چــون «گراوند» از سپاه یاس بـود دیــدهبــان لشکــــــر عبــاس(ع) بــود
پــاسداری می نمود شبها به دشـت یــک شب امــا رفــت و دیــگر بـرنگشت
لاله های واژگون کوهدشت ” علیزمان محمدزاده “
به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد شهادت سردار شهید محمدمراد گراوند
سالگرد شهادت ۲۲/۱۰/۱۳۶۵
ســردار شـهـیـد مـحـمـدمـراد گــراونـد
قستی از وصیت نامه سردار شهید محمدمراد گراوند
. . . و بار دیگر توصیه میکنم که بر جمع قلیل خود ننگرید و در برابر جمع کثیر کفر مقاومت نمایید ما ایمان به خدا داریم به قول امام : چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم و این جمله عین حقیقت است بر همه شما دوستداران انقلاب لازم است بی نهایت خانواده محترم شهدا مفقودین و اسراء را احترام بگذارید و آنها را ستون انقلاب و بزرگواران انقلاب بدانید و در هر پست و مقامی که هستید خود و مردم را سرگردان نکنید مشکلات آنها را با جان ودل متحمل و پذیرا باشید و درحل آنها بکوشید و ازهرگونه باند بازی و گروه گرایی جدا پرهیز کنید . . .
از راست ” مصطفی محمدی و سردار شهید محمدمراد گراوند “
خاطراتی از سردار شهید محمدمراد گراوند از زبان آقای مصطفی محمدی :
خاطره ی اول:
ایشان نیروی مؤمن، شجاع، صبور و چابک بودند که شجاعت ایشان زبان زد هم بود. در سال ۶۴ در منطقه عمومی دربندیخان عراق بودیم و محمد مراد به عنوان فرمانده واحد دیدبانی ادوات بودند. خودش معمولا روی ارتفاعات شاخ شمیران، سورمر، برددکان و میثم که همگی مشرف بر سدّ دربندیخان عراق بودند، دیدبانی می کرد و از تمام منطقه مربوطه اطلاعات کاملی داشت.
بعد از عملیات والفجر ۹ که ارتش بعث متوجه کاهش نیرو در روی ارتفاعات مذکور شده بود که یک عملیات سختی انجام داد و ارتفاعات را از ما پس گرفت. چند ماه بعد سپاه تصمیم داشت که مجددا ارتفاعات را پس بگیرد و در منطقه عملیات کند. با توجه به این که ارتفاعات مذکور همه اش صخره بود ، نفوذ به داخل نیروهای عراقی بسیار سخت و در مواردی غیر ممکن بود. نیروهای اطلاعات عملیات چندین شب می رفتند تا کنار صخره ها تا راهی جهت عبور به پشت نیروی عراقی و شناسایی پیدا کنند ولی موفق نمی شدند. فرمانده لشگر ما سردار نوری دستور داده بودند که محمد مراد بروند پیش ایشان، محمد مراد مرخصی رفته بودند شهرستان، یک پیک رفت شهرستان و ایشان را به منطقه آورند. محمد مراد گفتند: ” راهی بلد هستند ولی یک مقداری سخت و صعب العبور است.” به هر حال ایشان به همراه چند نفر رفتند جهت شناسایی و نفوذ به پشت نیروی عراقی . هنگامی که به پای صخره ها می رسند همراهان ایشان نمی توانند از شیار مورد نظر ایشان عبور کنند فقط ایشان و یک نفر از همراهان موفق می شوند که به پشت نیروی عراقی نفوذ کنند و چند ساعتی روی ارتفاعات پشت عراقی ها جهت شناسایی بسر می برند .
گروه شناسایی برگشتند و فرمانده لشگر مقداری ایراد می گیرد به اعضا قبلی گروه ، ولی منطقه را به طور کامل شناسایی کردند.
