- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خُنیاگر زاگرس؛راوی مقام های کهن

 

--COPY~2

 

فردین صحرایی / پاتوق هنری میرملاس نیوز :

* کارشناس ارشد پژوهش / دانشگاه هنر تبریز

 

خُنیاگر زاگرس؛راوی مقام های کهن «وقتی که ستاره ها ساعت ما بود!»

«با دقت به ترانه های محلی گوش فرا دار،چون آن ها سرچشمه های بی پایان زیباترین ملودی هایی هستند که چشم های تو را به صفت های مشخصه ی ملل باز می کند.»      روبرت شومان  

مَلان وَ مَقام موسیقار ماتِن

موران هَمته زار گِشت چَمَه راتِن

عرصه موسیقی و هنر لرستان از دیرباز شاهد ظهور ،آفرینشگری و هنرمندی آوازه خوانها و نوادری بزرگ بوده است که از پی سالیان متمادی ودر دورانهای طولانی از گذشته تا کنون هر کدام به نحوی از این آبشخور که آیینه ی تمام نمای سیمای فرهنگی یک قوم و فرهنگ است طرفی بستند و یادگارهای گرانبهایی باقی گذاشتند و عاشقانه و سربلند راوی افسانه ها،باورها و سور و سوگ و زندگی و تاریخ ساکنان زاگرس نشینان شدند و از شرار جانشان آتشی برافروختند که جان و دل و روح مردم این دیار را شیفته و مسحور نمودند. قرار است از کسی سخن بگویم و بنویسم که هم او و هم هم نسلانش در مقطعی به غایت تاریخی و بی تکرار از تاریخ این سرزمین زیستند که شاید برای همیشه بخش سترگ و بی همتایی از حافظه و گنجینه ی فرهنگ عامه و هنر قومی و ادبیات شفاهی این مرزو بوم را ثبت نموده و پاره ی اعظم آن را با خود به نهانگاه فراموشی و خاطره ها و یادها سپردند.از نسلی سخن می گویم که در یک قرن گذشته تاکنون که کشورمان ونیز جهان معاصر آبستن وقایع و حوادث بسیاری بوده،تجربه مواجهه با ابداعات مدرن و نیز سنن و فرهنگ گذشته را داشته اند و از این روست که این نسل دارای اهمیتی مضاعف از لحاظ تاریخی،فرهنگی و هنری است.وقتی بخواهیم ازتاریخ موسیقی و هنر لرستان سخن بگوییم بی تردید یاد و نام بزرگان ،ماندگاران واخترانی  چون مؤمن علی جوزی پور-ضرونی(مومَه)-(۱۳۷۸-۱۲۸۵)،همت علی سالم(۱۳۷۵-۱۲۹۶)،قورچ علی راج(۱۳۰۵)، منوچهر همایون پور(۱۳۸۵-۱۳۰۳)،غلامرضا جمشیدی(۱۳۵۷-۱۳۱۵)،علیرضا حسین خانی(۱۳۴۹-۱۳۰۴)،پیرولی کریمی(۱۳۴۰-۱۳۰۳)،امامقلی امامی-عزیزی(۱۳۵۳-۱۲۵۷)-سبزعلی درویشیان(۱۳۸۲-۱۳۱۴)،شامیرزامرادی(۱۳۷۶-۱۳۰۷)،ماشاالله سبزواری(۱۳۱۳)،شکرالله الماسی(۱۳۲۵)،درویش رضا منظمی(۱۳۲۲)،علی اکبر شکارچی(۱۳۲۸)،ایرج رحمانپور(۱۳۳۵)،رضا سقایی(۱۳۸۹-۱۳۱۷)حشمت الله رشیدی(۱۳۷۳-۱۳۲۰)،شکر علی رضایی راد(۱۳۲۳)،احمد علی رضایی(۱۳۱۴)،حسین فرجی(۱۳۲۹)،حسین سالم(۱۳۸۷-۱۳۱۵)،عبدالله غیابی(۱۳۲۰)،فرج علی پور(۱۳۳۸)و…در سپهرجاودان هنر لرستان می درخشند.

