- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شعر من…

[1]

 حشمت اله آزادبخت :

 

چشم مرا پر کرده تا آن سوی دورها
دستان بالا آمده از خاک گورها
این سو کسی کنج خودش زخمی نشسته است
تا خورده از آزار این لبخند شورها
این گوشه ها دیگر چراغی گل نمی کند
تا نشکند کس کوزه هابردوش کورها
بوی تعفن در دهان شهر پیچیده ست
یک ردپا خط خورده از دست سپورها
کز کرده یک شاعر میان زانوان خویش
در لابه لای سفره های بی عبورها
گل می کند دستی میان آسمان و دود
شاید بیاید یک سوار از دور دورها
آنان که چشمان تو را باور نکرده اند
با شعر من لج کرده اند بی شعورها