کوهدشت سرزمین بی عبور
حشمت اله آزادبخت :
هر منطقهای به داشتههایش میبالد و تلاش میکند داشتههایش را بربلند شهرت سکو کند و با ابهت پای افتخار بر آن بگذارد. در این میان سهم فرهنگ گذشته و بناهایی که زیر گام عقربهی زمان ویرانه شدهاند از همه بیشتر است…
سالهاست مفرغهای کشف شده از دل زمین بلوطی کوهدشت، در موزههای جهان چشم شگفتی تماشاگران را میخ کرده است. با این وجود هنوز برای چرخاندن فلش پای توریستها به این سمت کاری نشده است. چند سال است ویرانهی معبد لیلیپیها در چند کیلومتری کوهدشت، از میان خاک سرخ دامنهی کوه سرخدم لکی (سوردم) سر برآورده است اما میرود دوباره زیر خروارها خاک بیتوجهی مسئولان میراث فرهنگی دفن شود. بی آن که چشم گردشگری ثانیهای بر آن عبور کند. چند سال پیش نیز نیایشگاهی در سرخدم لری کشف شد که به دست خدا میداند- شبانه نابود شد… گذشتگان ما نقاشیهای میرملاس را چون راز سینههاشان دوازده هزار سال امانت داری کردند و دو دستی به روزگار ما رساندند اما در زمان کوتاه زندگی ما به سینهای شکسته تبدیل شد. میرملاسی که آرزوی دیدنش در اشتیاق باستان شناسان دنیا به گور رفت و کسی حاضر نشد پل ارتباطی کوچکی برای رسیدن به غربتش را بنا نهد. هیچ یادم نمیرود نوروزی که گذشت. تلویزیون لرستان مسافران و گردش گران را به دیدن مناطقی دعوت میکرد که کوچکترین حافظهی تاریخی ندارند. البته نام کوهدشت بر زبان نیامد دلیلش هم شاید این بود که دیدنیهایش هنوز بستر آمادهی پذیرایی از مهمانها را به دست نیاورده اند. گاهی که به شهر دوری سفری کردهایم، مشاهده نمودهایم که جوی آب کوچکی یا تپهی خشکی را چنان آرایش دادهاند و سرمهی زیبایی کشیدهاند و نامی قلمبه برآن نهادهاند که به مکانی برای خالی کردن جیب مسافران و گردش گران تبدیل شدهاند…
اما مناظر زیبا و خداداد شیرز هنوز پر از هراس و دلتنگی گوشهای پشت خروشانی سیمره در پستوی درهای پنهان ماندهاند. در صورتی که میتوانست با هزینهای اندک و ساختن چند سکو و چند وسیلهی بازی در ردیف یکی از بزرگترین دیدنیها قرار گیرد… گذشته از اینها ما وارث شاعر عارف بزرگی هستیم که نامش در پستوی ذهن مسئولان فرهنگی کوهدشت میان خرت و پرت ها گم شده است. به جرات میتوان گفت اگر مثنوی کلهباد و یا مناجات نامهی “ترکه میر” برگردان میشد چیزی کم از شاعران کلاسیک بزرگ هرکجا نداشت. و اگر تندیسی با نام وی در یکی از میادین شهر نصب میشد برای نسل جوان این شهر بد نمیشد تا گوشهای از شناسنامهی گم شدهی فرهنگ و ادب سرزمینشان به دستشان افتد. کوهدشت میتواند نفس حبس شدهاش را در هوای اکوتوریست و فرهنگ و تاریخ رها سازد اما باید آستین دلسوزی مسئولی بالا رود……..
به قول شاعر شهرمون:
این کوره راه پیر تنها کوهدشت است
این خسته ی دلگیر تنها کوهدشت است
دست شما درد نکنه آقای آزادبخت و سال نو مبارک
به قول حضرت حافظ:ساقیاآمدن عیدمبارک بادت!
…
داغ داریم نه داغی که بر آن صبر کنیم…
آی ی ی ی ی ی حشمت جان ! دوست اندوهگین من ! دلت برای چه چیز ها می سوزد ، در این زمانه ی عجیب… زیبا بود و مثل همیشه تأثیر گذار .
عجیب است که در جوامع مدرن ، حتی در شهر های توریستی کشور خودمان هم ، هزینه برای میراث فرهنگی بدون چشمداشت به سود آوری این قبیل مخارج صورت می گیرد و هزینه محسوب نمی شود اما حضرات میراث فرهنگی ما که به دنبال کره گرفتن از آب هم هستند ، لا اقل برای با لا بردن منابع اعتباری و بیلان کاری خودشان هم که شده ، آستین همتی بالا نمی زنند .
آههههههههههههههههههههههای مزدک
برادرارجمند جناب آقای آزادبخت وقتی همه خواب خوراک من ما شده سیاست فرهنگ و هنر تاریخ ومیرملاس و امسالش دیگر جایگاهی ندارند وقتی هنر مسئول شهرمن تو عزل ونسب مسئولین شهرمان شده دیگر جای برای فکر کردن به کارهای بزرگ نمی ماند فریاد خاموش آثار باستانی شهرمان سالهاست که دل دلسوزان این خاک را می سوزاند که در زیر چکمه خشن یاغیان آثار باستانی خرد می شوند فریاد هنر گرانسنگ کوهدشت سالهاست که نقل محافل سیاسی و فرهنگی و شاه بیت شعر شاعران و استاد موسیقی لرستان ایرج رحمان پور در اشعارش است اما دریغ دریغ ودریغ از گوشهای که ….