خاطره ی دوم :
سال ۶۳ کوهدشت به شدت بمب باران شده و شهر کاملا تخلیه شده بود. من و چند نفر دیگر از دوستانم در یک پایگاه مقاومت شب ها جهت برقراری امنیت شهر نگهبانی می دادیم. یک شب محمد مراد از جبهه برگشته بود و شب آمد پیش ما . ایشان متوجه شد که ما می خواهیم برویم به یک مأموریت و شاید این کار ما مناسب نباشد. جریان از این قرار بود که دو سه تا خانواده بودند که وابسته به گروه های مخالف نظام بودند و موقعی که شهر بمب باران شد، این ها ناراحت شدند و حرف های ناصواب و نامربوطی به رزمنده ها و شهدا می زدند. من هم به همراه چند نفر از دوستانم خواستیم یک زهر چشمی به آن ها نشان بدهیم و یک مقداری آن ها را بترسانیم ضمنا آن ها هم بخاظ بمباران در حومه شهر سکونت داشتند.
محمد مراد به من گفت: ” توی این کار شما رضای خدا نیست و حذر کن. شما می خواهید یک نفر را بترسانی ، شاید بچه اش هم ترسید و این کار مورد قبول خدای سبحان نیست و ما منصرف شدیم.
آقای مصطفی محمدی
با تشکر از حجت الاسلام حاج هادی قبادی و آقایان مصطفی محمدی و مجتبی قبادی
محمد مراد به حق ترس را میترساند. انسانی شجاع دلیر و بی باک . تقوایشان زبان زد بود.انشاا… خداوند با شهدای کربلا محشورشان نمایید
سلام،محمدمراد هم فوق العاده بود،مصمم ،جدی چابک، معتقدومخلص. عملیات بیت المقدس، فتح المبین ودر نهایت والفجر مقدماتی با هم بودیم وفکر میکنم آخرین دیدارمان همانجا بود که ما دیگر لیاقت حضور در جبهه را به صورت رزمی از دست دادیم،به موتور سوار گردان شهرت پیدا کرده بود،انسان عجیبی بود انشالله که شفاعتمان کند.تشکر از آقا سعید عزیز وسایت میرملاس
سپاس از حضورتون حاج آقا
یادش بخیر،شهیدمحمدمرادگراوند انسانی بی ریا وکاملا ساده بود. باتمام بچه های رزمنده کوهدشتی صمیمیتی عجیب داشت ولحظه ای خنده ازلبان این شهیدگرانقدرجدا نمیشد. سوز حنجره اش هنگام مور آوردن هنوز درگوشم هست. من خیلی با این شهیدوالامقام رابطه عاطفی داشتم . نمونه کامل یک انسان خدایی بود. شوخ طبع بودوحرفهایش سراسرروحیه بودند. یک شب کنارهم خوابیده بودیم ونزدیک سنگرمان خمپاره ای منفجر شد؛قلتی زدوبا صدای پرازاندوه گفت:بیداری؟ گفتم آره. گفت دلم برای بوی پشگل ولاس تنگ شده وازبس بوی باروت وبوی انفجار رفته توحلقم دیگه بوی اونا رو فراموش کردم، همین یک یک جمله این شهید سفرکرده بقدری بهم روحیه داد که هی خندیدم . هروقت تصویری ازاین دلاور صحنه های رزم رومیبینم فقط باخاطراتش خلوت میکنم واشک میریزم.یادش گرامی .
