- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

سلیمان میری شاعر است

هادی مومننی

—————–

هادی مومنی / میرملاس نیوز :

* دانشجوی دکترای پژوهش هنر /  دانشگاه اصفهان

—————-

سلیمان میری شاعر است. این را از خطوطش می توان فهمید. با این جمله ی کلی وارد بحثی کوتاه می شوم در باب آثارش.در تاریخ فرهنگ و هنر ایران دو گونه ی هنری همیشه با هم همراه بوده اند.از نقاشی های مانی نقاش گرفته در پیش از اسلام تا مکتب های نقاشی شیراز و تبریز و هرات و اصفهان در بعد از اسلام.بر خلاف هنر غرب که مبتنی بر تصویر گری تمثال مسیح بوده(نقاشی های جامانده بر دیوارهای کلیسا دلیلی بر این مدعاست) هنر بعد از اسلام ما(ایران)مبتنی بر خط و خوشنویسی بوده است،اگر از این زاویه که” آثار هنری جهانی را بر ما آشکار می کنند” به موضوع بنگریم می توانیم اشکارا به این نتیجه برسیم که جهان غربی مبتنی بر اندیشه های مسیحی و جهان ایرانی از یک طرف متاثر از فرهنگ اسلامی و از سوی دیگر فرهنگ ایران باستان بوده است.مسیح ،تمثال خداوند است بر روی زمین.از همین ابتدا می توان فهمید که تصویر گری چه نقش عمیقی بر زندگی آن مردم داشته است.اما در فرهنگ اسلامی آنچه معجزه و نشانی از خداوند بر زمین است”قران”است.قرآن کلام خدا است و زبان است.واز اهمیت بسیاری برخوردار است.این را از علاقه ی ایرانیان به شعر هم می توان فهمید.هرچند که فرهنگ را یک موضوع نمی سازد و می توان با دیدی کوبیستی(دیدن از چند زاویه مختلف بسان مکعب)بدان نگریست.نقاشی در ایران سالهای سال به خودی خود و فی نفسه مساله نبوده است.همواره در خدمت کتاب آرایی به کار برده شده.تا قرن ۹و۱۰در مکتب هرات کم کم این تلاش شکل جدی به خود گرفت که هنر نقاشی از خدمت کتاب آرایی و شعر و نثر خارج شود و شکل مستقل به خود بگیرد.مکتب اصفهان اشکارا نشان دهنده ی این اتفاق است.به این مقدمه ی فشرده که هر سطرش احتیاج به دوسه صفحه توضیح دارد وارد عصر معاصر می شویم.کمال الملک بعد از سفر به اروپا گونه ای از نقاشی مبتنی بر بازنمایی واقعیت را در ایران باب کرد .این نقاش همزمان با دوره ای از هنر اروپا(امپرسیونیسم) دست به این اقدام زد ،که دنیا داشت تجربه های تازه ای از سر می گذراند،تاثیر عکاسی وظرفیت های جدیدی که این رسانهـ عکاسی- برای نقاشی ایجاد می کرد،مطالعه ی دقیق نور و رنگ،نسبیت هم در معنای نیچه ای و هم فیزیکی کلمه،اهمیت چشم و ذهن بیننده در خلق اثر،سرعت ،شهری شدن و…با همیه ی این اوصاف تا مدتها هنر غالب دانشگاه ها و جامعه ی ما شده بود نوع خاصی از نقاشی رئالیستی که معروف بود به “نقاشی کمال الملکی” فقط در دهه ی چهل و پنجاه بود که زمزمه های تغییر شنیده شد.حاکمیت وقت دست به اقداماتی زد برای” مدرن “کردن ایران و چون نمی خواست و یا نمی شد تمام وکمال این امر ایجاد شود ،این مدرن شدن باید از مسیر” بومیت” ما می گذشت.همین امر باعث به وجود آمدن مکتبی شد (شاید در نقاشی معاصر ایران تنها از این شیوه بشود به اسم”مکتب”یاد کرد)به نام سقاخانه.نقاشان بزرگ این مکتب با شناخت مناسب از وضعیت هنر تجسمی معاصر خود با درک درست از رسانه ی نقاشی و استفاده از المانها ی ایرانی اسلامی،از قفل های قدیمی و صنایع دستی و هنرهای سنتی گرفته تا خوشنویسی (خوشنو.یسی یکی از همترین شاخصه های این مکتب بود)و…این مکتب مهم را شکل دادند.داستان اینگونه بود که ما به شیوه ی خودمان مدرن شده بودیم.عناصری از گذشته را در زمان حال ،حاظر کرده بودیم تا شکلی از معاصریتمان را به نمایش گذاشته باشیم.با شروع اعتراضات خیابانی و صدای انقلاب این گونه هنرکه به زعم عامه و البته برخی از منتقدان ،منفعل و غیر انتقادی بود به کما رفت.حالا دیگر شاگردان هانی بال الخاص بودند که دانشگاه تهران و دیوارها وخیابان ها را قرق کرده بودند.آنها نوع تازه ای از نقاشی مبتنی بر بازنمایی واقعیت را باب کردند.آنها می خواستند صدای اعتراض باشند البته صدای سر راست و در خدمت انتقال معنا.شاید آنها مسیر آدورنویی مالویچی هنر و نقاشی را یا نمی شناختند یا نمی خواستند پیش بکشند.آدورنو مبتکر زیبایی شناسی منفی بود واز هنر در خدمت هنر حرف می زند و شکستن فرم و فضا و تغییر حدود رسانه ی نقاشی را انقلابی می دانست و مالویچ از هرنگونه بازنمایی واقعیت سرپیچی می کرد و یک مربع سفید را بر مربع سفیدی دیگر بر بوم نقاشی به تصویر می کشید و انقلابی زمانه ی خویش بود.با این همه بعد از انقلاب از شاگردان آن استاد فقید،دانشجویان “چپ” یا کشته شدند یا تبعید .فقط نقاشان معروف به”نقاشان انقلاب”بودند که در حوزه ی هنری به کار خود ادامه دادند و بعدها هر کدام به شکلی رنگ عوض کردند. تجربه جنگ و بعد دهه ی هفتاد و تزریق شکل تازه ای از آگاهی به وسیله ی کتاب های نظری ،فلسفی هنر همچون کتاب های ،حقیقت و زیبایی و ساختار و تاویل متن و افرینش و ازادی و… .دهه ی هفتاد کمکم داشت دهه ی اینترنت و دی وی دی و موبایل هم می شد.دیگر مطالعه ی دانشجویان محدود نبود به کتاب های تاریخ هنر(که به طرز عجیبی فقط تا قرن ۱۹ را پوشش می دادند،شاید چون هنربعد از آن تاریخ با سلیقه ی مترجم و نویسنده جور در نمی امد)آنها به راحتی می توانستند از طریق امکانت جدید پیرامونشان به آخرین تحولات هنری دنیا و آخرین نمایشگاه ها دسرسی پیدا کنند.همین امر باعث تنوع سبکی (یا شیوه شخصی)و ایجاد نو آوری می شد.در این بین اما خوشنویسی در چند مقطع خاص مورد اهمیت قرار گرفته .یکی از این دوره ها دهه ی چهل و مکتب سقاخانه بوده است.نقاشان سقاخانه خوشنویسی را در خدمت ساختن فضای بصری مناسب به کار می گرفتند.همین بازی نقاشانه باعث به وجود آمدن شیو های از نقاشی معروف به “نقاشیخط”شد.امروزه نقاشیخط دارای جایگاه مهمی در هنر ایران است.و در حراج های هنر جزو رکورد دارها .اما سلیمان میری.او تجربه ی زیسته اش را به تصویر می کشد.سلیمان از کودکی درگیر هنر یا ناهنر بودن خوشنویسی بوده است.آثارش را نه غالبن نقاشی و بزک کردن های بصری پوشش داده است ونه صرفن خطاط است و درگیر قواعد خوشنویسی.سلیمان با شناخت خوبی که از مبانی نظری هنر و فلسفه ی اجتماع دارد،مثل آدمی که قدر آزادی خودش را بداند ،پرده هایش را به درگیر شدن با قواعد شکل نمی دهد.او قواعد خاص خودش را می آفریند و هر هنرمند بزرگی باید چنین کند.خط و تصویر در پرده های میری به سمت موسیقی در حرکت است.او با بازیگوشی های خاص خودش دنیای بصریی می افریندبا و ساختاری یکه.کلمات تبدیل به توده های بی معنا از فرم های معنادار می شوند.

