تاریخ : پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
7

جلوه گر تر از طاووس

  • کد خبر : 39271
  • 15 آذر 1392 - 0:41

   کرم دوستی / پاتوق هنری میرملاس نیوز : « جلوه گر تر از طاووس»   « سرای باقی پیر طناز هنرکده لرستان، مومنعلی جوزی پور، طنز پردازی که بوستان مجلسیان را به زیب شبنم خنده می آراست و غنچه ی دل ها را به طیب طینتی پاک، شاد و شکوفا می داشت. سرانجام در […]

dosti

 

 کرم دوستی / پاتوق هنری میرملاس نیوز :

« جلوه گر تر از طاووس»

 

« سرای باقی پیر طناز هنرکده لرستان، مومنعلی جوزی پور، طنز پردازی که بوستان مجلسیان را به زیب شبنم خنده می آراست و غنچه ی دل ها را به طیب طینتی پاک، شاد و شکوفا می داشت. سرانجام در تاریخ ۷۸/۲/۱۱ در سن ۹۵ سالگی سر رشته ی این هنر زیبا را به طالبانش سپرد و به سرای ابدی شتافت.

قـیمـت گـل بـرود چون تو به گـلزار آیـی                 و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی

آن همه جلوه ی طاووس و خرامیدن کبک               بـار دیـگـر نـکـند گـر تـو بـه رفتار آیی»

این مطالبی است که بر سنگ قبر مرحوم «مومه» نوشته شده است. « پیر طناز هنرکده لرستان» « آراینده ی بوستان مجلسیان به زیب شبنم خنده» « شکوفا کننده ی غنچه ی دل ها با طیب طینتی پاک»          « قیمتی تر از گل و زلال تر از آب» و « جلوه گر تر از طاووس و کبک». آیا مومه برازنده ی این صفات بود؟ آیا این نوشته ها از نوع تعارفات معمولی است که پس از مرگ افراد پیشکششان می کنیم یا حق مومه بیشتر از این چیزهاست؟ آیا مردمی که با مومه مأنوس بودند، او را به عنوان یک هنرمند، یک طناز و کسی که در فهم اوضاع از دیگران جلوتر است، می شناختند یا به عنوان یک « رقاص» یک « تیتال» و یک آدم هرهری مذهب و دم دمی مزاج.  نمی دانم کسی که درباره ی یک هنرمند، یک شاعر یا یک نوازنده که اوج درخشش و پدیدار شدنش به شصت، هفتاد سال پیش بر می گردد، تحقیق می کند، باید به شناساندن آن شخص ممتاز بپردازد، یا به معرفی مردمی که به علت بیسواد بودن، به علت دوری از کتاب و مدرسه و رسانه و به علت خانزدگی و مقید بودن به آموزه های بسیار ابتدایی مذهبی، هر نوع  هنر و زیبایی آفرینی را لوطی گری و رقاصی و “تیتالی” و بی خیالی می نامیدند؟ آیا مومه علاوه بر آن که در بین خوانین و مجلسیان و ظرفا قرب و احترامی داشت، در بین ایل و تبارش نیز از این احترام برخوردار بود؟ آیا مردمی که سخنان او را می شنیدند و می خندیدند، می دانستند که در پس این شوخی ها چه نکته های ظریف و باریکی نهفته است؟