باعرض سلام وثبریک سال نو به همه ی عزیزان ضمن ابراز همدردی با جناب آزادبخت وثشکر از ایشان صد در صد با جناب یاسین موافقم وخودمان رابیشثر از مسئولین سزاوار سرزنش میدانم و نیازمند کار فرهنگی هر چه بیشثر .
سلام حشمت عزیز
چند سال پیش در کتابخانه ی دانشکده هنر و معماری دانشگاه بوعلی سینای همدان در معیت یکی از دوستان باستان شناس همشهری به کتابی مصور و تمام رنگی که مربوط به گزارش کاوش های باستان شناسی سرخدم کوهدشت بود برخوردم که بسیار به امانت برده بودندش و در آن لحظه به تمدن اصیلمان بالیدم.
بی توجهی به میراث فرهنگی فقط مربوط به کوهدشت نیست اگر به محوطه ی تاریخی بیستون مراجعه کنیم می بینیم که کتیبه ی داریوش چگونه به علت نداشتن یک حفاظ شاید چند ده هزارتومانی در حال فرسایش است و سنگ نوشته هایش در حال ویرانی است.البته بی توجهی و عدم حساسیت عموم و کلیت مردم نیز در این بی توجهی ها بی تاثیر نبوده و نیست.فراموش نکنیم افکار عمومی می تواند مدیریت بسیاری از امور را به دست بگیرد.
غم مباد…
آدم ها سه گروهند: عاقل و جاهل و دیوانه
جاهل ها نمیدانند در دنیا چه خبر است؛ خود را دانای دهر میدانند، خوش به حالشان که خوش می گذرانند.
عاقل ها میدانند چه خبر است اما اینقدر عاقل هستند که سکوت کنند.
اما دیوانه ها کارشان فریاد است و بدبختی شان در این است که نمیتوانند سکوت کنند.
البته فریاد دیوانگان بهتر از سکوت عاقلان است.آنان که می دانند وفریادنمی شوند گمان می کنند که عاقلند…
با آقای ازادبخت موافقم. آنکه حقیقت را نمی داند ،نادان است. ..آنکه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد،تبه کار است. “برتولت برشت”
باسپاس از نوشته آقای آزادبخت که درد دل هرایرانی میهن پرست است.
با پوزش از آقای آزادبخت!اشتباه چاپی تمدن لی لی پی بایستی اصلاح شود به تمدن الیپی.
یکی از مشکلات تاریخی که منطقه دارد عدم اسکان دایم در گذشته دور بوده وتنها از زمان قاجاریه است که به نام کوهدشت برمی خوریم ودرحقیقت در زمان رضا شاه است که در سال ۱۳۱۲ دستور اسکان عشایر را می دهد وکوهدشت در جایگاه کنونی خود شناخته می شود. امروزه که آگاهی مردم منطقه نسبت به گذشته تاریخی وباستانی خود بیشتر شده وهویت خود را قدیمی تر از آنچه دیگران تا دیروز بر ما فخرفروشی می کردند می دانند، به طور طبیعی خواستار پاسداشت ونگهداری از آنها هستند. اینکه چرا مسئولین این کار کم کاری می کنند وچرا شهرکوهدشت موزه ای برای آثار باستانی نداشته باشد نیز جای پرسش دارد. وجود موزه مردم شناسی با همه ی کاستی هایش خیلی کار خوب وپسندیده ای است اما موزه باستان شناسی نیاز بایسته این شهر است، شاید آثار باستانی دیگر سرنوشتی مانند نقاشی های میرملاس،آثارمفرغی و… نداشته باشند.
آقای آزادبخت” عجب توقعاتی داری!!!!!!!!۱
در پاسخ به این دوستمون به این شعر از هوشنگ ابتهاج بسنده میکنم :
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
من عاقل ها را بر دیوانه ها ترجیح ندادم. اگر ترجیح میدادم که بخش عمده ی مشکلاتم حل بود. فقط تفاوت ها را گفتم.
آقای آزادبخت بسیار زیبا و تاثیر گذار بود،درود بر شما اما در بین شاعران سرزمینمان بد نیست از استاد اسد اله امیرپور شاعر توانای شهرمان یادی کنیم :
کیستم خاکستر از کاروان واماندهای
کیستم با درد ناکامی، برادرخواندهای
کیستم گاهی نمایان، گاه پنهان، از نظر
همردیف و همعنان کرم شب تابندهای
کیستم از عیش و شادی و مسرت بینصیب
از ازل از مادر رنج و محن زایندهای
ممنون ازشما.یادش همیشه سبز!
جناب اقای ازادبخت بایدعرض کنم این هم دردیست ازهزاران دردشهرمان که زخمی به وسعت نابودشدن دلرد