تاریخ : پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
5

دانشجوی شهید مجتبی آدینه وند ( به مناسبت تولد و شهادت )

  • کد خبر : 40419
  • 01 دی 1392 - 12:35

فرازی از وصیت نامه عارف وارسته شهید مجتبی آدینه وند همیشه مدخل شهادت باز نیست که با بهترین مرگ بسوی خداوند رفت . چه بسا دفتر شهادت بسته شود و منتظران کوی دوست در غم چنین مرگ شریفی به نظاره بایستند . شکر و سپاس خدایی را که در عصری لباس هستی بر اندامم پوشانید […]

فرازی از وصیت نامه عارف وارسته شهید مجتبی آدینه وند
همیشه مدخل شهادت باز نیست که با بهترین مرگ بسوی خداوند رفت . چه بسا دفتر شهادت بسته شود و منتظران کوی دوست در غم چنین مرگ شریفی به نظاره بایستند . شکر و سپاس خدایی را که در عصری لباس هستی بر اندامم پوشانید که زیباترین هستی شناس (امام امت) را راهنمای کاروان خود دیدم ، و از نعمت وجودش روشنترین راه را یافتم ، براستی شکر این نعمت را چگونه می توان ادا کرد…؟ ؟؟

راستی زیبایی شهادت در این ایام چه دیدنی است…
تقارن اربعین حسینی با ، پا به عرصه گیتی نهادن مجتبی و پرکشیدن و رفتن مجتبی در این ایام …
نمی دانم قلم قاصر و زبان ناتوان …
راستی رابطه مجتبی با حسین (ع) اش چیست؟
راستی مجتبی چقدر عاشق حسین (ع) اش بود که اینچنین زیبا امام حسین(ع) مجتبی را در آغوش گرفته…
تولد مجتبی در اربعین حسینی۱۰/۲/ و شهادت ۱۰/۴ …

 

1001283kakc001

 

خداوندا ! ما را یاری فرما که عقل ما از قرآن بهره ای ببرد یک لحظه مرا به خودم وا مگذار چون وقتی بیاد تو نیستم همیشه در غفلت هستم و گناهانی را مرتکب می شوم که نمی دانم نه یاد خدائی و نه یاد آخرت و نه اراده خیر و اقبال به بهشت و نمی دانم دلم کجاست همیشه به امور دنیائی فکر کرده و سرگرم هستم و از همه بدتر در خطر صید شیطانم .
خدایا ! با اینکه می دانم اجل آمدنی است اما غافلم.
بارالها ! ما را یاری فرما از طریق خدمتهای بزرگ به آئین پاکت و به بندگانت صفحات عمر خود را با خطوط زرینی که نماینگر رضای توست رقم زنیم و سرانجام به فیض شهادت در راه تو نائل گردیم و در آغوش رحمتت جای گیریم
خدایا ! به ما ایمانی بده که با خودمان ببریم آن ایمانی که همیشه بوده و در قلبمان جا گرفته
بار خدایا ! تو را سپاس می کنیم که ابتدای کار ما را با سعادت شروع کنی و به شهادت و فداکاری پایان دهی .
خدایا ! نفسم را به تیغ معرفتت بکش و سلوک طریقت را برایم سهل کن
بارالها ! در این دنیا گناه کردم مرا پوشاندی و در میان مردم روسیاهم نکردی .
الا ای رب اعلای من ! خود ناریم لکن در میان نوریان جبهه فریاد بر می آورم که یا ستار العیوب به مقام ایشان گناهانم را در آن سرای نیز بپوشان .

” مناجاتی ازعارف وارسته شهید مجتبی آدینه وند “

 