برای اینکه روشن شود مومه « طنز» می گفت یا شوخی بی جهت و گزنده می کرد، باید بدانیم که «طنز یعنی بیان دردها، کژُی ها و ناراستی ها، مشکلات و بی سامانی های یک جامعه در قالب خنده و شوخی». خنده های حاصل از بیان طنز از گریه غم انگیز ترند اگر آنکه می خندد، بفهمد. در تعریف شوخی گفته اند: « شوخی لفظی است نیمه جدی که با زبان عامیانه گفته می شود» آنچه مومه می گفت یا طنز بود و یا الفاظ جدی که اگر با تعمق و با دید امروزی به آن نگاه شود، بسیاری از بدبختی ها و نامرادی های زمان خود را بیان می کند. مومه متولد سال ۱۲۸۳ است و جوانی و گیرایی او مربوط می شود به هنرنمایی و درخشیدن شاعران طنزپردازی که از سال های ۱۳۱۰ به بعد در مطبوعات و مجالس و محافل با اوضاع روزگار خود مبارزه می کردند. آن موقع در منطقه ی ما نه مدرسه ای بود نه مسجدی، نه معلمی نه واعظی، جنگ بود و انتقام و دسته داری و یارگیری های ایلی و عشایری. یاغی گری و بی اعتنایی به حکومت مرکزی به اوج خود رسیده بود. در شهر های بزرگ که اساتید و شاعران، نویسندگان و روحانیون صاحب نام می زیستند، با شعر و قلم و سخن و کاریکاتور  عیب های حکومت به گوش مردم می رسید. گوشه هایی از این نوع مبارزات البته در محافلی که توسط خوانین و گماشته های حکومتی در استان های غربی کشور شکل می گرفت، بیان می شد. ملاهای مکتبی که از گوشه و کنار مملکت به لرستان می آمدند تا فرزندان خوانین را در مکتب خانه ها درس بدهند، علاوه بر قرآن، شاهنامه، و بوستان سعدی، گهگاهی از کتاب هایی چون « چرند و پرند» دهخدا و کتاب ملاناصرالدین و اشعار عبید زاکانی به شاگردان تعلیم می دادند. در مجلس بزرگان لرستان و ایلام وکرمانشاه بسیاری از این طنزها بیان می شد و چون مومه همیشه و همه جا همراه خوانین مطرح استانمان بوده و چون در یادگیری مطالب علی رغم بیسواد بودنش، ذهنی جویا داشته و در بین هم سن و سالان خود « استثنا» بوده،  این هنر را که ذاتاً در وجود خود احساس می کرده، بیشتر گسترش داده  تا به صورت یک طناز تمام قد بی ایراد در آمده است. مومه در گفتار خود از شب کوری، رشوه خواری مأموران ژاندارمری، آزمندی یک عده، زورگویی های بیجا، گدایی کردن بازنشستگان، قاطی کردن الفاظ لری و فارسی با هم، کاه ریختن جلوی ماشین پاسگاه، دعواهای بی علت ودروغ پردازی یاد می کند. آیا این ها عیب های آشکار زمان مومه نبوده اند؟ می دانیم که تأثیر گذار ترین سخن ان است که کوتاه، موجز، رسا، حامل معنا و حاوی عاطفه باشد.