یا لیتنی کنا معکم فا فوزا فوزا عظیما.اولین باری که شهید محمد مراد رادیدم بسیجی ساده بی آلایش که معنویت وصداقت از او موج میزد .با دیدار اول که شاید ده دقیقه نبود انگار سالها با او آشنا بودم .بار بعدی که او را در جبهه دیدم باور کردنش مشکل بود آن بسجی ساده ای که در شهر این قدر مظلوم و افتاده بود .در جبهه دلاوری بی باک و رزمنده ای گمنام بود .یک بار در منطقه دربندیخان عراق مشکلی برایم پیش آمد .به او خبر داده بودند .سوار بر موتور از تپه هاو کو ه ها خود را به ما رساند ومشکل مان را برطرف نمود .در روز چهلم شهادتش همراه رزمندگان از جبهه خود را به مزار او رساندیم ودران روز شهید عارف دکتر اسماعیل هادیان در مناقب او به ایراد سخن پرداخت.قومی طلب وصل وی از می کردند-جمعی ز خرد جستجوی وی کردند/وآنان که ز صحرای جنون می رفتند -با یک قدم این مرحله را طی کردند
باسلام
سردار شهید محمد مراد گراوند بی شک یکی از شخصیت های ممتاز است که ضرورت دارد بیش از این در باره اش بررسی کنیم . آنچه که او را در ذهن من ممتاز ساخته است شخصیت جامع الاطراف اوست در عین حال که نیرویی فکور ، زیرک ، شجاع و با شهامت بود فردی بانشاط ، سر زنده ، شوخ طبع و بشّاش بود . دیگران از مصاحبتش لذّت می بردند و روحیه می گرفتند و در جمعی که او حضور داشت شادابی و صفا و صمیمیت موج می زد .
یادش گرامی
نقل یک خاطره بعد از شهادت محمدمراد گراوند:
سردار حاج روح اله نوری فرمانده لشگر همیشه قهرمان ۵۷ حضرت ابوالفضل علیه السلام بعد از شهید محمدمراد گراوند به آقای یونس ازادبخت فرمانده گردان توپخانه لشگر ۵۷ میگوید یکنفر رو برای جانشینی این شهید پیداکن!
یونس میگفت هرچه فکر کردم در بین نیروهای کوهدشتی پیدا نکردم. در بین نیروهای سایر شهرهای استان هم کسی رو نتونستم انتخاب کنم. دوسه روز خودمو از حاج نوری قایم می کردم تا اینکه یهویی منو دید. پرسید چی شد؟ گفتم والا حاجی جان کسی رو پیدا نکردم واسه همینه که از دیدن شما هی فرار میکنم.
حاج نوری از ته دل آهی کشیده و میفرماید: بخدا میدونستم تو این لشگر به این بزرگی جانشینی هم سنگ محممدمراد پیدا نمیشود.
دوستان بفرمایید ما با این گونه آدمای بزرگتر از زمان و مکان خودمان چگونه ایم؟ چه کاری بایستی بکنیم که خیلی هم شرمنده اونا نباشیم.
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد (ص)
با سلام و تقدیر و تشکر از زحمات خالصانه دوست وبرادر ارجمند سعید بالنگ وسرور بزرگوار آقای دکترمصطفی محمدی
وسپاس از ابراز لطف و بزرگواری دوستان وهمرزمان شهید گراوند
درود بر روح بزرگ سردار شهید محمدمراد گراوند
سلام سعید جان
انجام وظیفه است انشاالله که شرمنده شهدا نشیم
قسمتی از مثنوی لاله های کوهدشت نوشته علیزمان محمد زاده در وصف شهید محمد مراد گراوند
چــون «گراوند» از سپاه یاس بـود دیــدهبــان لشکــــــر عبــاس(ع) بــود
پــاسداری مینمود شبها به دشـت یــک شب امــا رفــت و دیــگر بـرنگشت
ای «محمد» زاهــد شب شیــر روز ایــن هــمه از هــجر، یــاران را مســـوز
من فدای مـــــرقد مهجــور تـــو قبــــــر تنهــا و ز یــــاران دور تــــــو
از نبرد «حاج عمـــــران» یــاد باد از «سلیمــانیه»، یــــاران یـــــاد بــــاد
(مزار نورانی و گمنام ایشان در روستای کلسرخ بخش طرهان به دور از یارانش میباشد)
سلام بر شجاعت ، سلام بر رشادت ، سلام براخلاص ، محمد مراد ، به حق مراد دلها بود جنگاوری نترس که
شهامت در برابر او سر افکنده شده بود ، یقین دارم در جوار همه دوستان شهیدم دربزم ملکوتی بهشتیان
می درخشد .
