دکتر کیانوش رستمی / سیمره :
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی بهسان دانه است
دانهی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل (مولوی)
در طول ۲۷سال تدریس زبان و ادبیات فارسی در مدارس و دانشگاهها، داستانی از کتاب ارزشمند کشفالمحجوب هجویری که در کتاب زبان و ادبیات فارسی عمومی پیشدانشگاهی نیز درج شده است، توجهم را به خود جلب کرده، بارها خواستهام تا دربارهی این داستان پندآموز و سراسر عبرت، چیزی بنویسم اما مشغلههای کاری و همچنین تلفنها و اخیراً پیامکهای وقتکش، مرا از این کار بازداشتهاست.
متون کهن ادبی ایران، آیینهی اندیشهها و باورهای ملتی را نشان میدهد که از دیرباز تاکنون با خرد و دانایی روح و روان آنان گره خورده است. ارزش و غنای این آثار، امروزه نه تنها برای ما ایرانیان بلکه برای دیگر ملل آشکار است؛ به گونهای که آثار فرهیختگانی چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی، خیام و… فراتر از مرزهای جغرافیای ایران زمین رفته است.
برخی از نویسندگان آثار کهن، چه نظم و چه نثر، همواره از قالب قصه و داستان بهرهی فراوانی برده، پیام و هدف خود را از این طریق به مخاطب القا نمودهاند. مولوی، عطار، سعدی و…از جملهی این بزرگان هستند. در این حکایتها و قصهها انساندوستی، صلح، آزادگی، وارستگی، کمک به همنوع و حتا آزادی بیان مطرح شده است.
یکی از متون کهنی که در این مقال به آن میپردازیم، کشفالمحجوب هجویری است. هجویری در قرن پنجم، با آوردن حکایتی، گفتمان و دیالوگ را مطرح کرده است. او در این داستان به صراحت برای مخالفان عقیدهاش ارزش قایل بوده و در واقع شاید «زنده باد مخالف من» را برای نخستینبار، این عارف و صوفی ایرانی مطرح کرده است.
پیش از این که ساختار این داستان را تحلیل و بررسی کنم، برای خوانندگان ارجمندی که با کتاب کشفالمحجوب و نویسندهی آن آشنایی چندانی ندارند، اشارهای گذرا خواهیم داشت:
کشفالمحجوب کتابی است تألیف ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی. این کتاب از مهمترین و قدیمیترین کتب صوفیه به زبان فارسی است. سبک نثر آن روی هم رفته ساده است؛ ولی مؤلف نسبت به معاصران خود مفردات و ترکیبات عربی بهویژه اصطلاحات صوفیانه بیشتر بهکار برده است.
«کشفالمحجوب مورد استفادهی کسانی که در احوال و آثار مشایخ صوفیه، تألیف کردهاند، قرار گرفته است از جمله عطار در تذکرهالاولیاء و جامی در نفحاتالانس»)۱
مؤلف این کتاب، علیبن عثمان هجویری، از عارفان و نویسندگان قرن پنجم(۴۶۵ه.ق) است. وی از مریدان شیخ ابوالفضل محمدبن حسن ختلی است و جز او بسیاری از مشایخ را نیز دیدار و از آنان در کتاب خود نقلِقول کرده است.(۲)
باز میگردیم به داستان یا به عبارتی درستتر داستانک« من این همه نیستم» از کتاب کشفالمحجوب هجویری.
یکی از عرفا بههمراه یکی از مریدانش (شاگردانش، پیروانش) در بازار حرکت میکرد، شخصی به او اهانت کرد. مرید عصبانی شد، مردم نیز به اعتراض پرداختند. شیخ به مرید میگوید:« اگر ساکت باشی، واقعیتی را برایت آشکار میکنم که به آرامش برسی.» مرید اطاعت میکند. در خانقاه شیخ، نامههایی را به مرید نشان میدهد که در آنها شیخ را با لقبهای نیکویی مورد خطاب قرار داده بودند و شیخ توضیح میدهد که لقب نمیتواند بیانگر شخصیت واقعی فرد باشد، حال چه یک لقب نیکو و چه لقب بدی باشد زیاد فرق نمیکند.