در میان این هنرمندان گرانقدر مانا نام روانشاد مومن علی جوزی پور(مومَه) دارای ویژگی ها و برجستگیهای هنری منحصربفردیست که وی را از سایرین با همه ی احترامی که برای ایشان قائلم متمایز می سازد که این به مفهوم کم بها بودن یا کم قدری کار هنری سایرین نیست،بلکه مرادم تنها اشاره به تفاوت و تمایز شیوه های اجرایی و اهتمام به دیگر هنرهای نمایشی و ادبیات عامه و شفاهی مردمی توسط جاوید نام مومَه است.چرا که بر این گمانم که هر کدام از خنیاگران و آوازه خوان متذکر شده دارای خصلت ها وشاخص های خاص متفاوتی هستند و در جریان روند موسیقی فولکلور و بومی یک سده ی اخیر لرستان تاثیرگذار بوده اند.ابتدا به زندگی وبیوگرافی این هنرمند نام آور نظری می افکنم و سپس اشاره ای به شخصیت هنری و ویژگی های آن و فعالیتهایش خواهم داشت.

زنده یاد مؤمن علی جوزی پور(ضرونی) معروف به مومَه در تاریخ۳/۷/۱۲۸۵ خورشیدی در روستای مادیان رود ضرونی شهرستان کوهدشت به دنیا آمد.از ده سالگی خواندن را آغاز نمود،از آنجا که دارای حافظه و قریحه ای بسیار قوی و ذوق و احساسی سرشار بود در نوجوانی به یادگیری آوازها،ترانه ها و مقام های موسیقی لری و لکی پرداخته،آنها را فرا گرفت.

زنده یادان مؤمن علی جوزی پور و همت علی سالم را تاریخ زنده موسیقی لرستان می دانند.وی چندین مقام از موسیقی لری و لکی دوران کریم خان زند که سینه به سینه و بطور شفاهی روایت شده بود را به یاد داشت.(مقام باریکی شوتیلا-bariki shou tila ومقام هِی لانه-لکی-hey lana به روایت مومَه از زمان کریم خان زند بر جای مانده است که دو ترانه جزء قدیمی ترین و کهن ترین ترانه های زاگرسی می باشند.)همچنین وی در اجرای مقام های مور و هوره و مویه و مقام های موسیقی اهل حق تبحر داشتند.

وی همچنین قدرت شگرفی در اجرای نمایش های بومی بی آنکه در این زمینه تعلیم خاصی دیده باشد را داشت.فی البداهه به اجرای اتودهای نمایشی و فولکلوریک می پرداخت و در چندین سریال هم به ایفای نقش پرداخت از جمله درسریال ها و فیلم های«سور و سوگ» ،«گذری بر لرستان» و«کولی ها»که بخشهایی از خلاقیت خود را به تصویردر آورد.از او به عنوان راوی مقام های موسیقیایی لرستان و هنرهای شفاهی به ویژه موسیقی مناطق لک نشین می توان یاد کرد.

دامنه ی فعالیت هایش از طنز و فکاهی،پانتومیم و تئاتر عروسکی،تا شرکت در مجالس سوگ(پُرس)و شادمانی را در بر می گرفت.این پیر هنرمند که اواخر دوره ی قاجار در کوهدشت متولد شد در عنفوان جوانی در محافل و مجالس بزرگان و رؤسای عشایر و زعمای قوم آن زمان در نقش های مختلف به اجرای نقش پرداخته و صدای خاص آن تیپ را نیز ارائه می داد.

از آثار وی می توان به مقام قطار در موسیقی لکی اشاره کرد که معنی آن را می توان به سلسله ی افراد و یا پشت سر هم آمدن گلوله های تفنگ در یک گمربند چرمی(شَن قطار)که اصطلاحا” به قطار معروف است،دانست.از طرفی نیز «مومَه» را می توان تاریخ زنده ی هنر نمایش لرستان نیز بر شمرد.از اوج و اعتلای حکومت های عشایری و محلی تا زمان سرکوب های خوانین و پس از آن،بی او هیچ محفل شاد و سوگی گرما و رونق نداشته است.وی در بازیگری و ایفای نقش های متعدد شخصیت های منطقه معجزه گری بزرگ بود.شوخی ها و مزاح هایش حیرت انگیز و گزنده بود و در تاثیر گذاری بر جمع قدرتی مافوق تصور داشت.تئاترهای مجلسی  لرستان،فکاهه ی کلامی و عروسک بازی های او به همراه خودش و بی هیچ جانشینی به دست زمانه سپرده شدند و از یادها زدوده خواهد شد.شاید می توان او را روایتگر هنرهای شفاهی وموسیقی مقامی لرستان دانست.خاطرات او کتاب های زنده ی تاریخ لرستان بودند.