بهترین این گونه سخنان را در آثار قلمی و شفاهی دو کس می توان سراغ گرفت. اول عقلای مجانین، دوم طنازان بی ملاحظه. عاقلانی که برای پیشبرد اهداف اجتماعی و یا سیاسی خود، با توجه به اوضاع سختگیرانه ی حاکم بر جامعه مجبور بودند خود را به دیوانگی بزنند تا هم از ضرب و شتم و زندان و اعدام و تبعید در امان باشند و هم آنچه را نمی توان در عالم عقل و در فضای جدی مطرح کرد، با خود را به دیوانگی زدن مطرح نمایند. این گونه رفتار رندانه از زمان بهلول شروع می شود و تا مدت های مدید در بار حکومت ها و شاهان جبار شاهد ظهور و بروز چنین فرزانگان مجنونی بوده است. دسته ی دیگر از این ظرفا که ادبیات هر قوم در هر مقطع از روزگار مدیون آنان است، طنز سازان و طنز پردازانند. این گروه، واقعیات تلخ را به صورت غیر مستقیم و در قالب شوخی و جملات خنده دار بیان می نمایند. مثلاً مومه می گوید: « روزی مهمان مردی بودم. بر سر سفره نان و تخم مرغ گذاشته بود. آن مرد گفت: مش مومه شرمنده ام، چیزی دیگری نداریم. اگر مرغ یا خروس داشتم، برایت سر می بریدم، گفتم آقا پس این تخم را خودتان گذاشته اید»؟   شاید چنین موردی اصلاً اتفاق نیفتاده باشد. مهمان به خود اجازه نمی دهد با جسارت و گستاخی، صاحبخانه را به باد انتقاد بگیرد. اما مومه می خواهد بگوید« اگر مرغ نداری، پس این تخم مرغ ها را از کجا آورده ای» فضایی که او داستان را طرح می کند نه در شهر است و نه در روستایی که مغازه داشته باشد. می داند که تخم مرغ ها تولید داخلی است و می داند که مرغ هست و سر نبریده اند و زیبا تر از این سوال را کسی نمی تواند مطرح کند که « پس این تخم ها را خودتان گذاشته اید». علاوه بر زبان ظنز و آراستن مجالس به گل لبخند، در مویه و ترانه سرایی نیز ید طولایی داشت. ترانه هایی که از ایشان ضبط شده با صدایی برآمده از عمق ضمیر و مویه هایی که در رثای حاکمان طرهان خوانده است، مهر هنرمندی را بر جسم و جان مومه حک نموده : او همچون یک مردم شناس زبر دست، ایلات و طوایف را به خوبی  می شناخت و هر شوخی در مورد هر قبیله که می کرد دقیقاً مصداق عینی و نمونه ی بارزی از آداب و رسوم آن قبیله بود . در دعوای آن زن و مرد، طعنه هایی که مرد به زن می زند و صفاتی که زن از مرد بیان   می کند، دقیقاً نوع ادبیاتی است که حدود شصت هفتاد سال پیش بر زبان عموم مردم جاری بوده. دستپاچه شدن و احساس ترس مردم هنگام  مواجهه با جنگلبان و یا مأمور خلع سلاح، سوار شدن بر اتوبوس و استفراغ کردن، گرگ به گله زدن و حالتی که به پیرزن صاحب گوسفندان دست می دهد، دعوا های ایل به ایل و سخنان تشجیع کننده ی کدخدایان، طرز رفتار مادر شوهر با عروس تازه وارد، و موارد بیشماری از این رفتارها همه و همه گویای این واقعیت است که مومه جامعه ی کوچک زمان خود را شناخته و با زبان شیرین طنز به معرفی آن می پردازد.  مومه زیبا می رقصید و زیبا می خواند. همنوایی سرنا و صدای او شنیدنی و ستودنی بود. در عروسک بازی و ادا و اطوارهای شیرین، تقلید صدا و بلافاصله تغییر صدا انصافاً استاد بود. در همان حال که از زبان یک پیرزن سخن می گفت، فوری تغییر لحن می داد و به جای یک دختر صحبت می کرد. به طوری که هر کس داستان های او را می شنید، احساس می کرد که صد  نفر با هم صحبت می کنند. مومه با تفاوت های گویشی در لری و لکی آشنایی کامل داشت. در فیلمی که صدا و سیمای استان در قلعه ی فلک الافلاک از او تهیه کرده بود، وقتی به ذکر جنگ و گریز می پردازد و به جای مردان بیرانوند، حسنوند، دریکوند و پاپی صحبت می کند، کسی که با گویش های طرهان و دلفان و بالاگریوه و تفاوت واژگان در زبان آنها آشنایی دارد، قدرت و تسلط مومه را در بیان و گفتار مناطق مختلف در می باید.

