“کم بو دیره کم بو دیره هنی هم مِه جوونم، مِه تونم یه عمری هنی وا تو بمونم( کمتر بگو، دیر شده، هنوز هم من جوان هستم، من میتونم یک عمر با تو بمونم)، گوشم را نوازش میدهد…
حس کنجکاویم گل میکند و دنبال صدا میگشتم که چشمم به پیکان تاکسی خورد مدل پایین، ۶۰ بیشتر یا کمتر نمیدانم، مهم نبود…
نزدیک شدم و سرم را از پنجره ماشین کمی داخل بردم. آقا ۶۰ متری؟ پیرمرد جواب میدهد بفرما روله(فرزند).
در حالیکه به ساعتم خیره شده بودم، از آیینه وسط نگاهی به من کرد و گفت: دیرته ستینم( دیرت شده عزیزم ) و صدای ضبطش را کم کرد. جواب دادم زیاد نه، چند دقیقه معطل شدیم کسی نمیآمد، آهی کشید و صدای ضبط را دوباره بلند کرد.
نیمنگاهی میکند و با خنده میگوید: ای آهنگها و(به) دل شما جوانا(جوانان) نیست الان عوضش میکنم و من هم با نیمچه لبخندی گفتم نه بابا. راننده با خنده جواب میدهد، هی روله کس دَ ای آهنگانه گوش نمیه(کسی دیگر این آهنگها را گوش نمیدهد).
صحبتهایمان حالت مناظره به خود میگیرد و میگویم نه اینطوریها هم نیست، هنوز هم خیلیها عاشق و شیفته این سرودههای حماسی هستند.
۶۰ به بالا میزد و انگار باسواد بود، گفت: خوشم اوما حاضرجوابی، دانشجویی یا بیکار؟ جوابش میدهم خبرنگارم.
سرش را با تعجب برمیگرداند و مانند کسی که شوکه شده باشد، میگوید: شوخی میکی(میکنی) بیا جلو بشین. احساس کردم سوژهای جالب گیرم آمده و میشود خبری جالب از آن درآورد.
کاست به موسیقی و ترانه دایه دایه میرسد. پیرمرد اشک در چشمانش نقش میبندد، دلم کمی گرفت. آهنگ را زمزمه میکند که ناگهان صدایی بلند حس پیرمرد را از بین برد …
حرکت کن خلاف وایسادی برو تا جریمت نکردم اول صبح. صدای افسر راهنمایی رانندگی بود سفید پوش و با سوتش انگار مانند داور منتظر خطاها بود که گوشزد کند یا جریمه. پیرمرد میگوید اینم از رزق و روزی ما دینی کُرکه(میبینی پسرم) ولی بیخیال اوس کریم میرَسنه(اوستا کریم میرسونه).
حرکت کردیم آقا ببخشید اسمتونو میگید، علی عزیزم، بازنشستهای؟
نه هنی هم مه جوونم. شروع به صحبت میکند دل پردردی دارد، گفت: امام علی(ع) میفرماید، اگر انسانها بدانند بودنشان محدود است، محبتشان به هم نامحدود میشود. صحبت از محمد اسمی کرد. انگار خیلی دوستش داشت، صدایش را بلند میکند و میگوید برارونم خیلین هزارهزارن سی تقاص خین مه سر ور میارن.
ذهنم مشغول شده بود محمدی که این پیرمرد میگوید کیست چه سنخیتی با این آهنگها دارد؟
ساعت نزدیک ۸ بود باید به ایسنا میرفتم ولی حیف، حیفم میآمد همصحبتی با این پیرمرد را از دست بدهم. عمو، محمد کیه؟ چرا این قدر ازش تعریف میکنی؟ جواب میدهد: هه دونسم تو هم فراموشش کردیه، میرزاوند.
دوزاریم الان افتاده بود، محمد میرزاوند خواننده حماسی دایه دایه چرا به فکرم نرسیده بود؟ درگیر این موضوع بودم که با صدایش به خودم آمدم. گفت: اگر خدایی خبرنگاری سی چی دینت وه او ادا نمیکی؟ اینو سرمایه ملین، اگر دیر وا نباید خوتن بوخشی(اگر دیر شود نباید خودت را ببخشی). صدای میرزاوند یادآور شیرمردهای لره دِ جنگ.
