد:(( تمام اندیشه های بنیادین قرن بیستم یا از آن مارکس است یا نیچه.)) ژیل دولوز ورود در آثار نیچه را بدون شناخت زندگی و شخصیت نیچه موجب گمراهی می داند. خود نیچه در ((آنک انسان)) می نویسد  ((…هنوز زمان این پرسش فرا نرسیده است. هنوز زمان من فرا نرسیده است،عده ای پس از مرگ متولد می شوند.)) فلاسفه از زمان ارسطو تا به حال انسان را حیوان ناطق دانسته اند یعنی موجودی که فرق او با دیگر جانداران نطق است و سخن گفتن آن هم از نوع باطنی آن یعنی تفکر و اندیشه اما نیچه بر این اعتقاد است که انسان قبل از آنکه موجودی متفکر باشد حیوان است و حیوانیت جوهر وجود آدمی است. یعنی قبل از آنکه از انسان انتظار تفکر و تعقل داشته باشیم باید به جنبه ی حیوانیت و نیازهای غریزی او توجه کنیم. توجه به تن و زندگی زمینی فضیلت اساسی بشر است. او سهم عقل را در رفتار و اعمال انسان ناچیز می داند حتی برای اختیار نیز سهم کوچکی قائل است و نقش نیازهای درونی و غرایز فردی را موثرتر می داند. از نظر نیچه آنچه که در انسان و جهان اصل است اراده به قدرت است و هدف زندگی نیز خواست قدرت است. از نظر او آن چه بیش از همه با انسان به مبارزه برخاسته مسیحیت است. مسیحیت با نیازهای اساسی و طبیعی انسان به ستیز پرداخته و او را محکوم و مطرود ساخته است. کلیسا عشق به زمین و هرآنچه را که زمینی است نابود ساخته است و همه تلاش خود را کرده تا از انسان موجودی ناقص الخلقه و جانوری گله ای بسازد.برداشت وی از مسیحیت موجب شده تا وی با خدای برخاسته از تفکر مسیحی نیز به مبارزه برخیزد. معیار نیک و بد از نظر نیچه قدرت است و بس. آن چه حس قدرت طلبی را تشدید کند نیک است و آنچه انسان را ناتوان سازد بد. از خود گذشتگی و فداکاری برای هم نوع مذموم و ناپسند است چون حس قدرت طلبی را تضعیف می کند.((ابر انسان))، انسان کامل نیچه است و الگوی تام و تمام بشریت. وی می گوید هدف حیات نه انسانیت است که ابر انسان است. قدرت هدف نهایی زندگی انسان است و انسان کامل نیز انسانی است که به چنین هدفی دست یافته است. ابر انسان انسانی عالم یا انسانی اخلاقی و متدین نیست بلکه انسانی ست سرزنده و قدرتمند چونان فردی سرباز و جنگجو . ابر انسان موجودی است که به جای آنکه اندیشه ی خود را در آسمان ها متمرکز کند در فکر زندگی مادی خود و جلوگیری از تباهی آنست. او نباید از سرزنشها و زخم زبان ها بهراسد و عکس العمل ((گله ها)) یا همان عوام متاثرش سازد. ضعفا باید در خدمت اقویا باشند. گله ها باید در برابر ابر انسان تعظیم کنند. ابر انسان موجودی استثنایی است که گاه به گاه ظهور می کند و نباید از حمایت او دریغ کرد. چنین انسانی از نظر نیچه به وسیله ی مولد نیک، تربیت صحیح و تعلیم اساسی پا به عرصه ی وجود می گذارد، از طرفی باید افراد برگزیده را تشویق به توالد و تناسل نمود و افراد ضعیف الخلقه را از تولید نسل بازداشت پس شخص برآمده از نسل برگزیده که صحیح نیز تربیت شده باشد می تواند همان ابر انسان باشد.تنها ابر انسان شایسته فرمانروایی عوام است نه کس دیگری. در برخی از آثار خود ابرانسان را شخص قیصر همراه با روح مسیح می داند و در جایی نیز وی را آمیخته ای از ناپلئون و گوته به شمار می آورد.اما مولانا جلال الدین محمد بلخی(۶۷۲-۶۰۴هجری قمری)که به تعبیر ویلیام ساروت مدیر انتشارات آکسفورد نمی توان نقش و تاثیر او را در جهان علم،فلسفه و ادبیات نادیده گرفت و پائولو کوئیلو او را چون گنجی می داند که انگار قرار نیست تمام شود ، انسان را موجودی دو بعدی می داند که یک بعد آن جسم است و بعد دیگر روح و هر یک از این دو نیز سیر مخصوص به خود دارد. بعد جسمانی انسان از حیوان است و حیوان نیز از نبات و نبات نیز از جماد. اما بعد روحی انسان اصل آن از عالم لاهوت است و برای مدتی محدود به عالم ناسوت گام نهاده و در تخته بند تن اسیر شده است. به اعتقاد مولانا آدمی جوهر وجودی عالم است و هرآنچه غیر اوست فرع بر وجود وی می باشد. از نظر او هر آنچه در عالم ملک و ملکوت وجود دارد در نهاد انسان موجود است:
در سه گز قالب که دادش وانمود/آنچه در الواح و در ارواح بود
همه ی موجودات آفریده شده اند تا انسان به کمال برسد و هدف و غایت خلقت انسان است:
خود جهان آن یک کس است و باقیان /جمله اتباع و طفیل اند ای فلان
از نظر مولانا انسان میان دو بی نهایت مثبت و منفی قرار دارد. از یک سو می تواند به قله ی کمال برسد و از ملائکه هم برتر شود و از سوی دیگر می تواند به اسفل السافلین کشانده شود و از حیوان پست تر شود. انسان موجودی است که نیروهای متضاد وی به هم آمیخته اند یعنی هم میل به عالم بالا دارد و هم میل به سوی عالم پائین و خور و خواب و شهوت. از نظر مولانا گرایش های مثبت انسان مربوط به روح است و گرایش های منفی مربوط به تن:
جان گشاید سوی بالا بالها/ تن زده اندر زمین چنگالها
انسان زمانی به کمال می رسد که ابعاد مثبت خود را شکوفا سازد. مولانا می گوید که انسان باید همواره به ارزیابی خود پرداخته و در تلاش باشد که خود را بشناسد. بزرگترین مانع رشد و کمال انسان ((خودپرستی)) است و نیرویی که موجب تباهی انسان می شود ((نفس اماره)) است. در انسان شناسی مولانا هیچ چیز به اندازه ی نفس اماره مورد توجه قرار نگرفته است. عقل درست مقابل نفس اماره عمل می کند و فکری جز نیل به الله ندارد. انسان کامل مولانا انسانی است که به طور فطری با دیگر انسان ها تفاوت دارد از جمله آنکه انسان کامل روح و جانی دارد زاید بر دیگر افراد انسانی:
باز غیر عقل و جان آدمی /هست جانی در نبی و در ولی
او معتقد است روح انسان قبل از پیدایش بدن خاکی در عالم مجردات به سر می برده و به ناچار به عالم ناسوت پائین آمده و اسیر ماده و مادیات شده است. انسان کامل همواره مقام خلافت الهیه را به عهده دارد و اقتضای جهان هستی این است که در هر عصری انسانی که کاملتر و والاتر از همگان است رهبری امت را به عهده گیرد.انسان های کامل صفاتی دارند از جمله آنکه همواره می کوشند از فیض وجودی خویش دیگران را بهره مند سازند بدون انتظار پاداش. دیگر اینکه همواره از اسرار غیبی و اوضاع و احوال پنهانی خلایق آگاه اند و این آگاهی ریشه در تعلق آنها به حق دارد چون با خدا اتحاد نوری پیدا کرده اند و سمع و بصر آنها سمع و بصر خدا شده است. کرامات و خرق عادات از دیگر اوصاف انسان های کامل است:
معجزاتی و کراماتی خفی / بر زند بر دل ز پیران صفی
مولانا هم نشینی با انسان های کامل راهم نشینی با خدا می داند:
هر که خواهد همنشینی با خدا /گو نشیند در حضور اولیا
جسم انسان کامل در طبیعت است و جانش در ماورای طبیعت:
صورتش بر خاک و جان در لامکان/ لامکانی فوق وهم سالکان
انسان کامل دارای ثبات قدم است و به خویشتن خویش ایمان دارد. محبوب خداست و منفور دور افتادگان راه کمال. در درون او رازهایی ست که قابل بیان نیست . مولوی انسان های کامل را کمیاب و کیمیا می داند :
گفت من جویای انسان گشته ام/ می نیابم هیچ و حیران گشته ام.

 منابع مقاله انسان کامل در اندیشه نیچه و مولانا :

۱ – دولوز ، ژیل ، جستاری در اندیشه های نیچه ، ترجمه حامد مهرپور ، تهران ، نشر جامی ، ۱۳۸۶

۲ – کمالی زاده ، محمد ، فردریش نیچه ، تهران ، نشر قلم نو ، ۱۳۸۷

 ۳ – نیچه ، وبلهلم فردریش ، انسانی زیاده انسانی ، ترجمه ابوتراب سهراب و محمد محقق ، تهران ، نشر مرکز ، ۱۳۸۴

 ۴ – نیچه ، وبلهلم فردریش ، خواست و اراده معطوف به قدرت ، ترجمه رویا منجم ، تهران ، نشر مس ، ۱۳۷۸

 ۵ – نصری ، عبدالله ، سیمای انسان از دیدگاه مکاتب ، تهران ، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی ، ۱۳۷۱

۶ – مثنوی معنوی

۷ – …