- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

از کلنگ محمود تا کلید حسن

1_1

 

سعید مالکوچی / میرملاس نیوز :

از کلنگ محمود تا کلید حسن
کلنگی‎ها نتوانست،کلیدی‏ ها می‏توانند؟!

زمان پدیده ی عجیبی ست. خیلی چیزها و مسائل وقتی مشمول قانون گذر زمان می‏شوند، تغییر می‏کنند بعنوان نمونه آدم‏ها وقتی دچار یک بحران می‏شوند با گذشت زمان درد و سختی لحظه‏ی درگیری با مسئله و چالش مورد نظر آسان تر می‏شود از نمونه‏های دیگر هویدا شدن یک سری حقایق که پنهان مانده یا پنهان گذاشته شده‏اند. بعنوان مثال دروغ یکی از واژه‏ یا مفاهیمی است که در خیلی  از موارد وقتی که مشمول قانون زمان می‏شود ماهیتش را از دست می‏دهد، یعنی آشکار می‏شود. بگذریم از این مقدمه طولانی، حکایت، حکایت محرومیت ماست حکایت محرومیت استانی ست که هیچ شعاری نتوانست گامی باشد موثر و مفید در راه ترقی و پیشرفتش و حتی عاملی شود در کاهش بخش کوچکی از مصائب و مشکلاتش.
بعد از بی‏توجهی‏هایی که در دولت‏های گذشته شد، یک آقای رئیس جمهور آمد که از عدالت می‏گفت و در یکی از سفرهای استانیش وعده کرد که اگر در لرستان کار نشود خودش کلنگ به‏دست می‏گیرد و برای لرستان امکان و پروژه می‏آورد و این گفته‏ی آقای رئیس جمهور در ذهن ما آدم‏های زودباور و بی‏پیرایه حک شد، که این آقای نه چندان بلند بالا از آن بالا بالاهای کشور و قدرت، محرومیت ما را دیده و آمده است آستین همت بالا بزند و کاری بکند. احساس کردیم بعد از سال‏ها نامهربانی بالا دستی‏ها بالاخره یک جریان مهربانی آمده است که از کیسه کرم این ملت سهمی هم به ما بدهد تا مرحمی شود بر زخم‏های بی‎شماری که بر پیکر بی‏جان استان‏مان داریم. استانی که وقتی پای ایستادگی باشد پای رشادت باشد یادش می‎رود که در حقش نامهربان بوده‏اند، با خودمان گفتیم حضرات آقایان اهل سیاست وعده سیاسی نداده‏اند که گنده حرفی باشد که اعتبارش در مرحله گفتن متوقف شود، گفتیم بالاخره امکان کوچکی ایجاد می‏شود برای بچه‏هایی که به هر دری می‏زنند تا نانی فراهم شود و سامانی بگیرند چرا که سال‏های  سال است مجبورند برای لقمه‏ای نان سامانشان را در آوارگی بنا کنند، گفتیم اتفاقی افتاده است تا ولایت غریب مان آشناتر به‏نظر برسد. اما فهمیدیم که این یکی هم حرف امیدوار کننده‏ای را هشت سال در ذهنمان آنچنان  چرخاند و چرخاند تا سرمان گیج برود و فراموش کنیم که آمدن و رفتنشان به هر چه بود و حالا هم در آخرین روزهای بودنش این آقا یواشکی آمد و یواشکی رفت و شب خبر افتتاح چنده به اصطلاح پروژه  را در رسانه ملی با صدای گنده و کلفت و تاکیدی و باورپذیر مجری محترم اعلام کردند شاید باور کنیم که کاری صورت گرفته است و اتفاقی خوب افتاده است اما افسوس که افسانه‏هانمی‏توانند کاری بکنند تا باورمان گول بخورد.
حالا از قضیه هشت سال دل‏خوشی بیهوده گذشته‏ایم و در روزهای وداع با یک رئیس‏جمهور کلنگی هستیم حالا یک دوره کلیدی آغاز شده است، هشت سال زمان گذشت کلنگ‏های زیادی به آسمان رفت و در برخی موارد به زمین آمد ولی مشکل ما کلنگ زدن نبود و مشکل ما با کلنگ حل نمی‏شود و گویا فهمیده‏اند که بر در خانه مشکلات ما قفلیست که با کلنگ باز نمی‏شود، چقدر دیر فهمیده‏اند! هشت سال تمام! حال آقایان دیگری با کلید آمده‏اند، آمده‏اند تا قفل عقب ماندگی را از در خانه ما بردارند.
 اما خدمت آقایان کلید به‏دست عرض کنیم مصائب و مشکلات این دیار از بُعد روانی خارج شده‏اند که بخواهید با شعار درمانی سامانی به روانمان بدهید و بتوانید التیام روانی ایجاد کنید! نه از کلنگ‏های خیالی و نه از کلیدهای پلاستیکی کاری برنمی‏آید.
اینجا دردها و رنج‏ها آنچنان عینی و ملموس شده‏اند که با پوست و گوشت آدم‏ها عجین شده‏اند.
 درد بیکاری چند جوان خانه‏نشین با این اوهام حل نمی‏شود.
 جیب خالی یک پدر با این جملات پر نمی‏شود.
 چشمه چشم‏انتظاری یک مادر با شعارهایتان جوشان نمی‏گردد.
آقایان، این‏بار دنبال سخنان آتشین و حرف‏های دل‏خوش کنک، نباشید. ما مقدمه‏ های طولانی نمی‏خواهیم  ما بیانات نغض و پر مغز نیاز نداریم . ما اینجا بی‏مقدمه فقط و فقط،تلاش و کار می‏خواهیم، مواظب باشید سرنوشت کلیدهای شما با سرنوشت کلنگ‏ های برزمین مانده گذشتگان حاضر گره نخورد. که دادگاه قضاوت فکر جمعی مردم این دیار تنها و تنها حقیقت را باور می‏کند.  وعده مصوبه‏های کشکی، سفرهای بی‏بار، القاب گران‏بار و همه چیزهای دیگر را بگذارید در آن پایتخت کلان
‎ اگر می‏توانید کمی بر گستره امکان و پیشرفت این دیار بی‏سامان پویایی و جان تازه بدهید و بدمید.
در دوره شما و در دیار ما دروغ ممنوع، شعار ممنوع، عمل تنها مسیر بازیست که با نهایت سرعت مجاز به حرکت درآنید.
آقایان عزیز اینجا ما از افراط در سیاسی‏ کاری خسته‏ ایم. کمی نان و کمی رفاه اگر می‏توانید بیاورید همین