وی ادامه میدهد: صدای میرزاوند کهنه نموئه(نمیشود) و آدمن به دل خاطرا(خاطرات) میبرد. تو را به خدا در موردش قلم بزنید، گنجینههای تمام شدنین، حیف دِ ای وضعیت بان(حیف است در این وضعیت باشند).
نزدیک ایسنا رسیدم گفتم لطف کنید نگهدارید پیاده شوم، رو به من میکند و میگوید همه مرا به خندههای باصدا میشناسند اما بالش بیچارهام به گریههای بیصدا.
آری صحبت از میرزاوند شد، خواننده حماسی لرستان و کشور…
خودش میگوید نمیخواهد کسی برایش دل بسوزاند… او مرد جنگ است و عاشق گلوله و لول تفنگ…
دلت سیم کوره نکه مه مرد جنگم
عاشق گلوله و لیل تفنگم
محمد میرزاوندی در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، منطقه لرستان، این گونه خود را معرفی میکند، محمد میرزاوندی هستم، خواننده ترانه معروف دایه دایه وقت جنگه، .
برایش فرقی نمیکند اهل کجای ایران هستی از عشایر لر، کرد، بلوچ، ترکمن و بختیاری؟ هم وطن آذری زبان؟ از دیار رییس علی دلواری؟ از یاران سردار جنگل؟
از هر کجا که باشی دلت را با ” دایه دایه ” و ” تا نفس دارم میجنگم ” میرباید و به بزم سربداران وطن در دیار نخلهای سرفراز خوزستان فرا میخواند.
بارها برای سربازان بعثی هم خواند تا تمام دنیا بدانند که خونبهایش آزادی کربلاست.
تو ا دشمن مزدور که خینم کم بهاء
ارزش خین سرخم آزادی کربلاء
محمد میرزاوندی متولد ۱۳۳۳ از محله درب دلاکان خرمآباد است.
وی میگوید: من در خانوادهای بسیار مذهبی و متدین به دنیا آمدم و خانوادهام با خواندن من مخالف بودند.
او این چنین ادامه میدهد: به دلایل مختلف در زمان شاه نمیتوانستم بخوانم، ۱۳ سال بیشتر نداشتم که برای گردش و تفریح با چند تن از دوستانم به آبشار بیشه رفتیم و از آنجا بود که با تشویق آنها رغبتم به خواندن ترانههای لری بیشتر شد. میگوید از ۱۶ سالگی به طور غیرحرفهای خواندن را شروع کرده است.
میرزاوند از دوستان ۱۶ سالگیاش میگوید که هم اکنون مقیم ایتالیا و امریکا هستند. او از صداقت در دوستیاش میگوید در دوستیش با جلال موسویان، جمشید شعاعی و ایرج گلوی، من به سرزمین ایران و دیار آبشارهای زیبای لرستان عشق میورزم، هیچ وقت حاضر نشدم وطنم را ترک کنم.
میرزاوندی اضافه میکند: سال ۵۶ خوانندگی را به صورت غیرحرفهای شروع کردم و بعد از رفتن به سربازی، لیسانس هنر را از تالار وحدت اخذ کردم.
وی از شاهکارهای هنریاش میگوید: “ای برار، ای رفیق” که در زمان شاه غوغا میکند نه تنها مردمان ایران بلکه اکثریت لرزبانان دنیا با گوش جان، دل به ژرفای این ترانه میسپارند.
میرزاوندی با اشاره به اینکه ۲۰ ترانه با زبان لری در سایر زمینهها خوانده است، تصریح میکند: تا نفس دارم میجنگم، دایه دایه وقت جنگه، شوق جبهه، سوار، روله و… روزی چندبار از رادیو و تلویزیون پخش میشدند و مردم با اشتیاق آنها را میشنیدند.
به گزارش ایسنا، میرزاوندی سالهای ۱۳۶۴، ۶۵ و ۶۶ مقام اول تکخوان را در موسیقی فجر کسب کرده بود.
با کیفیت زبانی که آه از سینهات بلند میکرد و به صدایش حیف میگفتی، از دیدارش با رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در سال ۶۵ میگفت. لحظهای مکث میکند و یاد استادانش را گرامی میدارد: استاد درویش رضا منظمی و …
از تاریکی که دنیایش را در سال ۶۷ گرفت با افسوس یاد میکند: سال ۶۷ سکته کردم و…
خیلی دلش میخواهد از کسانی که با آنها کار کرده نامی برده شود: استاد حسین سالم، مرحوم رامین دربندی، فرج علیپور، علیرضا حجتی، فیروز گودرزی، محمدرضا کریمی و فرشاد سیفی.