1001283kakc019

زندگی نامه ی طلبه و دانشجوی شهید مجتبی آدینه وند
بارالها مجتبی آن عارف به تو آمد                    سالک کوی حقیقت ، در پی وصل تو آمد
عالم و عابد و زاهد ، بنده ی مخلص تو             بدن آغشته به خون ، به شوق دیدار تو آمد
شهید مجتبی در سال ۱۳۴۵ هـ . ش در خانواده ای متوسط و مذهبی در شهر کوهدشت چشم به جهان گشود ، سالهای اول زندگانی را در حالی سپری نمود که کشور در خفقان ستم شاهی به سر می برد و دوره ی ابتدایی را در یکی از مدارس شهر به تحصیل پرداخته و در کنار آن با شرکت در کلاسهای قرآن و معارف اسلامی و مجالس و محافل جشن و سوگواری ائمه اطهار (ع) در مسجد جامع شهر از همان ایام کودکی و نوجوانی رابطه ی خویش را با مسجد و روحانیت مستحکم نمود . او به همراه عده ی معدودی از دوستان خود در فعالیت های مسجد و کتابخانه آن شرکت جسته و در حالی از دوره ی ابتدایی فارغ و در دوره ی راهنمایی تحصیل خود ادامه می داد که انقلاب اسلامی به رهبری بت شکن زمان ، امام امت آغاز شده و او با هم سن و سالهای خود با اینکه بیش از ۱۲ سال از عمرش نمی گذشت . همگام با امت در صحنه به مبارزه با رژیم طاغوت پرداخته و از همان آغاز حضور فعالانه ی خود را ثابت و دین خویش را به انقلاب شکوهمند اسلامی اداء نمود . در جریان انقلاب اسلامی و پس از پیروزی در جلساتی که توسط نماینده ی محبوب ملت در مجلس ( برادر اسفندیاری و دیگر عزیزان ) تشکیل می شد شرکت نموده و با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس بسیج دانش آموزی در تابستان سال ۶۰ جز افراد پیشرو بوده و در اولین دوره ی آموزشی به آموختن فنون نظامی پرداخت ، چند ماه بعد برای نخستین بار عاشقانه به سوی جبهه های نور علیه ظلمت شتافته و در عملیات افتخار آخرین طریق القدس و فتح بستان به جهاد و مبارزه با صدامیان کافر پرداخت که در آن از ناحیه ی کتف چپ مجروح شد ، هنوز جراحت او بهبودی نیافته بود که جانباز انقلاب و شهید زنده ی انقلاب به همراه چند تن از همسنگرانش بار دیگر روانه ی جبهه شده و در عملیات ظفرمندانه ی بیت المقدس شرکت نموده که پیروز مندانه از جبهه برگشته و به تحصیل در دبیرستان امام صادق (ع) و شرکت فعالانه در انجمن اسلامی ادامه داد .
زمستان سال ۶۱ با یک گردان از نیروهای رزمی شهر به جبهه عزیمت نموده و در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان بی سیم چی گردان تا آخرین توان خود به مبارزه پرداخت و در فروردین سال ۶۲ به جهت تحصیل علوم اسلامی به حوزه ی علمیه ی اصفهان رفت و پس از چند ماه به زادگاه خویش بازگشته و در حوزه ی علمیه ی شهر خود تحصیل را دنبال کرد . سال بعد برای چندمین بار به جبهه اعزام شده و در منطقه ی زبیدات و پاسگاه زید به نبرد با جنایتکاران بعثی پرداخته و در همان سال همراه با دروس حوزه ، دروس دبیرستان را به پایان رسانده و موفق به اخذ دیپلم شد . در سال ۶۴ در کنکور سراسری شرکت نموده و در رشته ی ادبیات فارسی قبول و به دانشگاه علامه طباطبایی تهران راه یافت .
شهید سعید ما که از روح بزرگی برخوردار بود ، دروس دانشگاه او را قانع و اشباع نکرده و همگام با دانشگاه به دروس حوزه اشتغال داشته و رابطه ی نزدیکی را با حوزه ی علمیه قم برقرار نموده به صورتی که جامع بین حوزه و دانشگاه بود . با آغاز عملیات غرورآفرین والفجر ۸ طاقت نیاورده و به شهر آزاده شده ی فاو عزیمت کرده و پس از چند ماه حضور در میان یاران به دانشگاه برگشت و در این میان همیشه از فراق یاران رنج می برد  تا اینکه در زمستان سال ۶۵  برای آخرین بار به سوی میعادگاه عاشقان شتافت و در عملیات کربلای ۴ که زمینه ساز پیروزی های عظیم در عملیات کربلا ۵ و ۶ در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در حالیکه بیش از ۲۰ بهار از زندگی پربارش نمی گذشت به آرزوی دیرینه خود نائل شده و مرغ روحش به ملکوت اعلی پیوست .