با سلام بر سردار حاتمی
حاج محمود منتظر خاطرات قشنگتان هستیم.
آن هنگام که پیکر پاک شهید بر خاک های سوزان دشت فرو می افتاد، من و تو در فضای کرخت شهر چشم و گوش خود را بسته بودیم. آن هنگام که ناله جان سوز مجروحی در گوشه بیمارستان بلند بود، من و تو در کمال آسایش و سلامت به سر می بردیم. آن هنگام که آوار خشم و کین دشمن بر سر کودکان معصوم و بی گناه فرو ریخت، من و تو در بلند عمارت های جهل آرام و بی خطر خفته بودیم. آن هنگام که سرهای بریده بچه ها در کردستان به بالای نیزه ها می رفت، من و تو به کدامین خیال بودیم؟ آن هنگام که غروب غم بر قلب نوجوان اسیر سنگینی می کرد، من و تو در جمع گرم خانواده آرام گرفته بودیم. آن هنگام که سرمای طاقت فرسای کردستان، دستان آن نوجوان را – که برای حفاظت حریم من و تو به آنجا رفته بود – بی حس کرده بود، من و تو در کنار شوفاژهای گرم در پشت میزهای رنگارنگ، آرام و بی خبر نشسته بودیم.
بگذار حکایت این همه ایثارها در کُنج همان سرزمین ها مدفون بماند! بگذار کسی نفهمد که چه بر سر آنها آمد! بگذار کسی نداند که غم ماداران فرزند از دست داده چگونه است! بگذار در لاکهای خود فرو روند و حقایق پیرامون ما مشخص نشوند. (شهید والامقام رضا احدی)
سلام بر تو سردار شهید محمد مراد گراوند که مروارید خاطرات همیشه زنده شهامت ،شجاعت و استواری را در صدف جانت پروراندی
عشق الهیت را ، قلب آسمانیت را می ستایم ای دلاور مند کوههای سر به فلک کشیده کردستان و دشت های خونین خوزستان اینک یادت را در ۲۷ امین سالگرد عروجت گرامی میداریم
در بیست و هفتمین سالگرد شهادت سردار بی ادعای جبهه ها محمد مراد گراوند یاد و خاطره اش را گرامی میدارم و به روح بلند ومطهر این شهید عزیز درود میفرستم.
از برادر بسیجی شجاع ودوست عزیزم جناب اقای محمدی به خاطر بیان این خاطرات زیبا تشکر میکنم امیدوارم برادر عزیز و جانباز دوران دفاع مقدس اقا مصطفی بیشتر ازاین رشادت ها وخاطرات دلاور مردان شهرمان کوهدشت همیشه پیروز را بیان بفرمایند.
از برادر بالنگ ومدیرسایت پرتلاش میرملاس نیز تشکرمیکنم.
ممنون از حضورتون آقای پیرزادی
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .
درود خدا بر روح تمامی شهدا بخصوص سردار گمنام شهید محمد مراد گراوند
خدا رحمتش کنه
ستارههای روشنِ راه!
دربارهی شهیدان چه میتوان گفت جایی که کلام درخشان و جاودان آن پیر فرزانه و آن عزیز سفرکرده برای همیشه در گوش جان ما و در بلندای تاریخ طنینانداز است که شهیدان در قهقههی مستانهی خود عند ربهم یرزقوناند.
و چه میتوان گفت دربارهی مردان بزرگ و بزرگواری که از چرب و شیرین دنیا گذشتند و نقد جان در طبق اخلاص و جان شیرین بر سر پیمان حق گذاشتند.