متأسفانه ما عادت داریم به کسی که از متن و بطن جامعه ی خودمانی برخاسته و در بعدی از خلاقیت و هنرمندی رشد نموده کمتر احترام می گذاریم. گاه هم حسادتمان باعث کوچک شمردن دیگران می شود. عادت داریم به طبقه بندی هایی که در لایه های جامعه مان به وجود آمده سخت معتقد باشیم. مثلاً  « خان» را در بالاترین سطح جامعه ی ایلی و بعد وابستگان درجه یک خوانین، بعد « تایه و لله »، بعد کدخدا و همین طور سعی می کنیم به قانونی که در مقطعی خاص به دستور حکومتی خاص و در زمانی کوتاه وضع شده بود، تا ابد به دیده احترام بنگریم. اما چون رگه هایی از خشونت همیشه در بافت و ساختار شخصیتی مان از دیرباز وجود دارد، حاضر نیستیم واژه مقدس « هنر » را در قد و قواره ی یک مرد و یا زن عشیره ای ببینیم. در همین کوهدشت خودمان اگر اسم مرحوم شگر علی رضایی را از لیست ساز و سرنا حذف کنیم، ستمی جبران ناپذیر بر هنر نوازندگی روا داشته ایم. هر پهلوان، هر سراینده، هر صلح جو، هر طناز و هر کس که به نوعی در زمره ی « شاخصان» قرار گیرد، سرمایه ای است که اگر فراموشش کنیم به نسل رو به رشدی که در زمینه های مختلف اجتماع نیاز به الگو و پیش کسوت دارد، ستم ورزیده ایم.  مومه را همه می شناسند. چرا می شناسند؟ چرا هم سن و سالان او به محض جان سپردن، نام و نشانشان را هم با خود به گور می برند؟ اگر مومه را فقط یک بذله گو و شوخ طبع بپنداریم، در حقیقت سند نا آگاهی خود را امضا کرده ایم. زیرا بذله گویان بی خیالی را می شناسیم که نام و عنوانی از خود به یادگار نگذاشتند و مردم همه جا از آن ها به بدی یاد می کنند. قیافه ی منحصر به فرد، سخنان شیوا و شمرده، بیان اوضاع لایه های گوناگون جامعه ی لرستان، رفاقت ناپایدار با روسای ژاندارمری آن موقع، بی رو در بایست بودن و حاضر جوابی و خصوصیاتی این چنینی از مومه شخصیتی بارز و چهره ای صد در صد هنری ساخته که همچون     « کالنقش فی الحجار» بر ذهن و خاطره ی مردم این دیار حک گردیده است. مومه درباری هم نبود. زیرا گهگاه نیش زبانش خوانین را می آزرد. هیچ ملاحظه ای در بیان واقعیات نداشت.

