- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

گریستن تقدیر تمام شاعران است

1174605_500611813361342_736301809_n

 

گریستن تقدیر تمام شاعران است
گفتوگو اختصاصی میرملاس نیوز با فاطمه سیستانی/ شاعر
گفت و گو از : عبدالرضا شهبازی

چطور شد فاطمه سیستانی به شعر روی آورد؟
زیر گنبد کبود، در شهر تهران و یکی از کوچه‌ پس‌کوچه‌های محله کارون به جمع پدر و مادری مهربان پیوستم که خود زاده رنج و درد بودند.
در جوار ما بانویی به نام مستوره تازهکدخدا زندگی می‌کرد مادر بزرگم که آموزگار شعر و زندگی من بود . اولین زمزمه‌های شعرهای حافظ را از لب‌های آن بانوی فهیم شنیدم و چنان شد که پرنده بی قرار شعر در ژرفنای قلبم لانه کرد ما همواره روزهای بسیاری را با هم زندگی کردیم. شعر در من کنار او تجلی کرد و من نیز سطرهایی می‌نوشتم و برایش می‌خواندم تا اینکه شمع زندگی عزیزترینم خاموش شد و من ماندم و غم از دست دادن آن یگانه دوست و حافظ به یادگار مانده از او، از سایه‌های زیر زمین به فرا دست‌های فاطمه می‌اندیشیدم و پذیرفتم انسان بودنم را و اضلاعم را و بهای آن را نیز می‌پردازم پدر نامم گذاشت فاطمه و مادر نامم نهاد سولماز بر آمده از سر زمین نیم روز و پرورده بر دامان سبلان. نه مریم مقدسم نه فرشته خاکی تنها یک زنم با حنای نیم سوخته بر دست‌هایم و حقیقتی بزرگ که بهشت را زیر پایم آفرید این آهوی گریزان خویش را در اشیان شعر جای دادم و خردک جرقه نامیرا در دل که آتشی پیش رو دارد می‌دانم گریستن تقدیر تمام شاعران است و گام‌هایم را در چشمه زلال هستی و عشق رها می‌کنم دست به سکوت خویش می‌اندازم و واژه‌هایم را از فریاد غریبانه بیرون می کشم ۱۶ سال است که زیر بال شعر نفس می‌کشم و جلاد جدایی بر من خون ترانه می ریزد.
باید خیس شد/ خیس در باران

از عشق گفتید و مادر بزرگ، نگاهتان به عشق چیست و مادر بزرگ چگونه این عشق را در وجود شما بارور ساخت تا شاعر شوید؟
مادر بزرگم یکی از محبو ب‌ترین افراد اقوام و خانواده بود نگرش او به عقاید انسان‌ها و علایق آنها کاملاً متفاوت بود ساده زندگی می‌کرد و بیشتر وقت خود را صرف خواندن کتاب و یا نوشتن شعر می‌کرد بانوی عشق و دوستی بود و تک‌تک دوستان و اقوام برایش احترام خاصی قایل بودند و حتی اگر مشکل عاطفی پیدا می‌کردنند تنها او را امین خود می‌دانستند و از او کمک می‌گرفتند تمام زندگی مادی او خانه‌ای ساده با یک قفسه کتاب و قلم و کاغذ و سیگار و موسیقی بود در آن زمان کمتر زنی با این ویژگی پیدا می‌شد عاقل و صبور بود و علاقه شدیدی به من داشت من دوران کودکی و نو جوانی خود را با او سپری کردم، او را مادر و دوست خود می دانستم بوی مادر می‌داد بوی عشق و او بیشتر از هر کسی به من توجه داشت و دوران کودکی و حتی نوجوانی هر شب کنار او می‌خوابیدم و او موهایی مرا نوازش می‌کرد تا بخوابم گاهی از شب‌ها نیمه شب از خواب بیدار می شد می‌دانستم سروده‌ای دارد و کاغذ و قلم می‌آوردم او می‌گفت و من می‌نوشتم در تمام اشعارش نقش یک معشو قه خیالی بود که با او حرف می‌زد، گریه می‌کرد، قهر می‌کرد می‌خندید شاید این معشو قه را در دوران نو جوانی تجربه کرده بود اما جالب این بود که او سال‌های سال بدون او اما با او بود هنگام نوشتن موهای یک دست سفیدش را مرتب می‌کرد و سیگاری روشن می‌کرد مردمک چشم‌هایش چنان برق می‌زد که گویی دختر چهارده ساله‌ای دارد نامه‌ای عاشقانه می‌نویسد یا به دیدار معشوق می‌رود برایم عجیب و غیر قابل درک بود تا این که من نیز در سن چهارده سالگی اولین شعر عاشقانه خود را نوشتم.
بگو دوستم داری / تا تمام پاییز را فرش زیر پایت کنم
و این گونه بود که شروع به نوشتن کردم

