- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

اهواز به ساعت شرجی

422708_4534349126163_214259491_n [1]

 

درباره ی  شهرام گراوندی نویسنده ، شاعر ، روزنامه نگار و منتقد ادبی .

شهرام گراوندی ، متولد ۲۷ دی ماه ۱۳۵۲ خورشیدی در شهر باغ ملک – خوزستان است .
شهرام گراوندی مدیرمسوول موسسه فرهنگی هنری ” اورامان ” بوده به مدت چهار سال از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ ، که نام موسسه ابتدا “اوربه ” بود . اوربه نام قدیم ” باغ ملک ” است .
از شهرام گراوندی تا کنون دو کتاب به چاپ رسیده به نام های ” بر بال بلند باد ” که یک مجموعه شعر است و در سال ۱۳۷۶ و توسط انتشاران گلپونه – کاوش و یک کتاب به نام ” لوزی های خزان زده ” که یک مجموعه داستان کوتاه است که خود حاوی دو بخش قصه های آزاد و قصه های بومی – اقلیمی است و در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات دستان منتشر شده است .
شهرام گراوندی سابقه ی ۱۴ سال حضور در مطبوعات کشور را دارد .
وی سردبیر هفته نامه ی فرهنگی هنری ” تولید ” بوده که در سال ۱۳۸۶ تعطیل شده است .
در سوابق مطبوعاتی وی به این موارد بر می خوریم :
سردبیر هفته نامه اروند با مدیر مسوولی مقتدایی ، چهار شماره در سال ۱۳۷۸
دبیر صفحه ادبی هفته نامه فجر خوزستان در سال ۱۳۷۸ که بعدها تبدیل به روزنامه سراسری شد و نامش به ” کارون ” تغییر یافت .
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر و ویژه نامه عصر مردم در خوزستان طی سال های ……..
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه همبستگی در خوزستان طی سال های ……….
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه انتخاب در خوزستان طی سال های
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه توسعه در خوزستان طی سال های
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه راه مردم در خوزستان طی سال های
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه آرمان در خوزستان طی سال های
سرپرست استانی روزنامه و سردبیر ویژه نامه همشهری در خوزستان در سال ……..

 

*********

 

* “ اهواز /
” کشتی قرمز از قاهره ، پهلو گرفته در ساحل کارون ! “

 

شنیدم این کشتی قرمز
که امروز
کنار کارون
لنگر افکنده
بارَش
بارانی از بوسه ی معطر و
سوغاتی دبش
دست بافت دختران ترسیده ی قاهره ی بحرانی ست!

چه قشنگ نشسته این ملودی!

مرداد
تازه کلید خورده
دم به ساعت
خبر مرگ می آرند
خبر گم شدن
چاقو

در دهلیزهای تیره ی این شام پابرجای
صدای نی لبکی غمگین
با گریه های زنی از ته خیابان
سمفونی شبانه!

چه خوب شده این بند!

اما تو
ولی تو اما
بامداد اگر
به روزگار نو
سلام کردی
آدمیان مرده و
گم شده های امروز را
از یاد مبر
سری به کشتی قرمز خسته بزن
به ناخدا
دو کتاب مرا
هدیه کن
و از سوغات دخترکان ترسیده
تحفه ببر!

اهواز
به ساعت شرجی
نبض کارون خیس است
رِنگ عبدالحلیم حافظ از تاکسی بی وقت
بیرون می جهد

صدای پای صاعقه
خواب است!

 

 

**********

 

* گنبد کبود

 

نگاه می کنی و
آسمانی
آب می شود
چشم می بندی و
چشم بند شب
می گسترد تا افق خواب
دوردست آب
چشم می خوابانی و
شهری
خراب می شود
باد آمد و
آشُفت نظم باغ را
ابرها
جم نخوردند
اما از جای
باد آمد و
گز کرد
درزهای شب را

دریغا بامداد!

هزار کاکُلی شنگول
در هر رگ دشت
جَستان است
هزار کبوتر چاهی
از چشمه ی نگاه تو
سیراب می شود

چشم می گشایی و
صبح
از ستیغ کوه
می چمد
روی می شوید آفتاب
در شبنم سحری
خواب می رود
دست های زبر من
شعر همچنان
می بارد ولی!

باد آمد از لای کتاب
وزید بر سطح لغزان آب
ارواح شادمان برج ماسه ای
خندیدند.

 

**********

(بدون عنوان)

 

 

خسته ام
مثل تنهایی دونده ی دوی ماراتن

در سوت پایان دمیده اند
و من همچنان می دوم

با نفس هایم
و پاهایم
که از گلویم بیرون زده است

 

*****************