روحش شاد یادش گرامی

1001283kakc004

1001283kakc005

1001283kakc016

نا مه ای از شهید مجتبی آ‌دینه وند به یکی از دوستان همرزمش شهید اسماعیل هادیان
بسمه تعا لی
 ربنا اغفر لنا و لا خو انن الذ ین سبقو نا با لا یمان
خداوند به شما جد یت در تحصیل ، روشنایی حافظه و قلم تعهد آ‌ور و به رزمند گان پایان این انتظار و به ما به واسطه همدمی با اینان لیاقت چشیدن شمه ای از دریای استقامت و ایمان و تعصب در دین عطا بفرماید . از تنها چیزی که عقب مانده ام و اصل هم همان است عدم بهره برداری و ذخیره نکردن اوقات این جاست ، بارها گفته ام فقط به محض تذکر برای دل غافل خود می گویم که تحت عنایت خداوند به بسیجیان تمام ارزشهای الهی اینجا تجسم پیدا کرده ولی بیدار می باید که در این معبد به تخلیه و تزیین روح بنشیند.  پس متقابلا اگر از من می خواهی بیشمار برایت دعا کنم از خدا بخواه جرقه ی بیداری را در دل دوستت بیفکند  که سر منشا سیر به طرف خدا همین است . وقتی بیدار شدی می خواهی وقتی خواستی حرکت می کنی و وقتی حرکت کردی می یابی. و همان طور که عرض شد در این جا ارزشها با نمود وا قعی خود تجلی پیدا کرده اند . پس میتوان گفت بیدار شدن یعنی یافتن و صحت این سخن را می توان در کلام علمای در خط این زمان و در راس آ‌نها پیرو مرشدمان یافت که در توصیف این رزمندگان راه یافته بدین مضمون می گو ید: آ‌نها ذوب شده در تجلیات الهی هستند و مقامی که عارفی و عالمی می یابد طی سا لیان دراز ریاضت تحصیل کند در طریق جهش وار اینان به دست آ مده “چند شب پیش بعد از چند ماه دوری دوباره برادر غلام رضا صرا می را به خواب دیدم که با حرکتش و پیرو من از او خبری از آینده برایم داد که انشاءالله در نامه های بعدی آخرین نامه ام در جبهه جریان خواب را برایتان می نویسم
خداحافظ مجتبی آ‌دینه وند۶۵/۸/۲۶

 

1001283kakc008

1001283kakc007

1001283kakc012

 

خاطره از شهید والامقام مجتبی آدینه وند به نقل از حجت الاسلام هادی قبادی

قاری قرآن

   کسانیکه از نزدیک مجتبی را نمی شناختند قطعا نمی دانستند که او یک قاری خوش صوت و لحن بود. او به نوارهای قاری بزرگ مصری مرحوم محمد صدیق منشاوی خیلی علاقمند بود و تعداد زیادی از نوارهای آن استاد برجسته را گوش کرده بود و به زیبایی از او تقلید می کرد. گاهی وقت ها در همان جلسات خصوصی که با هم بودیم یکدفعه شروع می کرد به قرائت قرآن با سبک آن استاد.

البته بخاطر همان روحیه محجوبی که داشت کمتر کسی متوجه این بخش از ابعاد شخصیت او می شد اما برای امثال ما که خیلی با هم صمیمی بودیم این مسائل طبیعی بود.

   یادم نمی رود در بین قرائت هایی که از مرحوم منشاوی وجود داشت به سوره فجر خصوصاً آیات پایانی اش و آیاتی از سوره حشر عشق می ورزید و مرتب آنها را با همان صوت و لحن زیبا زمزمه می کرد.

   ولی همانطور که گفتم اینها فقط در همان جمع های خصوصی بود لذا هیچگاه من ندیدم که در جمع های دیگری قرائت کرده باشد. در دبیرستان دکتر شریعتی هم که بودیم قرآن صبحگاهی را  گاهی اوقات شهید اسماعیل هادیان می خواند، بعضی وقت ها هم من می خواندم و برخی اوقات برادر عزیزمان دکتر علیرضا موحدی (که الان متخصص گوش و حلق و بینی هستند و سالهاست که به طبابت اشتغال دارند) قطعاً افراد دیگری هم بوده اند که الان من بیاد ندارم.

   ولی شهید مجتبی هیچگاه در اینطور برنامه هایی قرائت نکردند در صورتی که دارای یک صوت و لحن بسیار زیبا بود.

 

1001283kakc010

1001283kakc006

1001283kakc017

1001283kakc021

1001283kakc020

1001283kakc015

 