در پرده های سلیمان از یک سو نقاشی دارد به سمت موسیقی حرکت می کند و از سوی دیگر زبان به خدمت اجرا در می آید.گاهی اکشن هنرمند را می توان مشاهد کرد.انگار در آثار سلیمان نقاشی اکشن و پسا نقاشی با هم گلاویز شده اند.ما هم با دنیایی ارام روبرویم و هم با آشفتگی دنیا.اجرای زبان(کلمات،شعر وعناصر تجسمی)به سمت فرم و از معنا انداختن کلمه (اشاره به برخی از آثار است)به نفع زیبایی شناسی تصویر مخاطب را در موقعیتی یگانه قرار می دهد.در اثار میری دیگر جنگ بر سر این نیست که خطاطی غالب است یا نقاشی.بلکه صلحی شاعرانه آثار را فرا گرفته است.دغدغه ی فرم از همان ابتدا در تابلوهای این هنرمند به چشم می اید اگر اثار را از اولین آثار تا به انتها دوباره مشاهده کنیم آشکارا خواهیم دید چگونه حرکت به سمت انتزاع به چشم می اید.انتزاعی که اشکار کننده ی درونیات هنرمند است.والبته به شکل پونکتوم(زخمی که تصویر به بیننده می زند)روحیات مخاطب هایش را سیقل می دهدو پیش می کشد.انگار انچه اهمیت دارد نه فقط کلام و زیبا نوشتن آن است بل تصویری استتیک(هم به معنای ادراک حسی و هم به معنای زیبایی شناسی)را می افریند که مولفه های هنر امروز را در خود دارد.نقاشیخط در اثار میری در معنای اصیل خود بازنمایی می شود.دیگر مرزی بین آن دو قرا نمی گیرد.هم این است و هم ان.

————–