میرزاوندی با گذری از خاطرات دوران جنگ ادامه میدهد: آن زمان ترانههای من خریدار زیادی داشتند چرا که با جان و دل برای وطنم میخواندم و رزمندگان با شنیدن آنها لرزه بر اندامشان میآمد. کمی با درد میگوید: الان کسی ما را نمیخواهد.
میرزاوندی با بیان اینکه بعد از سکتهای که داشت و دیگر نتوانست به خوبی صحبت کند، ۲ ترانه خوانده است.
او خاطرنشان میکند: زمان بیماریام از طرف مسوولین استان هیچ حمایتی نشدم و با فروتنی ادامه میدهد: شاید جواب با عشق خواندنهای من همین میبود!
میرزاوندی با انتقاد از شعر امروز لرستان افزود: خوانندگان امروز لرستانی تقلیدی میخوانند و روی کارهایشان تمرکز ندارند.
به گفته خودش، برای خواندن ترانهی “تا نفس دارم میجنگم” ۶ سال تمرین کرده است.
باز از همدردی نکردن مسوولان با درد جانسوزش میگوید: مدیر کل ارشاد کنونی استان کمکی در حد ۳۰۰ هزار تومان به من کرد که علیرغم ناچیز بودنش جای آفرین دارد….
در پایان اضافه میکند: خوانندگان لر باید مثل استاد سقایی بخوانند، طوری که قلب شنونده را تکان دهند.
آری استاد محمد میرزاوندی به واقع یگانه حماسهخوان بزرگ زاگرس اکنون سالهاست که نغمه خاموش زاگرسش می خوانند.
ارج نهیم تلاش جانانهاش را در خلق نغمات حماسی موسیقی لرستان و همواره عزیزش بداریم….
گزارش از: ابراهیم شریفی، خبرنگار ایسنا، منطقه لرستان
آقا بسیار جالب بود دست شما درد نکنه ، واقعا صداش حماسیه ، درود بر آقای میرزاوند .
باسلام درود برشما و بر استادمسلم آواز لرستان جناب آقای میرزاوند
دست گلتان درد نکنه عالی بود
آقای شریفی سلام خسته نباشید. ضمن دست مریزاد، به نظر، کمی از گزارش تان نیاز به اصلاح دارد.
آهنگ دایه دایه را نه آهنگش نه ملودی اش و نه شعرش هیچکدام از آقای میرزاوند نیست. آقای سقایی قبل از آقای میرزاوند آن را خوانده است. البته از آقای سقایی هم نیست. قبل از سقایی آهنگ ملودی و شعر را دیگران ایجاد کرده و خوانده اند. اما این آهنگ با آقای سقایی معروف شده است. منتهی در زمان جنگ، مجدد توسط آقای میرزاوند اجرا و به جشنواره و بازار ارائه شد که مورد توجه مجدد واقع شد.
سلام دورود بر استاد بزرگ سرور افتخار هر ایرانی و لرستانی به امید خدا که سلامت سرزنده باشید
عاشق پیشگان را سهمی جز عشق نیست
سلام بر شما و درود فراوان بر استاد میرزاوند
در حق استاد انصافا ظلم شد بیماری ایشان در سال ۶۷ حنجره استاد را اسیر و در بند خود کرد که واقعا برای کسی مانند استاد رنج آور و برای مردمان لرستان عذاب آور شد. ولی آهنگ های تاریخی استاد هرگز از دل و یاد ما نمیرود و خوشبختانه در نسل جوان استان نیز مخاطبان زیادی دارند و ماندگارند.
ولی در مورد مسئولین استانی که واقعا باید فقط تاسف خورد بی مهری مسئولان نسبت به استاد سقایی را مردمان لرستان هرگز فراموش نکردند و الانم در حق اساتیدی چون میرزاوند و … ولی جای مباهات و امیدواری هست که استانی داریم با مردمانی سر شار از حس هنر دوستی و هنرمند جای دلگرمی است که مردم هم استانی عاشق هنر و موسیقی لرستانند که در نوع خود خاص و جالب است.
با آرزوی توفیق برای استاد میرزاوند و شما اقای شریفی