در سالگرد عملیات کربلای پنج و عروج خونین شهید محمدمراد گراوند، یاد آن عزیز، خاطرات ماندگار حادثهها و حماسههای هشت سال دفاع مقدس را بار دیگر در دل و جان ما زنده میکند و نسل جوان و جستجوگر امروز را با جوانان دیروز و مدافعان ایثارگر انقلاب پیوند میدهد.
محمدمراد، مانند دیگر همراهانش، یک بسیجی بود! یک جوان مسلمان و انقلابی!
جوانی که احساس میکرد باید برای دفاع از مرزهای کشور و باور خویش از خواستهها و تعلقات شخصی و فردی بگذرد و بهمیدان بیاید و چنین کرد!
تمام مسئله همین است! ساده و بدون پیچیدگی!
در پی نام و نان و عنوان نبود!
دلسوز بود و زحمت میکشید! با همهی توان! در هر زمان و مکان! با همهی وجود!
مهربان بود! با همه! با همرزمان و هموطنان خود، حتی با بیگانگان و اسیران!
هرگز ندیدم از دشنام و کینه و انتقام سخن بگوید! با اینکه صحنه، صحنهی جنگ و کشتار و خونریزی بود!
چفیهای اگر بهگردن میآویخت، حقیقتی روشن پشت آن بود!
با اینکه میتوانست اما نخواست از متاع این دنیا چیزی و تعلّقی داشته باشد،
مسئولیتی هم اگر داشت، بهمعنای حقیقی کلمه، مسئولیت بود،
یعنی انجام وظیفه با همهی وجود و بدون چشمداشت و منّت و تکبر و سوءاستفاده و تظاهر و دروغ!
همهی سرمایهی او که پاسداشت آن همچون میراثی گرانسنگ وظیفهی امروز و فردای ماست، اخلاق، اخلاص، تقوا، روشنبینی و صداقتی است که او را واداشته بود تا بیریا و بیتظاهر خود را وقف کشور و انقلاب کند.
آن روزها، دیماه ۶۵ ، که آخرین روزهای حضور و حیات ظاهری محمدمراد در میان ما بود، اخلاق و رفتار و حتی ظاهر و چهرهاش خبر از اتفاقی میداد که برای ما مصیبت و برای او پرواز و عروج تا ابدیت بود. پیش از این هم محمدمراد، بردبار و خوشاخلاق و اهل خنده و شادی در جمع دوستان بود. اما آن روزها آرامش و نورانیت عجیبی در رفتار و چهرهاش موج میزد.
آن روزِ زمستانی شملچه و کربلای پنج که محمدمراد را از دست دادیم هرگز گمان نمیکردیم در برابر بار سنگین این مصیبت، تاب بیاوریم:
ما را به سختجانی خود این گمان نبود!
اما در آن اوضاع و احوال، با همهی وجود احساس میکردیم که لطف خدا و یاری او، تحمل و ظرفیت ما را بهگونهای بالا برده تا بتوانیم در برابر اندوه کمرشکن از دست دادن بهترین عزیزان تاب بیاوریم و با روحیهای قوی به نبرد با دشمنی که ما را ضعیف و شکستخورده میخواست و از زمین و زمان بر سر ما آتش میبارید، ادامه دهیم.
ما یکی از بهترین دوستان و همرزمان و لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) مسئول دیدبانی و بیاغراق بهترین دیدبان و یکی از دلسوزترین و مخلصترین و فداکارترین نیروهای خود را از دست داده بود و من بهجرأت شهادت میدهم حتی امروز که ۲۷ سال از شهادت محمدمراد عزیز میگذرد، ضایعهی فقدان او هنوز جبران نشده و جای محمدمراد در میان ما همچنان خالی است.
امروز ۲۷ سال از آن روز که محمدمراد را از دست دادیم و برای همیشه از درک نعمت همراهیاش محروم شدیم، میگذرد. غم و اندوهی اگر هست برای ما و بهحال ماست نه برای او که با شهادت جاودانه شد.