روزگاری که پست ها و عنوان ها را فله ای و کیلویی بین افراد تقسیم می کنند و منصب ها به مقیاس لیاقت در اختیار افراد قرار نمی گیرد و عده ای سود جوی شکمخواره ی زیادت طلب اطراف یک خان یا یک والی جمع می شوند و همه چیز را برای خود می خواهند و بس. روزگاری که قانون ارباب و رعیتی حاکم است و تعدادی اندک بر سفره ی پر نعمت رعیت آنچنان می خورند که به فرموده شیخ اجل « نه بر سفره روزی کس و نه در معده جای نفس»، رفتاری شکل می گیرد به نام « عیب » به نام « تبعیض» به نام « تضییع حق». با این رفتار های ناپسند و شیوه های نامطلوب سه جور می شود مبارزه کرد و در تمام طول تاریخ بشر همین سه روش کارساز بوده است. روش اول یاغی گری، عصیان، دل به دریا زدن، از همه چیز خود گذشتن، جان بر کف بودن و بزن بزن است که نمونه ی گویای این روش در زمان مورد بحث ما مرحوم کرمرضا فلاحی معروف به «کرمی» است. روش دیگر، گفتن، بیان کردن، سرودن، فریاد زدن بدون کنایه و اشاره، هجو کردن و شکستن بتهایی که از جهل رعایا سوءاستفاده کرده و احساس خود برتربینی نژادی به آنها دست داده. عیبجویی کردن و رسوا نمودن ببرهای کاغذینی که ساخته و پرداخته ی قدرت حکامند و تحمیل شده بر رعیت.  نمونه این روش جدی مرحوم اسدالله امیرپور، استاد بی بدیل و قهرمان مبارزه ی ادبی در قالب « هجو» است. روش سوم طنز است و عمیق دیدن و بیان واقعیات  با شوخی. این هنری است که از عهده ی هر کسی بر نمی آید. یکی از طنزپردازان مشهور کشورمان می گوید: « خدایا مرا تا زمانی زنده نگهدارکه بتوانم دیگران را بخندانم» نگارنده با این طناز زیبا کلام سابقه ی رفاقت دارد. از ایشان پرسیدم « نتیجه ی خنداندن را چگونه می بینی؟» گفت: « اگر جماعتی که در برنامه های طنز من حضور دارند، جملات مرا تجزیه و تحلیل کنند، نیاز به خواندن کتاب ندارند، زیرا اجتماعیات را آنگونه بیان می کنم که هیچ درد و نارسایی از گزند زبانم جان سالم به در نمی برد» نمی خواهم بگویم مومه در ردیف چنین افراد فرهیخته و سرشناسی قرار دارد. نمی گویم مومه هدفش به طور صد در صد بیان تلخکامی ها بود. اما در طبقه بندی های اجتماعی صد ساله ی اخیر در لرستان خودمان باید بدانیم اسامی افرادی همچون مومه را در کدام لیست باید یادداشت کنیم؟ اگر کار مومه ماندگار نیست پس چرا اسمش ورد زبان مردم است و در مجالس هرکس می خواهد یک سخن گرم و گیرا بیان کند، می گوید « به قول مومه»؟ متأسفانه  منطقه ی ما استعداد کش است و هیچ میانه ی خوبی با تیپ هنرمندان ندارد. از طرفی باورمان شده که هنرمند حتماً باید دانشگاه رفته باشد و مرتباً در صدا وسیما حاضر باشد. باورمان شده هنرمند باید چهره ای موجه، جدی، روزگار پسند و تافته ی جدا بافته باشد. اگر استعداد شناختن هنر و زیبایی را داشته باشیم، همچون استاد ایرج رحمانپور به سراغ« سازنه »ی خوش نفس و گمنام استانمان، شامیرزا می رویم. همان که به قول ایرج با نواختن سرنایش، سنگ هم به رقص می آمد. مومه نیز جزو آن دسته از هنرمندانی است که نیاز به یک نگاه نافذ دارد.

در زبان لکی مویه ای داریم که می گوید:

حیفه مجلسل بی تو بنیشن                        دم دم آخ سرد پی تو بکیشن

واقعاً در آن زمان که « بزم و رزم » دو موضوع مهم و دو مقوله ای بودند که در راستای هم و به موازات هم کل زندگی و موجودیت یک منطقه را رقم می زدند، مومه آراینده ی « بزم » ها بود و گل سر سبد جمع دوستان. گاه رندانه « تابو » ها را می شکست و هنجار های ثابت را به چالش می کشید. واقعیاتی را که کسی در آن فضای بسته جرأت بیانشان را نداشت، می گفت. طریقه ی راه رفتن، غذا خوردن، صحبت کردن و عصبانی شدن نامدارترین خوانین منطقه را در جماعت دوستان آنگونه با شوخی بیان می کرد که گاه باعث رنجش خان و آسودگی خاطر حضار می شد.

البته منطقه ی« مادیان رود» ضرونی خاستگاه هنرمندان معروفی چون استاد بی بدیل موسیقی ایرج رحمانپور،  استاد خط و کتابت مرحوم شگرالله زرین قلم، نی نواز خوش ذوق استاد علی یوسفی، طراح زبردست و صاحب عنوان استاد علی آقا حسین پور و مویه خوان معروفی چون آقای نبی ضرونی است. مومه تنها نیست. در این منطقه هنر موج می زند و هنرمند یکی پس از دیگری ظهور می کند. آری

هر دم از این باغ بری می رسد                     تازه تر از تازه تری می رسد

 *

مخاطبین محترم “پاتوق هنری” میرملاس نیوز  جهت درج خبر، نقد و پیشنهادات خود می توانید با آدرس اینترینی  patoghehonari61@yahoo.com  در ارتباط باشید.

