- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

بی خیالی جنگلی ها !

 

حشمت اله آزادبخت :

بی خیالی جنگلی ها

سیزده را بدرشدیم.یعنی سیزده بدر کردیم.اصلا سیزده بدرشدیم،آماده برای رفتن به آغوش سبز طبیعت تا سیزده روز خستگی آغاز بهار را پای درخت هایش جابگذاریم. هرچه جاده پیش می رود به انتهای برهنگی اش نمی رسد.انگار از پارسال تا امسال ، داس ماه ها،درخت ها را درو کرده و جای پایشان، برتپه های کنارجاده ،شخم های کج ومعوج برجا گذاشته است.پیش بینی قلم به دستان این دیار درست از آب درآمد و کوهدشت به آسویی بی درخت تبدیل شده است.پارسال افسوس پیرار بود وامسال دریغ پار…کاش چنگیز نادانی زمین گشاها پا از نوروز مبارک پارسال فراتر نمی گذاشت وهمان چند قبیله درخت برتپه ها ی بی صاحب سال های پیش باقی می ماند تا امروز برای آمدن باران دست دعا به دامن ابرها بلندمی کردند. دوربین کوچک رابرمی دارم تا از این فاجعه ی بزرگ نمونه بردارم.بعضی درخت ها بعد از گذشتن از یک آتش سوزی دردناک ،هنور روی استخوان لاغر سوخته اشان ایستاده اند و بعضی جنازه ی خشک شده اشان روی زمین دراز کشیده است تا هیزم آتش امروز شوند.وبعضی شیار شخمی بر ریشه اشان به جا مانده است. پیرزنی،درحالی که دستش را سایه بان دوربین چروکیده ی چشم هایش کرده ،می گوید: از خدابی خبرها ! کشت هایمان را ویران کردند.این سیزده بدر ازکجا آمد؟! انگارسوژه ای به دستم افتاده…می گویم مادرجان چه شده است؟ می گوید این زمین ها را بابدبختی درست کرده ایم.وجب به وجب وسعت داده ایم.کسی نیست به ۱۱۰ زنگ بزند بیاید همه را دستگیر کند.می گویم چطور وسعت داده اید؟ می فرماید این جا پراز درخت بود،مای بدبخت با زحمت پای تک تکشان نفت ریختیم تاخشک شوند.بزرگ ها را آتش زدیم و بقیه را بریدیم.چند هکتار زمین درست کردیم…می گویم ماشاالله این همه زمین مال چند نفراست؟می گوید چهار پسر دارم چشم بدکور، مثل شیر…می گویم این تپه ها را چه جور شخم زده اید؟ تراکتور چپ نکرده؟ می گوید. به نظر شما پیرزن چه می گوید؟مسوولان امر جواب دهند.تیغه ی بی ترس گاوآهن چگونه از سینه ی ناهموار تپه های کنارجاده و همواری دید جنگلی ها گذشته است؟ این همه درخت باکدام توفان بی خیالی شکسته شده اند وپیراهن گلدار این همه شاخه با کدام آتش سکوت مسوولیت جزقاله شده است و این همه سایه با تردستی کدام عملکرد،یک ساله غیب شده است؟گناه مرگ طبیعت را کدام مسوول طبیعت برشانه ی آخرت می گیرد؟ ازخان پیرزن می گذرم وعکس ها را ادامه می دهم که مردی چون پلنگی گرسنه با تیزی تبری بر شانه ی چپش ، چنگال راستش را در پای لاشه ی درختی که هنوز جان نداده آویخته و شاخه های سبزش را بر شخم ها می کشد.دوربین را به سمتش نشانه می گیرم که روبر می گرداند و آهوانه فرار می کند.من می مانم و نعش درختی که هنوز خون خیس زندگی در تنه ی ستبرش جریان دارد. هرچند این حرف ها دیگر تکراری تر از روزهای نیامده است وسال نیست فریاد درختان ناظق این حوالی از گلوی قلم ما فریاد نشود و هرچند می دانم تا آخرین درخت این نوشتن ها ادامه خواهد داشت وهرچند از گفت وگوهایی که حضوری با مسوولان امر انجام دادیم ، پی بردیم که مسوولیت، سال هاست در گوش گاوآهن ها به خواب رفته است، اما نمی توان دست روی دست گذاشت و… درانتهای این نوشته از ابتدای کار سیمای لرستان در راستای گزارش هایی هرچند ناتمام در این زمینه ، قدردانی می کنم که چند ساعت از چند شب ،وقت برنامه های طنزش را گرفت وبه نابودی درختان داد.اما از کاربلدانش می خواهم دراین رابطه کارجدی و جامع و بی هراس انجام دهند و گوشه ای از تلویزیون را به فاجعه ی مرگ طبیعت و اخم مسوولان جنگلی اختصاص دهند./

 سیمره [1]