- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

افسون عقلانیت

[1] 

علی اصغر آدینه وند :

افسون عقلانیت

 در مطلب به قلم نگارنده به این پرداخته شد که برای آینده ای سالم نیازمند، تربیت شهروندان خود هستیم. اگر تربیتی صورت نگیرد به طبع جامعه ای توده ای خواهیم داشت.جامعه ای که به راحتی تحت تاثیر قرار می­گیرد و می­توان از قدرت آن در جهات مختلف استفاده یا سوء استفاده کرد. توده رشد خود را در گرو عقلانیت نمی بیند و تصمیمیاتش مقطعی-مزاجی، فی البداهه و به شدت تکراری خواهد بود از تجربه هایش درس نمی­گیرد و تا حدودی خود گول زن می­شود. رشد خود را در ابهام، مخفی کاری و تملق می­بیند. این در حالی است که تجربه نشان داده که  هرگونه پیشرفت در گرو عقل و عقلانیت است و تداوم این پیشرفت بستگی به میزان در محوریت قرار دادن آن(عقلانیت) دارد.

تجربه تاریخی نشان داده است که هر وقت بشر بار سخت و سنگین هستی را تحمل کرده و به عقلانیت روی آورده، توانسته پیشرفت قابل قبولی را برای خود به ارمغادن بیاورد، و هر جا بیش از حد آرمانی شده و به اسطوره ها، معجزات و به طور کلی عالم غیر زمینی روی آورده به پرواز درآمده و سر از ناکجا آبادها در آورده است.

 عقلانیت در محوریت تفکر غرب بعد از قرون وسطی قرار گرفته است. این عقلانیت ابتدا در فلسفه و تفکر فیلسوفان پدیدار شد و بعد از آن در تاملات انسانی و  به تبع آن در علوم اجتماعی و تجربی و در انتها در ابزار نمود پیدا کرد و طبیعتا تداوم این روند موجب شکل گیری نظامی شد به نام “لیبرال دموکراسی” که شاید بهترین راه نیست ولی به نظر تنها راه ممکن است که غرب داعیه آن را دارد.

“ماکس وبر” مهمترین و از اولین کسانی بود که عقلانیت را در گذار تاریخی تعبیر و تفسیر کرد و مدعی بود، موفقیت کنونی غرب در گرو عقلانیت بوده است. عقلانیتی که اینگونه آن را تعریف می کند:

“گسترش عقلانیت نهادی یا ابزاری در حوزه زندگی خارجی یا اجتماعی است”

وبر این نوع عقلانیت را به عنوان محور اصلی در تاریخ غرب می داند و معتقد است که تکامل تدریجی آن خصوصا در عصر روشنگری موجب رشد این عقلانیت و بسط آن شده است. البته وبر این نوع عقلانیت را مختص غرب می داند و زیاد به جوامع شرقی امیدی ندارد. وبر بحث خود را اینگونه ادامه می دهد، عقلانیت باید در دو زمینه به کار رود تا پیشرفت حاصل شود:

۱.عقلانیت به معنی افسون زدایی از سنت و خرافه

۲.عقلانیت به معنی رشد عقل ابزاری یا همان تکنولوژی

وبر معتقد بود فرایند عقلانیت در جهان را می توان همان فرایند توسعه در غرب دانست. او معتقد بود جهان عقلانی شده جهانی به دور از خرافه و عوامل ماوراءی است. جهانی است که در آن فعالیت ها هدفمند، برنامه ریزی شده و قابل پیش بینی هستند. بر مبنای این تعاریف عقلانیت وبر کنش های انسانی را در ۴ نوع تقسیم بندی می کند:

۱.کنش عقلانی هدفمند

۲.کنش عقلانی مبتنی بر ارزش

۳.کنش سنتی

۴. کنش عاطفی

۱.کنش عقلانی: در این کنش فاعل هدف دارد، برنامه ریزی می کند و همه وسایل را برای رسیدن به هدف خود تهیه می کند. این کنش بازگوی رفتار در جوامع توسعه یافته است که به طور کلی نظامی هدفمند با بروکراسی قوی دارند.