چه شروع خوبی، عشق آغاز خوبی است و حالا که در میان سالی قرار داری، این عشق چقدر توانسته همراه شما و شعرهایتان باشد، هر چند می بینیم در این شعر های آخر شما ردی از عشق نیست و تلخی و ناکامی سایه‌ای عمیق بر روی شعر های شما گذاشته، علت چیست؟
عشق شروع هر فصل زندگی است و صحبت از خاموشی سایه‌ی نیست گاهی ما راه گم می‌کنیم. گاهی کوچه بن بست است گاهی در یک غروب جمعه پاییزی در پی چهره‌ی مهربان بدنبال باران می‌دویم خوا ب‌های شیرین که پرواز می‌کنند و گاهی خود را در اتاق مرگ حبس می کنیم انهدام غروب جمعه بر صفحه تقویم امکان پذیر نیست و هیچ کس در گلدان خالی گلی نمی‌کارد و آرزوهای گل‌دوزی شده به دنبال خوشبختی گاهی به چشم‌های هم عاشقانه نگاه می‌کنیم کنار درخت‌های کاج کلبه‌ای نقاشی می‌کنیم با خورشیدی درخشان و جاده‌ی سرسبز زندگی ادامه دارد و ما هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شویم با نگاهی نوین و تفکرات نوین به دنبال کلید اتاق گم شده‌هایمان و آنقدر در باغ‌ها خاکستر دیده‌ایم که رسم زندگی کردن در حریق را آموختیم و ناشناس شرقی که در یک ظهر پاییزی به کوچه می‌رود ودر پایان شعر گم می شود. صدایم دلگیر نیست / تنها بها نه‌ی ست .

از بهانه گفتی و یکی از دلیل‌های شعر گفتن همین بهانه‌ها هستند که شاعر را وادار به شعر گفتن می کنند، بیشتر چه موقع‌ها دلت هوای شعر گفتن دارد و این بهانه ها چطور به سراغ‌ات می آیند؟
زندگی یک شاعر پر از فراز و نشیب است و نگرش او به جهان هستی و عشق یکی از عواملی می‌باشد که در پی تجربه باشد و ابعاد معنوی او را به سر زمین‌های دور و تجربه ها و خویشتن خویش می‌کشاند در دوره‌های مختلف و تجربه‌های گوناگون بهانه‌های مختلفی برای شعر هستند و شکل شعر اجتما عی یا عاشقانه یا یک نوع اندیشه خاص شاعر به جهان هستی را به خود می‌گیرد نگرش و سهم شاعر و قلبی که از اندوه یا شادی پر می‌شود گاهی طعم تلخ غربت یا آواز عاشقانه یا فراق یا صدای شادی قدم‌های شعر بر صفحات تسلی شاعرانه است و بستگی به احساسات دورنی دارد.
آیا اعتقادی به شعر سیاسی دارید و یا شعر اجتماعی می‌تواند همان کارکردی را داشته باشد که در شعرهای عاشقانه‌، عرفانی،و حتی شعر صلح و یا اعتراض داشته باشد به نظر شما می‌توان شعر را در

گروه‌های مختلف مرزبندی کرد مثلاً شعرسیاسی، اجتماعی، پایداری و یا صلح؟
در هر اثری مرجعی وجود دارد که باعث خلق اثر می‌شود.و نگرش فردی که معنای کلی اثر درآن نهفته است شرایط اجتماعی و محیطی که شاعر در آن زندگی می‌کند پدیده‌های اطراف بیان واقعیت و ترسیم احساسات با گفتن شر ایط بروز می‌دهد اتفاقات نا هموار اجتما عی و حوادث پیرامون ان تغیر اتی و تبد یلاتی در انگیزه شاعر برای خلق اثر به وجود می اورد و به بیان اعتقادات و ارزش‌های اجتماعی می‌پردازد و ‌عدالت حق جدا نشدنی از ملتی می‌باشد که درآن شرایط زندگی می‌کنند همانطور که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب در دوران جنگ بوده و هست
می‌فشارد پنجه بر ریشه این گیاه / خون کسی ریخته به خاک / موج و خاک و دریا / نعره ریشه باد / من به خاک می‌اندیشم / به ذرات هستی پنهان خدا / هم‌نشین با برگ زمان/ من به خا کستر عشق پنهان / من به هزاران حرف ناگفته در بافته‌ها / من به دامن رنگین نگاه / من به نغمه بوسه آفتاب/ من به گنج جاودان/ من به خاک می اندیشم

خانم سیستانی وجود فضاهای مجازی را در حوزه شعر چگونه می‌بینید؟ به‌نظر نمی‌آید این فضا یک تهدید برای شعر جدی به حساب آید با توجه به اینکه در این فضاها معمولن سره از ناسره مشخص نمی‌شود ؟
استفاده از فضاهای مجازی بستگی به اهداف و نگرش انسانها دارد و در این عصر هر شخصی با هدفی معین می‌تواند از این فضاها استفاده کند در زمینه شعر زاویه نگاه افراد تعیین کننده می‌باشد چون شاعران دغدغه‌های یکسان و مشترکی ندارند از این سو می‌توان در آثار متفاوت شاعران رد پای این نگاه را دنبال کرد و زاویه تازه‌ای به آثار آنها دقت کرد و مخاطب امکان راه‌یابی به ذهن و اندیشه شاعران مختلف را پیدا می‌کند ما هر چیز خوبی را می‌توانیم از دیگران وام بگیریم و در کنار یکدیگر تحلیل‌های از کارهای یکدیگر داشته باشیم و فضاهای مجازی در حوزه شعر این امکان را به شاعران می دهد اما تشخیص سره از ناسره بستگی به هوش و ذکاوت افراد دارد

اگر از همین امروز اتفاقی بیفتد که فاطمه سیستانی نتواند شعر بگوید لحظه‌های دلتنگی اش را چگونه بیان می کند؟
پیچیدگی‌های متفاوتی برای شعر گفتن است تموج عواطف و احساسات زنانه و دل‌تنگی، اما این که فا طمه سیستانی نتواند شعر بگوید جای بحث دارد.چون شعر بخش عظیمی از زندگی اوست و جاگزینی ندارد .رفته رفته از قالب دل‌تنگی بیرون می‌آید چرا که شعر روح کلی شاعر و خالق اوست نه وسیله‌ی برای ابراز دل‌تنگی پس تا زمانی که روح و نفس هست شعر هم خواهد بود.