اندوه و اسف برای ماست اگر ندانیم و نیندیشیم و تأمل نکنیم که محمدمراد و امثال محمدمراد چه میگفتند و چه میخواستند.
افسوس برای ماست اگر این عزیزان را آنگونه که شایسته و بایسته است به فرزندان این آب و خاک و به نسلهای امروز و فردا نشناسانیم یا بهگونهای غیرواقعی معرفی کنیم.
و خدا نیاورد آن روز را که در نتیجهی بیمسئولیتی و سهلانگاری و تنگنظری ما، در برابر نام و تصویر هر شهید، نشانهای از سوال و ابهام برای نسلهای امروز و فردا قرار گیرد و فرزندان این آب و خاک را از بهرهمندی از ذخیرهی حقیقی و ارزشمند میراث معرفتی و اخلاقی شهیدان محروم سازد.
امروز کمترین وظیفهی ما معرفی چهرهی درخشان این شهیدان عزیز به جوانان پاک و مخلصی است که در گوشهگوشهی این دیار، در جستجوی یافتن نامی و نشانی از پیشکسوتان عرصهی جهاد و شهادت و تشنهکامِ نوشیدن جرعهای از زلال یادهای نیک آن روزهای ناب، بههر سو گام برمیدارند و ای بسا که در این مسیر بهدام متظاهرانی بیفتند که به نام هشت سال دفاع مقدس و بهکام خودخواهی و ریاکاری خویش، جوان پاکضمیر ما را به سکهی جعل و نسخهی بَدَل میفریبند!
راه شهیدان و راه محمدمراد، روشن است،
تلاش و فروتنی و صداقت و مردمداری و حرکت در مسیر ماندگار امام و انقلاب!
و در این راه پرامید،
نام شهیدان بر تارک آسمان دل و جان ما میدرخشد،
درخششی جاودان و راهنما!
مثل ستارههای روشنِ راه!
دلنوشته ای از دکتر کورش هادیان همرزم شهیدگراوند http://nabonik.blogfa.com
شهید محمدمراد گراوند باایمان بخدا و دلاوری وشجاعت وصف ناشدنی درعین حال بی ادعا تنها فرمانده ای بود که پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران را به تنهایی بر نوک رفیع شاخ شمیران در کردستان به اهتزاز در آورد ایشان فرمانده دیده بانی لشکر ۵۷حضرت ابوالفضل {ع} لرستان بود که آنقدر در کارومسؤلیت خویش مسلط هوشیاروزیرک وشجاع ودلیر بود که بهترین فرمانده دیده بانی غرب کشورلقب گرفت. به خاطر همین خصوصیات منحصر بفرد شهیدمحمدمراد گراوند که رفتن به جبهه را نه برای شهرت پست ومقام بلکه دفاع ازدین وقران ورضای خداوند وپایداری حکومت اسلامی بود که سردار حاج روح لله نوری فرمانده کل لشکر۵۷لرستان در روزتشییع و خاکسپاری شهید گراوند{ که ازهرلحاظی برایش مورد اعتماد وفرمانده ای جسوروشجاع مسؤلیت پذیر ومورد علاقه ودوست داشتنی اش بود }در سخنانی که بر سر مزارش ایراد فرمودند ضمن تجلیل وتقدیراز نقش وجایگاه وفداکاری ودلاوری دریک جمله گفتند :{ که شهید محمد مراد گراوند بازوی راست لشکر بود واکنون این بازوی قدرتمند از بین رفت} ولی یاد وخاطر این فرمانده دلاورمرد باتقوا شجاع نترس بی نظیر که در جبهه ها زبانزدخاص وعام است برای همیشه سرافرازو ماندگار خواهد ماند همانطورکه گفتم شهید محمد مراد گراوند خصوصیات منحصر بفردی داشتند