این هنرمند شهیر ومردمی در کارنامه ی پربارهنری خود شرکت در دو جشنواره ی گردهم آیی هنرمندان آواز نواحی مختلف ایران-آیینه و آواز-از تاریخ۲۷آبان ماه تا ۲۵ آذرماه ۱۳۷۳ با همیاری واحد موسیقی حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی و فرهنگسرای بهمن(شهرداری تهران) در تالار اندیشه-تهران-وجشنواره ی موسیقی حماسی ایران-۲ اردیبهشت ۱۳۷۶-در تالار اندیشه ی تهران را دارد که بی تردید فاخرترین و پر ارج ترین جشنواره های موسیقی نواحی ایران بس از انقلاب هستند.وی در این جشنواره ها به همراه چند تن از آوازه خوانان و اساتید موسیقی لرستان از جمله استاد ایرج رحمانپور،روان شادان حسین و همت علی سالم،سبزعلی درویشیان و فرج علی پور به اجرای مقامهایی از موسیقی لری از جمله مور و سوگ پرداختند.ایشان سرانجام در مورخ ۱۲/۲/۱۳۷۸ در زادگاهش چهره در نقاب خاک کشید و جاودانه گشت.

گزیده هایی از مصاحبه ی روزنامه ی ایران در سال ۱۳۷۶ با روانشاد مرحوم مومن علی جوزی پور(مومَه): 