اگر آن مرد بینوا هم طبق نظر خود حرفی زد و به من لقبی داد، چرا این همه کینه و دشمنی به پا کردی؟
نویسندهی «من این همه نیستم» با ذکر حکایتی، یکی از ویژگیهای والای انسانی (تواضع و فروتنی) را که از ارزشهای عرفان و تصوف است، مطرح کرده است. همچنین در این حکایت یکی از مهمترین نیازهای بشر امروز یعنی گفتوگو و دیالوگ و آزادی بیان و اینکه «زندهباد مخالف من» به گونهای ظریف و زیبا مطرح شده است.
ساختمان این حکایت بر پایهی یک مثلث یا بنای سهستونی استوار شده است. این ساختمان را ما در بسیاری از داستانهای ایران و جهان نیز میبینیم. به همین سبب ایجاد چنین ساختمانی کاری آسان مینماید. آنچه دشوار است، حفظ تعادل بناست و برقراری رابطهی مناسب میان اجزا و بهکارگیری مصالح و عناصر داستانی با توجه به اصول و معیارهای زیباشناختی. این را هجویری به خوبی از عهده برآمده است و سه ستون اصلی بنا را تا پایان حکایت به موازات هم پیش میبرد.
مراد(شیخ):-«مردم»- مرید(سالک)»۲
در این حکایت، تضاد ابتدا میان «مرید» است و «مرید زندیقگو». اما هجویری در حرکت ماجرا این تضاد را از میان میبرد. آزادیخواهان و آزادمنشان در تضاد با دشنامگویان و مخالفان خود قرار نمیگیرند.
شیخ به مرید خود نشان میدهد که مؤمن به راه خود میرود، صبورانه؛ «شیخ گفت مر مرید را، اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن باز رهی. مرید خاموش شد.»۳
خوانندهی این حکایت، ابتدا میاندیشد که چرا در ساختار حکایت اگر چنین است که «مردم همه بشوریدند»، شیخ فقط مرید خود را ندا میدهد که خاموش باشد. پس شورش همگان چه میشود و چگونه است که عارفانهنویس، مردم هیاهوگر را در کمرکش داستان رها میکند و به رابطهی مرید و مراد میپردازد. پاسخ به همهی این پرسشها در پایان حکایت نهفته است:«این همه خصومت چرا انگیختی؟» که اگر برانگیزانندهی خصومت کنار برود، خصومت فرو مینشیند؛ بنابراین میبینیم حرکت دو ستون اصلی دیگر حکایت (مرید و مراد) فدای حضور مردم نشده است. نگاهی به ساختار بازار در این حکایت میاندازیم؛ در طول تاریخ ما، بازار همواره متمایل به حرکت گروهی، اقدام گروهی،بستن گروهی، دفاع گروهی از مقدسات دینی، اجتماعی و ملی و البته در کنار اینها فقط سرمایه بوده است. این ویژگی انگیزشپذیری بازار، ویژگی تاریخی آن است و ملحوظ در این حکایت:« اهل بازار نیز جمله بشوریدند.»۴
شخصیت ابوطاهرحرمی، بسیار محکم و استوار ساخته و پرداخته شده است. به مرید خود امر نمیکند که خاموش باشد، بلکه میگوید:«گر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم.» چرا که اگر امر میکرد، اولاً از اقتدار خود به ناروا بهره گرفته بود و ثانیاً، برخلاف محور سیاسی داستان (آزادمنشی و ضرورت آزادی بیان) قدم برداشته بود و نهایتاً چه بسا مرید را به تمرد کشانده بود. این «اگر» در اینجا بسیار کم آمده است و کاملاً متناسب با آزادیخواهی عارفان. اما در خانقاه که دیگر بیم متهمکردن شیخ به استبدادگرایی وجود ندارد؛ وضعیت بهگونهای دیگر است:« چون به خانقاه خود باز رفتند، این مرید را گفت آن صندوق بیار…»۵
عبارت زیبای آخر داستان «این همه القاب است و من این همه نیستم»۶،«شخصیت معنوی شیخ را بهخوبی نشان میدهد و استحکام میبخشد و نیز حکایت را از زاویهی جنبههای زیباییشناختی زبان تقویت میکند. این عبارت در کمال فشردگی باز گفته شده است که با مفاهیم عارفان و ضرورت کاربرد مختصرگویی و پرمعنایی زبان عرفانی آمیخته با زیباییشناختی زبان و عناصر ادبی همسویی و همراهی دارد»۷
پینویسها:
۱ـ فرهنگ معین، ص۱۵۸۰، ج ششم، انتشارات امیرکبیر.