وصیت نامه شهید مجتبی آدینه وند
 بسم الله الرحمن الرحیم
عنقریب بانگ جرس کاروان بسیجیان در کربلای منتظر طنین انداز می شود که الها مگر پیرمان پایان این غربت را در این سال نوید داده است خوشا بحال کسانیکه با قدمهای سهمگین خود مجرای تحقق این حرکت شدند و لب برگونه های سرخ پیروزی زدند حال درباره دو ارمان که سالهاست برای دستیابی به آنها خود را آماده کرده ام قدری می نویسم تا نمایانگر روشنائی حرکتم باشد همانطور که می دانید هدف نهائی آدمی این است که در راستای تکلیف خداوندی که بر دوش او نهاده شده موجبات تسهیل این راه بی انتها را فراهم آورد تا به لقای پروردگار برسد همچنانکه از آیات و روایات اسلامی بر می آید شهادت بر تارک این اسباب تکامل درخشندگی دیگری دارد و حماسه دیگر. گوئی با پذیرفتن شهادت جهش از انچه هستی بسوی آنچه باید باشی را به تو ارزانی می بخشد لذا این جاست که مجاهد راستین و طالب وصال پروردگار برای عبور از آنچه هست کالبد خالی خود را نردبان سیر به طرف او قرار می دهد که از رصدگاه خونینش وعده نظر به جلوه معبود دریافت کرده. آری عزیزانم اگر می خواهید بدانیم حقیقت کدامست و نهایت لذتش چیست باید از مدخلی عبور کنیم که خوبترین خوبان عالم امکان از آن عبور کردند و اینک جاذبه این حقیقت همه طالبان را بطرف حماسه خود می خواند. معشوق صلای وصال داده است اگر عاشقید شرط عشق را به جا آورید و الا با امیدهای کاذب خود را قانع نکنید بدانید رجز خوانی در پشت میدانهای نبرد بدرد نمی خورد و افسوس بر از دست دادنت چنان لیاقتی سودی در بر نخواهد داشت همیشه مدخل شهادت باز نیست که با بهترین مرگ به دیدار خداوند رفت، چه بسا دفتر شهادت بسته شود و منتظران کوی دوست در غم چنین مرگ شریفی به نظاره بایستند.
شکر و سپاس خدای را که در عصری لباس هستی بر اندام پوشانید که زیباترین هستی شناس امام امت را راهنما کاروان خود دیدم و از نعمت وجودش روشن ترین راه را یافتم براستی شکر این شکر را جز با فدا شدن نمی توان ادا کرد.

 

مجتبی آدینوند

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=40419

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 37در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۳۷
  1. رحمت و رضوان بیکران الهی به روح پرفتوح و ملکوتی این شهید والامقام و تمامی شهدایی که فهم ما از درک مقام و جایگاه آنان ناقص و زبان در بیان کمالاتشان الکن. شما را به خدا به شیوایی و زلالی قلم که به جرئت می گویم چرخش آن زمینی نبوده و در ماوراء مادیتی که چون منی به آن گرفتارم سیر کرده دقیق شوید و در بیان آینده نگری و فهم عمیق این شهید عزیز دقیقتر که چگونه آیندگان را نهیب زده و غفلت زدگان را خطاب قرار داده که زمانی خواهد رسید که دیگر این مدخل سعادت گشوده نیست پس به هوش باشید و به گوش که جا نمانید و جزو حسرت خورندگان قرار نگیرید(بماند که برخی جزو نادمین از قبل خویش خواهندشد!!! که وااسفا بر حال آنان)، دقت کنید که این قلم جوان نورسی است که در زمان شهادت فقط ۲۰ سال داشته، اما سحر کلام و قلمش هرکسی را که گوش شنوا داشته باشد را مسحور و مست خویش می کند، به راستی که کلام و قلم سید شهیدان اهل قلم آوینی بزرگ را تداعی می کند. شهادت مرد راه خود را می طلبد ورنه هر لاف زن و مدعی دروغین که شایستگی همراهی با کاروان کربلائیان را ندارد.
    در پایان خطاب به برادر عزیز جناب آقای بالنگ چند نکته را متذکر می شوم که در صورت امکان و صلاحدید اگر رعایت نمایند شاید بد نباشد:
    ۱. در نگارش دقت بیشتری شود چون حیف است حتی سهواً نوشته و وصیت شهیدان دچار نقص و خدشه شود. کلماتی مانند: چه بسیار(به جای چه بسا)- رخت(به جای دفتر)- مرگی شریف(به جای مرگ شریفی)- عصر(به جای عصری)- دادنت(به جای دادن)
    ۲. استفاده از نام اشخاص که در جریانات سیاسی شاخص هستند در کنار نام شهدا(هر چند اشخاص خوبی هم باشند) به علت یکسویه جلوه دادن گرایش شهدا در طرز فکر و و محصور کردن آنها در طیف سیاسی خاصی(هر چند هدف شما قطعا این نیست) شایسته شأن و جایگاه شهدای والامقام نیست. در هر صورت نکته ی ریزی بود که فکر می کنم غافل نشدن از آن بد نباشد.
    خدا خیرتان دهد که در مسیر خدمت به شهدا و زنده نگه داشتن نام آنها قلم می زنید و خدمت می کنید. ببخشید. با سپاس فراوان