«آن وقتها که من کوچک بودم،اردوی نظامی آمد و سیاه چادرهای ما را آتش زد.گفتم چرا این سیاه چادرهای ما را آتش می زنید،گفتند،چون یاغی ها از این سیاه چادرها نان می گیرند.گردن گوسفند های ما را بریدند.گفتیم چرا این کا را می کنید گفتند برای برقراری امنیت. ده بیست خانه برایتان می سازیم تا خودتان یاد بگیرید ساختمان بسازید.برای هر چند تا دهات یک خانه می ساختند.من بچه بودم رفته بودم بالای تپه،تصنیف (هِرائه هِرائه) می خواندم،صدایم را شنیدند گفتند این بچه بیاید پایین برای ما بخواند،من هم لباس نپوشیده بودم گفتند چرا لباس نپوشیدی،گفتم ندارم.به من دو قران انعام دادند.رفتم یک شلوار،یک پیراهن،یک جفت کفش و قند وشکر خریدم.لباسها را پوشیدم و آمدم،گفتند حالا بخوان و شروع کردم به خواندن: هرائه هرائه یعنی خدا تورا به من داده ای…گفتند چراغ ندارید گفتم چرا.یک نفر به اسم چراغ در آبادی بالایی بود من فکر کردم می گویند برو چراغ را بیاور که او هم یک دهن برایمان بخواند-البته او هم می خواند ولی زیاد بلد نبود-آنها منظورشان این بود که من بروم چراغ روشنایی-که به آن چراغ موشی هم می گفتند-بیاورم،چراغ موشی تازه آمده بود.رفتم و گفتم چراغ بیا،سرجوخه حسین باتو کار دارد،گفت چه کار دارد؟ گفتم والله نمی دانم.من خواندم دو قران به من داد رفتم لباس و کفش و.. خریدم این دو قران ثروتمندم کرد.با هم رفتیم گفتم سرجوخه چراغ را آورده ام.گفت این چراغ است که می خواهی روشنش کنی؟ بعد چراغ را خواباندند و اینقدر زدند که نزدیک بود بمیرد.کبریت به سبیلش می زدند و می گفتند می خواهیم روشنش کنیم.آن بیچاره هم داد و هوار می کرد و می گفت ای داد مرا کشتند.گفتم من نمی دانستم بعد از من پرسیدند،حمامتان چطور است؟گفتم یک چیزی هست مثل سیاه چادرآنرا در زمین می کوبیم بعد روی آنرا ملافه می کشیم.با دیگ هم آب گرم می کنیم و به جای صابون از شیره ی درخت که ما به آن ژویی(کتیرا) می گوییم همراه با خاک قرمز اجاق وتخم مرغ استفاده می کنیم.خیلی هم از صابون بهتر است.گفت مسواکتان چطور است؟گفتم با ذغال درخت بید ونمک دندانهایمان را تمیز می کنیم.من را انتخاب کرده بودند که از من سوال کنند،همه به این طرف و آن طرف کوهها فرار کرده بودند.گفتند ساعتتان چطور است؟گفتم ساعت ما،ستاره است.ستاره ها همه پیش ما اسم دارند.ما از روی آنها می فهمیم ساعت چند است،گفت تاریختان را از روی چه می فهمید؟مثلاً سال ۱۳۰۰؟گفتم ما اینطور تاریخ نداریم.ولی سالها را از روی اتفاقاتی که افتاده است می شناسیم مثلاً سال لره میری یعنی گوسفند میری،سالی که در آن خیلی گوسفند مرد یا سال سرطان،یا سال بیست روز برف،ما از روی این نشانه ها سالها را می شناسیم.یعنی به جای سال یکهزار و سیصد وچند می گفتیم سالی که آبله صد نفر را کشت.خوش به حال آن موقع ها،صبح زود بلند می شدیم،بلوط می خوردیم وتا ظهر از سبزیهای کوهی می خوردیم.بعد ازظهر بازی کلاه ربایی یا بازیهای دیگر می کردیم.آن موقع من چوپان بودم تنها با گله می رفتم،وقتی گرگ آمد برای اینکه بگویم تنها نیستم،لباس نمدی(لباس لری)را روی چوب می گذاشتم،تا گرگ ها فکر کنند من تنها نیستم،فرار کنند.کلاهی به سرش می گذاشتم،شالی به کمرش می بستم و آن را تکان می دادم.در هر عروسی مرا دعوت می کردند در کوهدشت،روستاها و خود خرم آباد.یک بارکه به خرم آباد رفته بودم به من گفتند از شعرهای قدیمی که کسی نمی داند و نمی خواند،بخوان.من (عبدالباقی خان) را خواندم و یک شعر هم در باره ی (اردلان) که عاشق جنگ بوده گفتم،وقتی هفت ساله بودم پدرِ پدرم این آواز را می خواند.وقتی منصور خان فوت کرد،مادرش به فصل بهار گله کرد که تو چرا گُل آورده ای؟» م

به ما می گویند شما فرهنگ ندارید،خوش به سعادت بی فرهنگی ما! در آن زمان یکسال،ده سال می گذشت یک نفرکشته نمی شد.اگر نزاعی بود ریش سفیدها می رفتند آنها را آشتی می دادند،نه زندانی بود نه چیزی .. یکباردرکودکی دنبال پدرم به ایلام رفتم.آنها نمی دانستند من دنباشان هستم،در میانه ی راه به آنها رسیدم،گفتند ای داد و بیداد،حالا دیگر نه نمی توانیم تورا برگردانیم نه می شود تورا با خود خلاصه برف بارید هوا خیلی سرد شد،نزدیک بود یخ بزنیم،دو تا از الاغ ها از بین رفتند، یک مَرد هم مُرد،پدر بزرگمان برای اینکه گرممان بشود،مجبورمان کرد که بدویم،شب پدر بزرگم با یک خنجر شکم الاغ را پاره کرد وگفت برو داخل شکم الاغ.من رفتم داخل شکم الاغ،پدر بزرگم هم رفت داخل شکم الاغ دیگر.آن شب تا فردایش ساعت یازده خوابیدیم.ولی باز هم برف می آمد.برفش سفت مانند آسفالت بود.خوابی را که آن شب کردم،هیچوقت از یاد نمی برم،معمولاً شبها زیاد خواب پریشان می بینم ولی آن شب در شکم الاغ راحت خوابیدم.