۲.کنش عقلانی مبتنی بر ارزش: این کنش بیشتر در حوزه اخلاق پدیدار می شود. در این کار نتیجه چندان مهم نیست و صرف جهت گیری درونی انسان کافی می نماید. این کنش را در همه جوامع با غلظت متفاوت می توان مشاهده کرد.

۳.کنش عاطفی: این کنش نیز بیشتر مبتنی بر غیر عقلانی بودن است و به واقع در این کنش، کنشگر نه هدف مشخصی را دنبال می کند و نه دارای برنامه ریزی مناسب است. در نتیجه پیش بینی رفتار این کنشگر امکانپذیر نخواهد بود.

 ۴.کنش سنتی: این کنش بر اساس تعالیم و اطاعت از ر سوم و سنن است. سنتی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در این کنش خرافه گویی و نگرش های غیر علمی پدیدار است.

وبر در ادمه به طرز جالب و حرفه ای بحث کنش ها را به سلطه ها پیوند می زند و نشان می دهد که چگونگی کنش ها، چگونه موجب پدیدار شدن سلطه ها می شود. او کنش عقلانی را با سلطه عقلانی در ارتباط می بیند. و از نشانه های این سلطه وجود بروکراسی پیشرفته است. این سلطه هم نتیجه عقلانیت است و هم تداوم آن در گرو عقلانیت است. در این نظام مقام و منصب نه از کسی به ارث می رسد ونه به پبشنهاد کسی دیگری صورت می پذیرد. در این نظام حوزه ها بر اساس سلسه مراتب مشخص و بر هنجارهای قانونی استوار، و در حدود قانون توزیع می شوند.

سایر کنش ها با غلظت هایی متفاوت موجب سلطه های سنتی و کاریزمائی خواهد شد. در این نظام ها چون کنشگران خرافی و توده ای هستند تابو هایی شکل می گیرد و سلطه به شخصی شدن گرایش می یابد و ارتباط بین دستگاه دیوانی نه بر مبنی ظابطه ها بلکه بر مبنی ربطه ها خواهد بود. در این شرایط است که پوپولیسم به وجود می آید. قبل از هر چیز پوپولیسم یک وضعیت است. در متن چنین وضعیتی مردم نمی توانند به گونه ای بی واسطه و مستقل از خود سخن بگویند و برای خود عمل کنند. تنها دولت مجاز است از مردم بگوید و از علایق، منافع و مطالبات آنها حرف بزند. در وضعیت پوپولیستی مردم برای بیان خود محدود به دستگاه های ایدئولوژیک دولت می باشند، و باید بازنمودی از همین دستگاه باشند.

پوپولیسم همیشه خود را نماینده مردم می داند و برای هر کاری که انجام می دهد ارجاع به مردم می دهد. این در حالی است که اساسا معلوم نیست این مردم شامل چه کسی می شوند. در وضعیت پوپولیسم، دولت پوپولیستی به جای مردم و به نام مردم سخن می گوید. او مردم را همچون کلیتی یکدست و همگن باز می نماید و اینگونه وانمود می کند هیچ خلاء وجود ندارد که کلیت را دچار تشنج کند.

با توضیحات بالا نشان داده شد که عقلانیت و پوپولیسم رابطه تنگاتنگی با میزان کنش افراد در سطح جامع دارد.شاید بر نگرش وبر از عقلانیت انتقاداتی وارد باشد(همانطوری که اندیشمندان فرانکفورتی نیز آن را بیان کرده اند) اما عقلانیت همانند غذای روزانه است که اگر زیادی خورده شود بی شک مشکلاتی را به بار خواهد آورد، ولی نخوردن آن در دراز مدت بدون شک انسانی را از پای در خواهد آورد.