    • سلام دوست عزیز
      ممنون از حضورتون و همچنین تشکر بابت تذکر و یادآوری اشتباهات تایپی ، اصلاح شدن
      بابت اشتباهات ، چون مطالب رو دوستان در اختیار بنده گذاشتن ومن هم دقیقا عین اون متنی رو که در اختیارم گذاشتن درج میکنم که بازم عذرخواهی میکنم
      استفاده از نام اشخاص هم چون راوی خاطرات برای ذکر دقیق و کامل خاطره هستند لازمه
      بازهم از دقت و تذکر شما سپاسگذارم

    • باسلام وتشکر
      حقیقت آنست که جایگاه رفیع شهدا بالاتر از آنست که در یک طیف سیاسی خاص محصور شوند و نمی شود که با این استدلال هم بسیاری از گفتنی های مربوط به شهدای عزیز را ناگفته نهاد .
      بیاییم با قطع نظر از این مباحث ، همه در احیاء نام و اندیشه شهیدان تلاش کنیم که تا همین جا هم خیلی کم کاری کرده ایم .
      البته این قصه سر درازی دارد و در این فضای محدود نمی گنجد و لذا بنده به نوبه خود آمادگی هر بحث و مناظره ای را دارم و در خدمت دوستان عزیز هستم .
      فعال شدن بنده در مباحث مربوط به شهدای گرانقدر نیز صرفاً با نیت جبران کم کاری هاست ، حال برخی عزیزان با گمان خویش به هرگونه دیگری که تفسیر می فرمایند آزادند اما نباید از این نکته غافل باشیم که در روز حساب نه تنها باید پاسخگوی گفتار و کردارمان باشیم بلکه افکار و خدای ناکرده سوء ظن هایمان نیز مورد محاسبه قرار خواهد گرفت .

  2. هوالشهید
    مقام معظم رهبری: امروز زنده نگه داشتن یادشهدا خود کمتراز شهادت نیست.
    سلام علیکم
    جناب آقای بالنگ
    ضمن عرض خداقوت، از زحمات حضرتعالی در راستای احیاءنام ویادشهدا کمال تقدیروتشکر را داریم.
    ما هم به نوبه خود سالروز پابه عرصه گیتی نهادن وسالگرد عروج ملکوتی عارف وارسته شهیدوالامقام مجتبی آدینه وند را در این ایام سوگواری اربعین سالارشهیدان اباعبدالله(ع) را به محضر حضرت ولی عصر(عج) وخانواده محترم آن شهید سعید تبریک وتسلیت عرض می نمایم.
    یاعلی التماس دعا

    • درود بر روح بزرگ شهید والامقام مجتبی آدینه وند
      سلام
      سپاس از حضورتون

  3. روحش شاد و یادش گرامی.

  4. بارالها مجتبی آن عارف به توآمد سالک کوی حقیقت،در پی وصل توآمد
    عالم وعابدوزاهد،بنده ی مخلص تو بدن آغشته به خون ،به شوق دیدار تو آمد
    شادی روح امام(ره) شهدا مخصوصا سالک الی الله شهید سعید مجتبی آدینه وند فاتحه مع الصلوات.

  5. ابتدا اربعین حسینی را خدمت خادمان شهدا تسلیت عرض میکنم وبرای کسانی که برای گرمی داشتن یاد و خاطره شهدا تلاش میکنند ارزوی توفیق روز افزون ازجانب خدای تعالی راخواستارم ودر نهایت یادو خاطره شهید بزرگوار ادینه وند را گرامی می دارم. اقای بالنگ موفق باشی ….

    • سلام امیر هوشنگ
      ممنون از حضورت
      موفق باشی

  6. یادش بخیر عکس چهارم- من آن روزها با اتحادیه انجمن های اسلامی در رامسر بودم سال ۱۳۶۰ وشاید هم ۱۳۶۱ بود در این عکس که برخی از اعضای اتحادیه بخصوص کوهدشتیها ومااز ازنا والیگودرز هستیم آقای پیریایی در همین اردو اتحادیه استان لرستان را تشکیل داد آیت اله مجتهد شبستری هم برایمان سخنرانی کرد .در این عکس شهید مجتبی آدینه وند وشهید اسماعیل هادیان وشهید باقری(از ازنا همشهری ما) هستند یادشان بخیر خیلی ممنون میشوم اگر سایر دوستان این عکس را که اسم بعضی هایشان را فراموش کرده ام یاد آوری فرمایند

