تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
4

مجتبی-ادینه-وند

  • کد خبر : 34267
  • 30 شهریور 1392 - 13:05

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=34267

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
  1. سلام خدابرهمه شهداقبل ازعملیات والفجر۴اینجانب مدیربنیادشهیدپلدختربودم یکی ازهمکارانم آمدگفت یه بسیجی بیرون ازبنیادمنتظرشماست گفتم چراداخل نیومدگفت هرچه اصرارکردم نیامدرفتم بیرون دیدم مجتبی است بالباس بسیجی وکوله پشتی بی اختیاراشک شوق ازچشمانم جاری شداصرارکردم داخل بنیادنیامدگفت عجله دارم آمدم باهات خداحافظی کنم راستش آنچنان مجذوب نورانیتش شده بودم وبرایم غیرمنتظره بودبدون هیچ برنامه ریزی ازقبل گفتم منم میام راه افتادیم به طرف شفیع خانی درطول رامجتبی کلامش نگاهش وحرکاتش کاملاازگذشته متفاوت بودسخن ازرفتن ازدنیاوعدم بازگشت ازاین سفرداشت گفتم مجتبی خبری شده باآن تبسم همیشگی توام باآرامشی خاص گفت فلانی شهیدصرامی (شاپور} رادرعالم خواب دیدم ومرابردازشهدامیگفت کاملامشهودوملموس بودکه آهنگ عروج داردمرتب اصرارمیکردم بیشتربگویدولی بالبخندی ملیح باطمانینه میگفت نوشته ام به پادگان رسیدیم همه بودندشهداکه درجادرهایی نزدیک به هم اطراق کرده بودند یکی پس ازدیگری رازیارت کردم شب رادرکنارشان بیتوته وصبح شهیدعلیمردان مراتا سه راهی رساندجندروزبعدعملیات کربلای چهارشدورویای صادقه مجتبی تعبیروهمانگونه که فرموددروصیتنامه اش آورده بودخدایابرعلودرجاتشان بیفزاودرماراراازدامن پرمهرشان کوتاه مگردان الهی آمین

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.