ایشان درسال ۶۴ازطرف اداره آموزش وپرورش کوهدشت دعوت به استخدام رسمی وبه عهده گرفتن مسؤلیت سمتی درآنجا میشوند که نمی پذیرند ومیگوید در این شرایط حساس ماندن درجبهه وخشنودی خداوند وامام را بر هر پست ومقامی ترجیح میدهم هر چند آن زمان من سن کمی داشتم ولی خیلی چیزها را با همان کردار پاک وگفتارشیرینش به ما آموخت موقع نماز که می شداول یادگرفتن وضو بعد هم کنارخودش برای من هم مهروسجاده میگذاشت ومیگفت هرحرکتی که من انجام میدهم تو هم انجام بده تایاد بگیری بعد از اتمام نماز مرا درآغوش باصفایش میگرفت ومیبوسید وبا گفتن آفرین جالب وقشنگ نماز خواندی تشویقم میکرد بعدهم غرق در مناجات با خدا می شدو شروع به خواندن قرآن ودعا میکرد باصدایی زیبا ودلنشین وهمچوباران اشک میریخت که هنوز آن زمزمه های عارفانه را دروجودم حس میکنم وبعد از چندسال فهمیدم آن دعاها زیارت عاشورا ودعای توسل ودعای کمیل وندبه بود که اوعاشقانه می خواند واشک می ریخت آری او به همه ما آموخت که با مهرو سجاده ونمازودعا خواندن انس بگیریم وهمیشه نماز اول وقت را توصیه وسفارش میکرد. یادم هست وقتی بعد از مدتها آنهم در روزهایی که اوضاع جبهه وجنگ تا حدی آرام بود به مرخصی می آمد یکی دو شب بیشتر در خانه نمی ماندوهرچه پدر ومادرپیر وناتوانش ودیگر اقوام با گریه و زاری می گفتند که چند روزی بیشتر بماند اما گریه های عاشقانه واشکهای پاکش که همچو سیل باران از چشمانش سرازیر می شد ومیگفت کدام انسان باغیرت وباوجدان وباشرف می پذیرد که در این لحظات سخت وبحرانی که دین و اسلام وقرآن و مملکت در خطر است ورفقا وهمرزمان وبرادران دلاورم زیر توپ وتانک آرام و قرار ندارند من در خانه راحت بنشینم وبیخیال جبهه وهمرزمانم باشم بدانید آنهایی که بیخیال جبهه وجنگ هستند صفتی همچو پیره زنان نابینای کنج خانه نشین دارند ترسو وبی غیرتند وا ز مرگ می هراسند یا جزء آن کسانی هستند که جرات در جبهه ماندن رانداشند وباصدای یک گلوله رنگ ورخسارشان زرد میشد وبه چندین بهانه خودساخته همچوبیماری و…فرارکردند وبدانید اگه روزی جنگ تمام شود واسلام عزیز پیروز شود اینان خیلی پرادعا خودرا صاحبان ودوستداران انقلاب وامام جا میدهند وبرای رسیدن به پست و مقام وحقکشی وثروت اندوزی چابلوس ومتملق میشوند آنگاه حتی به خانواده معظم شهداء وجانبازان جان برکف واسراء ومفقودین رحم نمیکنند باور کنید این یکی دو روز را هم برای دست بوسی شما پدر ومادر مهربان ورنجورم وطلب حلالیت از همه اقوام آمده ام وگرنه حاضر نیستم لحظه ای کوتاه جبهه را ترک کنم چون با خدایم عهد بستم که گوش بفرمان امام خمینی عزیز وتا برآورده شدن آرزوهایم لحظه ای آرام وکوتاه نیایم. آری آرزوی واقعی وقلبی او شهادت ومحشورشدن باسید وسرور آزادگان عالم اقا ابا عبدا لله الحسین {ع} بود که به این آرزوی قلبی رسید.