۲ـ بررسی داستان کوتاه در کتابهای چهارسالهی دبیرستان، صمد رحمانی خیاوی، مجله آموزش زبان و ادب فارسی، سال هفدم،شماره۶۶،صص۶۷-۶۶
۳ـ کشفالمحجوب، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، به تصحیح دکتر محمود عبادی، چاپ ششم، اانتشارات سروش، تهران ۱۳۸۹، ص۸۸
۴ـ نظریههای نقد ادبی معاصر، مهیار علویمقدم، انتشارات سمتع چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۲۲۸و۲۲۹٫
۵ـ کشفالمحجوب، …ص۸۸
۶ـ همانجا ص ۸۸
۷ـ نظریههای نقد ادبی معاصر،… ص۲۳۰
ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی و دکترای روزنامهنگاری
رستمی جان باز هم ادامه بده ، قشنگ بود …
خداقوت اقای رستمی همواره باسیمره جاویدبمانید
سلام آقای دکتر رستمی. دست مریزاد !گمشده جامعه کنونی ما اخلاق است و آموزه های اخلاقی در متون ادبی ما بسیار. امیدوارم این رویه از جانب حضرتعالی و دیگر ادبای دیارمان ادامه داشته باشد.سپاسگزارم.
دست مریزاد جناب دکترخداقوت
خیلی جالب بود لذت بردم خسته نباشید
متشکر قشنگ بود نمی دانم چرا یاد اتفاق اخیر در فرانسه افتادم که دولت فرانسه یک خانواده ی مهاجر کولی را از فرانسه اخراج کرد و در نتیجه دانش آموز آن خانواده را به همراه خانواده از مدرسه اخراج نمود اما مردم فرانسه بخصوص قشر دانش آموز تا چند روز به دفاع از آن خانواده فرانسه را ناامن کردند واعتراض نمودند امیدوارم این اتفاق فرانسه درسی باشد برای دفاع از همنوع
با سلام و عرض ادب ، خیلی آموزنده بود ،استفاده کردم امیدوارم چو سیمره در سیمره پایدار و موفق باشید .
سلام استاد
آیا هیچ فکر کرده اید که چرا متون اخلاقی قدیم مثل گفته های مولوی و ابوسعید و…………چرا الن محجور است. دلایل زیادی می تواند داشته باشه از جمله اینکه۱ با معیارهای اخلاقی امروز فاصله دارند۲ اخلاق امروزی علاوه بر تفاوتی که با گذشته دارد موضوعات دیگری را می طلبد یا در سر تیتر دارد. پس بنابراین این داستان اگزامروز اتفاق می افتاد شیخ باید هم اعتماد به نفس(الان شکسته نفسی درست نیست، پر رویی هم!!) را حفظ میکرد و هم با منطق (وبا استفاده از مهارتهای زندگی از لحاظ روانشناسی)جوابی در خور همان می داد.
باسلام خدمت دوست وهمکارم اقای دکتررستمی عالی بود امیدوارم سلامت وپایدارباشید