- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

چه بگوییم و چگونه بگوییم؟

behrouz-piri-217x300 [1]

بهروز پیری/میرملاس نیوز:

چه بگوییم و چگونه بگوییم؟

 ای زبان تو بس زیانی مر مرا          چون تویی گویا چه گویم من ترا

ای زبان هم اتشی هم خرمنی        چند این اتش در این خرمن زنی

در نهان جان از تو افغان میکند        گر چه هر چه گوئیش ان میکند

ای زبان هم گنج بی پایان تویی      ای زبان هم رنج بی درمان تویی

 

پرداختن به موضوع زبان به خصوص در ادبیات کلاسیک ما ودر اثار بیشتر بزرگان این عرصه,همچون فرمانروای ملک سخن سعدی و خداوندگار عرفان مولانا و همچنین در کتب حدیث و روایات ائمه و معصومین دارای جایگاه ویژه ای میباشد,که نشان از اهمیت بالای این موضوع دارد.
اما انچه باز خورد اجتماع نشان میدهد,موید این مهم است که کنکاشی خاص به جهت پی بردن به حقیقت و فلسفه زبان,در ائینه اثار این بزرگان نه تنها از جانب ما صورت نپذیرفته,بلکه تنها اقدام ,حفظ ابیاتی چند و احادیثی انهم به سبب پر کردن خلا در فضای بحث و گفتگو میباشد.که بیشتر جنبه تفنن و سرگرمی دارد.
وجود چنین واقعیتی در جامعه ما که تنها وسایل زندگی ان مدرن شده و ساختار قبیله ای و عشیره ای ان هنوز پابرجاست.به نظرم مشکلی است اساسی که ضرورت دارد نگاهها نسبت به ان بیناتر و اذهان و افکار روشنتر شود.
زبان در معنای عام ان تکه ای گوشت است که اصوات و ارتعاشات صوتی را انعکاس میدهد و ابزا ریست در جهت برقراری ارتباط در روابط فردی و اجتماعی.اما در معنای خاص موهبتی است از مواهب الهی و نعمتی بزرگ که خدابر انسان ارزانی داشته و دریچه فهم انسان است به هر چیزی که میتوان در باب ان اندیشید.در واقع پل ارتباطیست بین اندیشه و عمل انسان که انچه را در مخیله و قوه تفکر انسان تصور میشود به شکل صوت و بیان وجود خارجی میبخشد و ارتباط مابین عمل و اندیشه را برقرار میسازد.
اما چرا به قول مولانا زبان زیان و اتش است که در خرمن می افتد و جان از دست او ناله و افغان سر میدهد؟چرا رنج بی در مان است و گنج بی پایان نیست؟پاسخ به این سوالات بسیار شفاف و روشن است.ماقبل از انکه بی اندیشیم که چه بگوییم و چگونه بگوییم,سخن میگوییم.انوقت که سخن را گفتیم و نتیجه بد ان را مشاهده کردیم شروع به متهم کردن زبان و دشنام و ناسزا گفتن میکنیم.در صورتیکه موضوع از قرار دیگریست.
اگر تعریف را معانی اصطلاحی ان در زبان محاوره یعنی ایده,نظر,رای,تز,عقیده ای تازه,سخن و…..بدانیم,هر حرف باید جغرافیا داشته باشد.منظور اینکه سخنی که میخواهیم بر زبان بیاوریم,چهار چوب زمانی و مکانی خاص برای ان در نظر داشته باشیم.و یا اینکه صحت و یا سقم یک مسئله با ملاکهای منطق و تجربه و استدلال معلوم گردد.
انچه که امروز درد است در محیط زندگی و کاری و اجتماعی ما,غفلت از جغرافیای حرف است در روابط فردی,کاری,,اجتماعی.که در بیشتر موارد به عواقب شومی منجر میشود که جبران ناپذیر و مصیبت بار است.در جامعه کوهدشت که هنوز اکثر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و…..ان حول محور قومیت و قبیله گرایی میچرخد,اگر بخواهیم به ذکر این عواقب شوم و خطرناک بپردازیم سطرهای زیادی باید نوشت و تایپ کرد.که به جهت اختصار تنها به ذکر مورد خودکشی اکتفا میکنم.
وحتی در مواردی خاص قضاوتهای علمی ای میبینیم که از جهل مطلق یا قضاوت جاهلانه ان فاجعه انگیز تر است.واین بدان علت میباشد که ما در طرح یک مسئله فکری که در جامعه مطرح است. تنها شیوه علمی صرف ان را برسی کرده ایم و ضریب زمانی و جغرافیایی ان را از یاد برده ایم.
در مقیاس کلانتر غفلت از جغرافیای حرف میدان جامعه را برای حیله گران و فرصت طلبان خالی و بی مانع گزاشته است و انان نیز با استفاده از این غفلت به مقاصد و اهداف خود دست میابند.
زبان را باید کنترل کرد..با تربیت صحیح اندیشه.که اگر چنین امری محقق نشود همین زبان جنایات بسیاری را به بار خواهد اورد و در مواردی ممکن است که صاحب خود را به هلاکت اندارد.طغیان زبان سبب تولید میکروبهای فراوان روحی میشود که بسیار خطرناک تر از میکروبهای بدنی و جسمی هستند و همین میکروبها با نفوذ در پیکره اجتماع نسلها و ملتهایی را به هلاکت کشانده اند.
ایا وقت ان نرسیده که فکرهایمان را مانند وسایل زندگیمان مدرن و مجهز کنیم و به حقیقت زبان به عنوان یکی و یا شاید مهمترین ابزار ارتباطی انسانها که سعادت و حیاتشان در گرو زندگی اجتماعیست,پی ببریم و زبان را عنصری مهم و پر مقدار بدانیم به ان میزان که شخصیت و ارزش وجودی افراد را بر اساس سخنانش میسنجند؟
وبدانیم که ریشه تمام بن بستهایی که در ارتباطات بوجود می اید و نیز ریشه تمام رزایل اخلاقی همچون دروغ,تملق و چاپلوسی و………….که سبب شده محیط زندگی ناسالم و مهمتر محیط کاری تهوع اور و خفه کننده که ادم در ان به راحتی نتواند نفس بکشد.درست نچرخاندن زبان است برای چه گفتن و چگونه گفتن؟
و در پایان سخنی گهربار از حضرت مولا علی
زبان خردمند پس پشت دل اوست.و دل احمق پس پشت زبان اوست.

نویسنده : بهروز پیری