    • سلام هم استانی عزیز
      ممنون از حضورتون
      من هم فقط این چند نفر رو میشناسم حالا اگر دوستان سایر افراد رو شناختن اسمشونو ذکر میکنن

  7. بخشی از خاطراتم از آن طلبه و دانشجوی عارف :
    یکی از خصوصیات بارز مجتبی همت بلند و روحیه اشباع ناپذیر او در دریافت حقائق بود و شاید بخشی از این ویژگی او مرهون مطالعات گسترده و عمیقی بود که در مباحث مختلف انجام داده بود.
    او خیلی تمایل داشت که در یک سیستم آموزشی، تحصیلات عالیه اش را ادامه دهد که جامع بین حوزه و دانشگاه باشد به همین خاطر علاقمند بود که در دانشگاه امام صادق علیه السلام درس بخواند، همیشه از ما می خواست که برای نیل به این آرزویش دعا کنیم اما متاسفانه به عللی موفق نشد و نهایتا وارد دانشگاه علامه طباطبایی تهران شد.
    قبل از آن هم ، دروس حوزوی را شروع کرده بود. بخشی از آن دروس را خودش دنبال می کرد و مدتی را هم در حوزه علمیه اصفهان به تحصیل اشتغال داشت که خاطرات مربوط به این بخش را باید دوستان کوهدشتی که در اصفهان بودند بیان کنند.
    برخی از نوارهای مربوط به دروس حوزوی را هم ما از قم برایش می فرستادیم و بهر حال با این روند قدری خود را راضی کرده بود که ارتباط با دو سیستم حوزه و دانشگاه را حفظ کرده است.
    مدتی که از حضورش در دانشگاه گذشت فضای حاکم بر آنجا را اصلاً بر نمی تابید و لذا دغدغه هایش را در نامه ای برای ما نوشت که واقعاً آن نامه شهید مجتبی می تواند گویای زوایای بسیاری از افکار و اندیشه های او در مسائل مختلف باشد. البته چاره ای نداشت آن شرائط را به هرنحوی که شده تحمل کند اما با تردد مکرر به قم و همراهی ما با حضور در برخی از جلسات درس و مطالعه مستمر منابع حوزوی خود را تا حدودی راضی نگه داشته بود.

  8. سلام ازسایت میرملاس وآقای بالنگ عزیز.مقام شهادت اوج بندگی وسیروسلوک درعالم معنویت است چراکه شهادت یک هدیه الهی برای کسانیست که لایقش هستند.گوارابادبراین شهیدان لذت انس وهمجواری شان باانبیای عظام واولیاکرام.درودخدابرروح پرفتوح شهیدمجتبی که عارف وسالک کوی حق بود.یادش گرامی باد

  9. چه کسی می داند جنگ چیست؟
    چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
    چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد،یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
    به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
    کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به
    رسم اجدادشان به گور سپردند .
    کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟
    چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
    چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
    نبرد تن و تانک؟!
    اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
    چگونه سر۱۲۰دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
    آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
    گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟
    کدام گریبان پاره می شود؟
    کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
    و کدام کدام ………….؟
    توانستید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید؛
    هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت موشک قرار می دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد؟
    کدام سر می پرد؟
    چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
    چگونه باید آنها را غسل داد؟
    چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
    چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟
    چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش درانبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
    کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟
    به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟
    از خیال، از کتاب، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می گذارد؟
    کدام اضطراب جانت را می خورد؟
    دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
    دلت را به چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین؟
    به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
    صفایی ندارد ارسطو شدن…خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
    آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟
    هیچ می دانستی؟ حتما نه…!!!
    هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد……
    اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش
    که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
    من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد….
    پس بیاید حرمله مباشیم…..
    هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد……
    اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش
    که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
    من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد….
    از دست نوشته های شهید والامقام احمدرضا اجدی رتبه یک پزشکی سال ۱۳۶۴

    • ” صفایی ندارد ارسطو شدن…خوشا پر کشیدن، پرستو شدن ”
      درود بر روح بزرگ شهید والامقام احمدرضا اجدی
      سلام آقای قبادی
      سپاس از حضورتون