واین جمله گوهربار از زنده یاد استاددکترعلی شریعتی که بارهاتکرارش میکرد ودر اکثریادداشتهایش حک کرده که : خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
درود و سلام خداوند بر روح بلند دوست و همرزم عزیزم محمدمراد گراوند که مرگ را بازیچه ی دست خود کرده بود و هیچ وقت ترس را معنی نکرد
آقای شهبازی
باسلام
بی صبرانه منتظر خاطرات شما هستیم
خداوند این شهید والا مقام و همه شهدا را با اهل بیت پیامبرص محشور نماید. امیدوارم که فردای قیامت شرمنده این عزیزان نباشیم .امیدوارو که حقانیت وعزت این شهدا بساط خیانت و ظلم و … را در جامعه ما برچیند.
درود خدا بر این فرمانده شجاع . بگویید رزمندگان لرستان که اگر خاطراتتان را نگویید خیانت کرده اید به شهدا تا برای نسل امروز شناخته شوند .
سلام ودرودخداوندبر روح پرفتوحش ،این شهیدوالامقام دراوج اخلاص وبی ریاوساده وشجاع بود،واقعاکه مراد دلهابود.روحش شادویادش گرامی باد
با عرض سلام و خسته نباشی خدمت مدیریت سایت جناب آقای آزادبخت و آقا سعید عزیز اجرتان با شهدا خوشا به حالتان که این افتخار بزرگ زنده نگه داشتن یاد شهدا که به گفته مقام معظم رهبری کمتر از شهادت نیست شامل حالتان شده
درود خدا بر «محمد» که شهادت برترین «مرادش» بود و بی تاب و بی ادعا،ناب ترین لحظه های مظلومیت و خداگونه زیستن را رقم زدند.سلام و تحیت فرشتگان مقرب بر جاری آیه آیه های سرخ عزت، کرامت و راه عدالت طلبانه اش که بر ستیغ کوههای سر به فلک ساییده کردستان فدیه شد.جوانی که در اوج جوانی در دبیرستان دکتر علی شریعتی (ره) و امام جعفر صادق الگویی از صفا، صداقت، فروتنی، تلاش خالصانه، زندگی پاک و عارفانه بود و در دیده بانی از مرزهای شرف، غیرت و بندگی حق دست نیافتنی و حسرت آفرین!
محمدمراد!ای بر خوان بی کران جانان نشسته، زادروز عروج سرخت بر رهروان پاک عدالت علوی، عزت، آزادگی، عقلانیت و خداخواهی گرامی باد.شادی روح بلند آن عزیز سفر کرده و همه خونین کفنان مظلوم زمستان ۱۳۶۵ شهر شهادت صلوات!
یاد و خاطره تمام شهداو رزمندگان دفاع مقدس گرامی باد
شهدا، وجه باقی حق تعالی هستند ((ما عندکم ینفدو ما عندالله باق)) در لوح محفوظ ودر نزد اولیا، الهی و فرشتگان مکرمین وحفاظ امین،افکار،اعمال،وآثار شهدا محفوظ است.ماخاکیان کجا وزنده نگاهداشتن یاد شهدا،شهدا هستند که به زندگانی مجازی بقا،داده اندیادوخاطرهآن شهید مبارک با دلهای مومنین که حرم سرالله ولوح محفوظ الهی است همواره خواهد بود و با سپاس از برادرجانباز محمدی که خود از سرمایه های دوران دفاع مقدس هستند
با سلام
درود بر همه ی ایثار گران -رزمندگان کودشتی -محبین قهرمان و عاشورای خط شکن سلام بر بسیجیان گمنام فتحعلی شهبازی-حسین جمالی -مراد علی میری -شیر مراد کسمرادی -وفرمانده ی شجاع ونترس و زحمت کش حاج یوسف عبد الهی وسایر قهرمانان کهدشتی یاد وخاطرهی بسیجی دلاور دارابگ جمالی که در عملیات نثر هشت به شهادت رسید گرامی باد