*

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=39271

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 21در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۱
  1. عالی بود .باتشکر از اقای دوستی وارزوی مغفرتن برای آن مرحوم

  2. سرورگرامی جناب آقای دوستی
    باتشکرازدست نوشته زیبایت واقعا زیبا بوداستفاده کردیم
    قطعه شعری ازمرحوم سهراب تقدیم به مرحوم جوزی پور روحش شاویادش گرامی باد

    یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
    از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
    چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
    اشکی به روی گونه زردم چکیده بود

  3. تشکر میکنم جناب دوستی .عال بود

  4. عالی بود.دست مریزاد.

  5. سپاس جناب دوستی عزیز. بی شک مومه هنرمند بود و تا سالیان دراز در دل مردم می ماند حتی در دل امثال بنده که ذکرش را و صدایش را بعدها شنیده ام. از عزیزان خواهش دارم اگر از آثار این هنرمند عزیز دارن در اختیار سایت میرملاس برای انتشار بزران

  6. بسیار عالی و پر محتوا بود دست مریزاد-هنر مرحوم جوزی پور نفقط در طنز و شوخی بود بلکه در مراسمات عزاداری هم این مرحوم با دنگ شیوا و رسای همه را بسکوت می کشاند-خدایش بیامرزد

  7. من که واقعا لذت بردم و از اینکه میبینم کسانی هستند که دغدغه فرهنگ رو دارن خوشحال میشم…
    امیدوارم همیشه موفق و موید باشید….
    سپاس از تلاش های بی وقفه استاد حسین پور

  8. استاد عزیزم جناب آقای دوستی ، درود و سپاس ،
    در این متن زندگی و دوران زنده یاد مومنعلی جوزی پور و مهمترین عناصر و مناسبات جامعه ی پیرامون او با قلم موشکاف شما به ظرافت مورد تحلیل قرار گرفته است . اشاره ی ظریف شما به دستمایه های هنر مومه و مواد و مصالح زبان او برا ی حقیر بسیار آموزنده بود . شرافت و آزادگی سرشتین و استقلال کم نظیر قلم شما را می ستایم . همان عنصری که در بیت بیت اشعارتان هم جاری و ساری است .

  9. جناب آقای دوستی گرامی
    با سلام و سپاس از شما به خاطر متن زیبا و فاخرتان.

  10. حاج کریم متشکریم زیبا بود

  11. استادخوبم سلام
    مثل همیشه سیرابمان کردی . مانا باشی

  12. باسلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم جناب آقای دوستی عالی بود دست مریزاد

  13. استاد : باز هم با کبریت قلم بیشه ی خشکسالی گرفته دل را گر کردی . بنازم این قیقاج و تکسواری برعرصه ی قدر دانی وقدر شناسی از مردان هنر ت / قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

  14. بسیار خوب وخودمانی .تشکر از استاد کرم دوستی برای این معرفی واین توصیف .نام بردن از دیگر چهره های هنری این دیار چون شگرعلی رضایی وشگر اله زرین قلم ودیگر عزیزان برای جلوگیری از فراموشی نام ویادشان ستودنیست .یاد هنرمند نامی کوهدشت “مومه “ماندگار باد.

  15. دست مریزاد برادر

  16. با سلام و ارادت خدمت استاد دوستی
    مثل همیشه جامع و کامل بود و احاطه کامل به موضوع داشتی
    استاد همیشه پاینده باشی

  17. استاد فره زان بسیار زیبا بود.

  18. جهت عرض ادب ودست مریزاد خدمت شاعر کهن دیارم (طریون ) جناب کرم دوستی
    فره نیشت ئو دل اشعار نغزت
    اشعار لکی پر معنا و مغزت
    هر جا اشعارت کردم قرائت
    گشت وتن احسن درود برلفظت

  19. دست مریزاد اقای دوستی

  20. خسته نباشی اقای دوستی واقعا حق مطلب و شخصبت بی همتا و ارزشمند شهرمان مرحرحوم مومه را توضیح دادید
    روحش شاد و روانش گرامی باد دست مریزاد

  21. واعا من که خیلی لذت ردم دستت درد نکند وخداون متعال روح مومه را قرین رحمت بفرماید،،

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.