    • این قاسم شوکت المهتدین
      این هادم الابنیته شرک ونفاق
      سلام بر این پاره پیکرهای نیمسوخته
      سلام بر ان آن درهای نیم سوخته
      سلام بر آن گوشواره های خونین
      سلام بر آن دستان پیش همسر بسته
      سلام بر آن جگرهای پاره پاره
      سلام بر آن سر های به نیزه رفته
      سلام بر آن پیشانیهای پینه بسته
      سلام بر آن علوم کامله
      سلام بر آن مکتبهای وارسته
      سلام بر آن زندانی های خسته و به غربت نشته
      سلام بر آن جواد چشم به راه بسته
      سلام بر آن جوان به ولایت نشسته
      سلام بر آم هادیان کمر به هدایت امت بسته
      سلام بر آن زندانیان به عسگر دست بسته
      و سلام به آن پرده نشین منتظر خسته
      و سلام بر این شهیدان در زندان شکسته
      تا قیامت خون پاک شما همانند سر نورانی حسین چراغ راه امت رسول الله است و رسوا کننده ظالمان و ستمکاران
      سلام بر امام امتی این چنین مکتبداری کرد
      و سلام بر خامنه ای که از آن همه ارزش پاسداری میکند

  10. با سلام
    شهید آدینه وند عارفی به تمام معنا بوده اند
    دعایی که شهید مجتبی آدینه وند از آن به کرات استفاده می کرده اند(به گفته دوستان شهید):
    ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذین سبقونا بالإیمان
    یا علی

  11. با سلام به شما خوبان ، بهره مند شدن ازخوان گسترده شده به میزبانی شهدا سعادت می خواهد و این توفیق را

    بی بهانه شهدا به ما عطا می کنند تا با عطر یادشان روحمان رابیمه کنیم و لحظاتی از غبار آلوده دنیا دل بر کنیم

    خوشا به حال شهدا که دربزم عاشقانه امام حسین (ع) جایگاه ویژه دارند … ای کاش ما را به یاد داشته یاشند.

    • سلام آقای حاتمی
      مممنون از حضورتون

  12. مجتبی عارف کاملی بود که وقتی به نماز می ایستاد به آسمان می رفت و هر کس او را می دید می فهمید که حال و هوای دیگری دارد. روزی که برای آخرین بار به جبهه رفت به من گفت که دیگر بر نخواهد گشت. و رفت و به معشوق پیوست

  13. بسم الله الرّحمن الرّحیم
    مردان غیور قصه ها برگردید
    یکبار دگر به شهر ما برگردید
    دیروز به خاطر خدا می رفتید
    امروز به خاطر خدا برگردید

  14. گاهی با خود می اندیشم چندان مهم نیست که از دنیا هیچ نداشته باشم، مرا همین بس که با خاطرات کسانی زندگی کنم که به لطافت باران بودند و مجتبی یکی از یارانی بود که همیشه با مرور خاطراتش صفا و جلایی به قلب خسته از روزمرگی های دنیا را به من می داد.
    من و مجتبی دوستان خیلی صمیمی و نزدیکی بودیم، بیشتر اوقاتمان را با هم بودیم و من پاکی، صداقت و نورانیت را در او می دیدم.مجتبی به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و نماز شب در زندگیش جایگاه خاصی داشت.
    مجتبی خیلی ساده زیست بود. یادم هست که هیچ وقت لباس نو نمی پوشید و هر وقت که لباس نو می خرید به من می گفت: حجت، تو یک هفته ای این را بپوش، بعد من آن را می پوشم.
    روزهایی را که با هم می گذراندیم، چه در جبهه و چه قبل از آن، بیشتر اوقات بیکاری و فراغت رابه مطالعه می گذراند. در سالهایی که در دانشگاه درس می خواند به او می گفتم درس ها سخت نیست؟ و او همواره می گفت اصلا سخت نیست و این به خاطر مطالعه زیادی بود که در طول روز داشت.
    یکی از خاطرات قشنگی که در جبهه با مجتبی داشتم این بود که در ارتفاعات کردستان در بانه – بوالحسن ، در ارتفاعات گمو، قرارگاه قدس بودیم که یک روز مجتبی گفت که این آب آشامیدنی که می خوریم بوی خاصی می دهد و بعضی از شب ها خواب های بد و کابوس می بینم. تصمیم گرفتیم با هم به سرچشمه آب برویم که در خاک عراق بود که حدود سه چهار کیلومتر رفتیم. به سرچشمه که رسیدیم، دیدیم که یک افسر عراقی کشته شده و جنازه اش داخل چشمه افتاده بود و چون ترکش زیادی به بدنش اصابت کرده بود، خون زیادی از بدنش وارد آب می شد و همین باعث بدی بوی آب شده بود. من و مجتبی اول فکر کردیم شاید عراقی ها تله گذاری کردند. با بررسی دقیق منطقه چفیه هایمان را در آوردیم و به هم گره زدیم و به پای جنازه بستیم و چند متری هم سیم همراه داشتیم، به آن وصل کردیم و جنازه را از داخل آب بیرون کشیدیم و همانجا جنازه را به پیشنهاد مجتبی خاک کردیم.
    شهید مجتبی وقتی از جبهه می آمد کوهدشت برای سر زدن به خانواده و مرخصی ، برای بچه ها کلاس تشکیل می داد.
    معمولاً کتاب های شهید مطهری و کتاب های دیگر دینی را به خاطر آگاه کردن جوانان از اسلام ، تدریس می کرد.
    شهید مجتبی انسان وارسته و نورانی بود که محبتش به دل هر کسی که با او برخورد داشت، می نشست. شهید مجتبی اصلا به دنبال اسم و رسم و اینکه او را بشناسند نبود و بیشتر دوست داشت گمنام باشد و گمنام زندگی کند و در تمام کارهایش فقط خدا را در نظر داشت و این بود که مظلومانه و گمنام به شهادت رسید.