این دوره خیلی خوب است،ولی مردمش خوب نیستند.گران می فروشند،در آن زمان،گاهی که نان نداشتیم شیره،ماست و کشک می خوردیم،چیزهایی بود به نام پینامه مثل سیب زمینی. اول ساقش را می خوردیم بعد می گذاشتیم داخل آتش،کبابش می کردیم و می خوردیم.خوش بودیم،ما سرخوش و مست بودیم.الان همه ی دلها مرده است،نه مهری است نه محبتی،خوشی های این زمانه خوشی نیست،زنده دلی نیست.دلها مرده اند، عشق نیست،الان به من می گویند تو چقدر زنده دلی،وقتی در جلسه ای شرکت می کنم،جوان می شوم،قبل از اینکه شما بیایید کسل بودم،خمیازه می کشیدم،هر وقت حالش را داشته باشم می خوانم،دیگر پیرمردی هستم با صد و چندین سال سن،می خواهی صدایم چطور باشد؟ی

یکبارمن را برای برنامه به هنرستان برده بودند،و درباره ی هنر و فعالیت من صحبت کردند،خیلی خوشحال شدم برای من همین کافی بود،برای من موجب افتخار بود آدم باید ذوق داشته باشد، مادیات ارزش ندارد ولی خوب نباید بدنامت کنند،پول را به نام بنویسند و بعد بگویند پایین این ورقه را انگشت بزن و خودشان آن پول را بخورند.من هنرمندم چرا نباید بخوانم؟من که چیز بدی نمی خوانم،اسلامی که از زمان پدر جد من بود سر جایش است،کیست که کافر باشد؟! ارشاد کوهدشت قدر این هنر را نمی داند!…»م                                                                                                          

«و تو ای سراینده ی سرودها…

اینک مرا به تازه ترین ترانه دعوت کن،

تا از این تیره ی طولانی بی تردید و با یقین بگذرم؛

تو خود گوش فرا ده کدام آزاده ی دادور است

تا به زحمت کشان جهان آوازهای رهایی بیاموزاند،

و دیگر هیچ هنگام نخواهم مرد

و هر هنگام که در خاک بیارامم

اندک ترین آواز جانم را از دهان نوازندگان بشنوید.» «زرتشت»

غیر از هنر که تاج سر آفرینش است          دوران هیچ سلطنتی پایدار نیست.

*

منابع:

-امان الهی بهاروند،سکندر.۱۳۸۴٫موسیقی در فرهنگ لرستان.چاپ اول.نشر افکار: تهران

-بردبار،نگار.سرمویه هایی بر زندگی هنرمندان موسیقی لرستان.بخش پنجم: مومن علی جوزی پور معروف به «مومه».وقتی که ستاره ها ساعت ما بود!.روزنامه ایران.۲۴/۱۰/۱۳۷۶

-بردبار،نگار.سرمویه هایی بر زندگی هنرمندان موسیقی لرستان.بخش ششم:مومن علی جوزی پور معروف به«مومه».دلم گرفت ز سالوس طبل زیر گلیم.روزنامه ایران۲۵/۱۰/۱۳۷۶

-درویشی،محمدرضا.۱۳۷۶٫آیینه و آواز(مجموعه مقالات درباره موسیقی نواحی ایران).چاپ اول.واحد موسیقی حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی:تهران

-درویشی،محمدرضا.۱۳۸۴٫موسیقی حماسی ایران(گزیده ی مقالات).چاپ اول.انتشارات سوره ی مهر: تهران

-سیف زاده،سید محمد.۱۳۷۷٫پیشینه تاریخی موسیقی لرستان.چاپ اول.انتشارات افلاک: خرم آباد

-ماسوری،امین.۱۳۹۰٫خنیاگران زاگرسی.چاپ اول.انتشارات سیفا: خرم آباد

 *

مخاطبین محترم “پاتوق هنری” میرملاس نیوز  جهت درج خبر، نقد و پیشنهادات خود می توانید با آدرس اینترینی  patoghehonari61@yahoo.com  در ارتباط باشید.

*