از خلوت دل ام
تا خلوت آن کوچه که قرارمان بود
و لبخندی که به تظاهر
دل از گل و شکوفه برده است.
کاش بهار کمی زودتر می آمد
تا تو به سر قرار رسیده بودی.
صدایت می کنم
باد لب گلدان را ترک می اندازد
بی آن که در هیاهوی این باد مست
بدمستی کرده باشی
من گرد جهان ام
یا جهان با گردبادی می چرخد
که قربانی تو شود بانو!
با این همه طبل تو خالی
زخمه بر کدام تار بکشم
تا تارتار موهای تو
حلقه دار من نشود.
تقویم عاشقی
در یکی از روزهای نیامده بهار ورق می خورد
تا بساط دل ام را کنار پیاده رو پهن کنم
وآخرین کلمات را به حراج بگذارم.
بانو !
بهار امسال هم خبری از شکوفه و باران نیست.
عجیب دل ام گرفته است
——————–
عبدالرضا شهبازی
دوم / فروردین ماه / نود و یک
شعری یکدست و البته بدون اتفاق تازه در زبان و تصویر و …
با خودم فکر کردم ای کاش «نیامده» حذف میشد…
تقویم عاشقی
در یکی از روزهای «نیامده» بهار ورق می خورد
به هر حال عشق است و نشاط و بهار… عشق زمستانی و غم انگیز نیست… پاییزی هم نیست حتی! شاید پاییز عاشقانه باشد اما بهار است که عاشق است!
ممنون.