    • سلام آقای حاتمیان
      سپاس از حضورتون وهمچنین تشکر میکنم ازتون بابت خاطره ای که از شهید ذکر فرمودین

  15. سلام، درود خداوند بر روح آسمانی شهید مجتبی، از خاطره بسیار زیبای آقای حجت الله حاتمی لذت بردم،از ایشان تشکر میکنم، یکی از جلسات پر محتوای آن زمان ما که با مدیریت ومیزبانی آقای تیموری برگزار میشد مطالعه وتحلیل کتابهای استاد مطهری بود که پای ثابت آن شهید مجتبی بود که گاهی که بعضی افراد که نوبتشان بود وآماده نبودند ایشان ارائه میدادو بعد تحلیل رو شروع میکردیم ،فوق العاده با استعداد وعلاقمند به مطالعه بود او گلی بود که هم بوی مطالعه میدادو هم عرفان.یادش گرامی وتولدش مبارک.تشکر از آقاسعید وسایت میرملاس

  16. من هر وقت از خدا چیزی می خواهم به روح این شهید قسمش می دم باور کنید برام مقدسه

  17. تقدیر و تشکر از آقای بالنگ
    خداوند رحمت کند شهدای والامقام (بالنگ و آدینوند) هر دو از دوستان نزدیک بنده بودند و خاطرات بسیاری از این بزرگواران دارم.
    شهید آدینوند ارشد کلاس ما (در چهارم ابتدایی ) بودند

    • سلام آقای احسان امید
      سپاس از حضورتون
      ممنون میشم اگر تصاویر و خاطراتی از این دو شهید در اختیارمون بگذارید

  18. سلام وصلوات الهی بر روح پاک شهدا ی عزیز. قیافه نجیب ورفتار مودبانه وآرامش وصفای وجودی شهید مجتبی آدینه وند برای دوستان آموزنده بود .با اینکه همرزم شهدا بودیم ولی بعد از سالها مطالعه متون دینی وفرهنگی الان میفهمیم که فهم عرفانی و اخلاص آنان در عنفوان جوانی چقدر بالا بوده است وما گرفتاران منیت ها چقدر عقب بودیم ولی خود را دوست آنان میدانستیم .جوانان ونوجوانان عزیزامروزی خوب دقت کنند که آنان با توکل بر خداوند متعال هم می توانند اخلاص ومعرفت شهدا را در وجود خود پیاده نمایند /در پایان از همه عزیزانی که زحمت می کشند ویاد شهدا را زنده نگه میدارند تشکر مینمایم

  19. با سلام
    دوست عزیز
    آیه ای که در نامه شهید مجتبی آ‌دینه وند به یکی از همرزمانش شهید اسماعیل هادیان نقل شده است دارای اشتباه تایپی می باشد.
    ربنا اغفر لنا و لا خو انن الذ ین سبقو نا با لا یمان
    لطفا جهت اصلاح آن به آیه ۱۰ سوره حشر مراجعه نمایید.
    درستش اینگونه است:
    رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإِیمَانِ
    خواهشمند است هنگام نقل آیات و احادیث اهتمام ویژه در صحت و مطابقت آنها با متن صریح قرآن کریم و روایات داشته باشید تا انشاا.. مقبول درگاه حق قرار گیرد.
    موفق و پیروز باشید

  20. روحش شاد و یادش گرامی

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.