- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

موسیقی و روان آدمی

 87518219051874195813

 

 امیر شرفیان / میرملاس نیوز : 

موسیقی و روان آدمی

 

روندگان طریقت به نیم جو نخرند                              قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست

 

موضوع موسیقی به خصوص موسیقی پاک و پالوده ایرانی یکی از نعمتهایی است که انسان هراسناک و افسرده امروزی را به وادی آرامش رهنمون میشود.

انسان که چنان پای بست بتان خود تراشیده است در قاموس حیاتش چنین درمانده و تنها نبوده است . دردهایی روح ها را احاطه کرده اند که با هیچ کشف و ابداعی درمان نمی پذیرند، در جهانی که هرچه پیش تر میرود درماندگی و آشفتگی و خستگی و عدم آرامش روحی را برای انسان ها به ارمغان می آورد، در عصر آهن و فولاد و دود، موسیقی شرابی است که کران تا به کران گیتی را به امید روزگاری پاک و انسانی به هم پیوند خواهد داد. براستی که هیچ انسانی نمی تواند منکر نیاز انسانها به این نعمت خدادادی باشد زیرا تاثیر آن در روح آدمی امری فطری و بدیهی و اثبات شده است. موسیقی ریاضیاتی ترین بعد احساس آدمی است این بعد هم از طبیعت ذات آدمی و هم از ذات طبیعت او نشات میگیرد ، با عینیت بی پیرایه موسیقی آدمی موقعیت حضور خود را در مختصاتی با طول و عرض جسم و روح ، ماده و معنی ، طبیعت و ماورای طبیعت تبیین می کند .

شاکله ی چنین تحلیلی مبتنی بر ریاضیات است ، موسیقی احساس وحشی ترین و در نتیجه طبیعی ترین و حقیقی ترین بُعد متافیزیکی حضور موجودیت بشری و حیاتی ماست ، نقش موسیقی تعین بخشیدن به این بعد مهار ناپذیر و غیر عینی وجود است.

موسیقی از دیدگاه ایرانیان آن قدر مقدس و قابل احترام ا ست که خنیاگران اعم از خواننده و نوازنده بایستی قانونمند و با ضابطه در حریم موسیقی گام نهند ، همانگونه که پزشکان سوگند نامه پزشکی دارند در نظام موسیقیائی ایرانی توصیه نامه موسیقیائی وجود داشته و دارد . حسن کاشانی در رابطه با این توصیه نامه می گوید : بر طالب این فن واجب است که پیوسته رعایت ملت و آیین خویش نماید ، پارسا و با صلاحیت باشد و از متابعت نفس و هوی و هوس دور باشد با کم خوردن و کم خوابیدن خود را برای این امر مقدس آماده کند همیشه با خلق باشد. کاشانی برای عدم آلودگی اخلاقی هنرجویان موسیقی توصیه می کند که از مست کننده ها و مخدرها و روان گردان ها پرهیز نمایند.

استاد شجریان نیز موسیقی را اینگونه تعریف می کند ” موسیقی عمیق ترین و زیباترین شکل بیان روح تاریخی و جمعی یک قوم یا ملت است چون نیک بنگری در گوشه های آن گذر یک قوم را در پیچ و خم تاریخی خود می یابی با همه رنجها و شادی هایش “. موسیقی راز درونی روح و احساس یک ملت را آشکار می کند و از این رو نقشی بی بدیل در روح و روان تاریخی و جمعی یک قوم و ملت دارد . بدون دریچه ای به موسیقی نمی توان فرهنگ یک گروه یا یک قوم را شناخت. مولوی بزرگ چنان عاشق و شیفته موسیقی بوده است که با چند بیت زیباترین تعریف خود را از موسیقی ارائه می دهد:

خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست                       از کجا میآید این آوای دوست

ما همه ابنای آدم بوده ایم                                         در بهشت این سخن ها بشنوده ایم

بانگ گردشهای چرخ است این که خلق                       می نوازدش به طنبور و به حلق

واژه موسیقی اصالت یونانی دارد هرچند برابر نشانه های بدست آمده خاستگاه و ماهیت موسیقی ایرانی است . این واژه در زبان یونانی به صورت موسیقیائی به کار می رفته است و ریشه آن از واژه ” موز ” گرفته شده است . بنابر اسطوره های یونانی ” موز ” نام نُه خواهر نوازنده بوده است که در کوه المپ موجب شادمانی خدایان شده اند .این نُه خواهر علاوه بر موسیقی بر همه دانش ها و هنرهای بشری احاطه داشته اند. کتاب نُه گانه هرودت که به تواریخ نُه گانه معروفند به نام این نُه خواهر نام گذاری شده اند . در ادب فارسی واژه ای معادل برای موسیقی وجود ندارد ولی برای موسیقی دان از دو واژه رامشگر و خنیاگر استفاده شده است . پسوند گر در واژه نشان دهنده شغل است .پیشوند رامش به معنی خوش حالی و خوش بختی است و از طرفی خنیاگر به زبان پهلوی هونیاک گر بوده است که خود از سه جزء تشکیل شده است :” هو ” به معنی اندیشه نیک ، ” هومن ” به معنی صاحب اندیشه نیک و بعد تبدیل ” ه ” به ” خ ” به صورت ” خوب ” در آمده است . ” نیاک ” نیز دگرگون شده ی ” نواک ” است که امروزه ” نوا ” خوانده می شود وحرف ” ک ” آخر آن حذف شده است .هواردگاردنر آمریکائی معتقد است که در سراسر جهان بین اجزای موسیقی و احساس آدمی رابطه وجود دارد .فراروانشناسان بین موسیقی و طی الارض که میرجلال الدین کزازی آنرا به سفر اخترانه تعبیر می کند رابطه ای کشف کرده اند و آنرا بیلوگاسیون می نامندکه نوعی برون فکنی است و فرد را در عالم ذهن به سفرهای دور و دراز می برد و لایه های خاک را می شکافدو درهای افلاک را بر جان های شیفته ی تب زده می گشاید . حافظ در این زمینه بیت زیبایی دارد که می گوید :

به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بی گه          کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می آورد